هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۹
#41
نقل قول:
یکی از راه های شناخته شدن توی ایفای نقش داشتن یه ویژگی شخصیتی جالب یا خاصه! این ویژگی میتونه خیلی ساده باشه ولی شما جوری ازش استفاده کنید که به نظر جالب بیاد! مثلا هکتور یه معجون سازه ولی خب اینکه همیشه معجون هاش مزخرف از آب در میان شده ویژگی شخصیتش! حالا ازتون میخوام تلاش کنید همچین ویژگی رو برای شخصیتتون پیدا کنید و با زدن یک پست( که میتونه ادامه پست من باشه یا پست تکی) اون ویژگی رو توضیح بدید.


ادامه پست تدریس

دانش آموزان در کلاس نشسته و منتظر پروفسور شان بودند.

_ من نمی فهمم چرا تو این کشور هیچکس به زمان اهمیت نمیده .هیچ چیزی سر وقت نیست.الان دقیقا هفده دقیقه و بیست و نه ثانیه و یک صدم ثانیه است که پروفسور دیر کرده.
_ بی خیال فلور. الان پیداش میشه.احتمالا نمی دونسته کلاس اینجاست.
_ خبر کردن استاد پنج دقیقه طول میکشه و رسیدنش به بالای برج هم شش دقیقه و بیست ثانیه . پس تا الان باید می رسید.

ناگهان ضربه ی شدیدی به در کلاس وارد شد که همه جا رو به لرزه در آورد.
_ سلام به جادو آموزای عزیز . من پروفسور گرنجر هستم .
جوابی نیامد.
_ خوب امروز با درس شیرین معجون سازی در خدمتتونم .
باز هم جوابی نیامد.
_ اگه سوالی ندارید تا درسو شروع کنم.

ناگهان فلور گفت:
_ استاد می دونستید نوزده دقیقه و چهل ثانیه دیر کردید.
_ و حالا 30 امتیاز از گریفیندور کم و به اسلیترین اضافه می کنم.کلاس خودمه به هر کی بخوام اضافه می کنم.

صدای اعتراض دانش آموزان بلند شد اما پروفسور بدون توجه به آنها ادامه داد.
_ خوب . حالا کسی می دونه مهم ترین چیز در معجون سازی چیه ؟
_ مواد.
_ خیر .
_ دما.
_ خیر
فلور دستش رو بالا برد و گفت:
_ قطعا زمانه.
_ خیر .حالا چون کسی نمی دونه 20 امتیاز به اسلیترین اضافه میشه .مهم ترین چیز در معجون سازی پاتیله .پاتیل اهمیت حیاتی در معجون سازی داره و حالا ازتون میخوام در دو ساعت باقی مونده یک پاتیل بسازید.

فلور گفت:
_ پروفسور فکر می کنم دو چیزو فراموش کردید .اول اینکه با چی و چطور پاتیل بسازیم و دوم اینکه درست کردن پاتیل 3 ساعت و 25 دقیقه طول میکشه و دراین مدت نمیشه کاری کرد.
_ حالا 40 امتیاز به اسلیترین اضافه می کنم که دیگه سوالی نباشه و مواد اولیه هم اینجاست.

پروفسور گرنجر مواد اولیه رو روی میز دانش آموزان گذاشت و آنها هم برای سر هم کردن موادی که حتی نمی دانستند نامشان چیست روی هم مشغول شدند.دقیقه ها پشت سر هم رد می شد و پروفسور مدام از دانش آموزان ایراد می گرفت و در پایان هم با وجود پاتیل های فوق العاده از همه ی گروه ها به اسلیترین پنجاه امتیاز اضافه کرد و از کلاس خارج شد.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کافه تفريحات سياه!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ جمعه ۳ مرداد ۱۳۹۹
#42
بلا با عصبانیت به آن دو نگاه می کرد.خون جلوی چشم هایش را گرفته بود. در این لحظه هیچ کس حرف نمیزد.بلا چوب دستی اش را بالا آورد و به هردوی آن ها برای مدت طولانی کروشیو زد.

سدریک با وحشت گفت:
_ چیه؟ چی شده ؟چرا اینطوری می کنی؟

_ بلا این چه طرز از خواب بیدار کردنه.می خواستی بکشیمون.

آن دو همینطور حرف می زدند و بلا همچنان با عصبانیت به انها نگاه می کرد.ناگهان بلا فریاد زد
_یه نگاه به اطرافتون بکنید .حس نمیکنید یه اتفاقی افتاده.

سدریک و رودولف به اطراف نگاهی انداختند.
_ آها ما نبودیم رفتید اونطرف تر خوابیدید.اگه جاش خوب بود چرا به ما نگفتید .

در واقع رودولف داشت به مرگخوارانی اشاره می کرد که از ترس بلا گوشه ای جمع شده بودند.

_ وقتی شما دونفر اینجا خواب بودید ،پاتر فرار کرده .مثلا قرار بود حواستون بهش باشه .دو نفر بودید و فقط یه کار برای انجام داشتید ولی اونم انجام ندادید.

بلا این بار رو به مرگخواران کرد و گفت :
_حالا همتون برید دنبالش بگردید.

مرگخواران از ترس بلا هر چه سریع تر از آنجا دور شدند تا دنبال پاتر بگردند.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: فروشگاه لوازم جادويي ورانسكي
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹
#43
بلاتریکس تصمیم گرفت یکی دیگر از اعضای ریونکلا را برای نوشتن انتخاب کند.

_لینی .تو بیا این بلیطو بنویس .تو که نوشتن بلدی ؟

_ معلومه که بلدم.هوش سرشار روونا ریونکلا در من جریان د....

_ بسه دیگه بیا بشین .

لینی جلو امد و پشت لپ تاپ نشست و شروع به نوشتن کرد.

_ به استحضار می رسانیم درخواست ...

_ خوبه ظاهرا یکی اینجا نوشتن بلده.

لینی که از این تعریف بلاتریکس بسیار راضی بود با خوشحالی ادامه داد.
_ به استحضار می رسانیم درخواست تغییر شناسه خود از شوهر خاله ...

ناگهان لینی دست از نوشتن برداشت.

_ چی شد پس ؟
_ من دیگه نمی تونم .خسته شدم .این کیبورد داره به دستام فشار میاره .بقیه شو بدین به یکی دیگه.

بلاتریکس انقدر عصبانی بود که به چند نفر از مرگخواران که می خواستند حرف بزنند کروشیو زد تا توانست کمی آرام شود .حالا باید بقیه نوشتن را به کس دیگری می سپرد که ناگهان بانو مروپ وارد شد.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: تالار جشن ها (بالماسکه ی سابق)
پیام زده شده در: ۱۴:۲۹ شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۹
#44
رون با ناراحتی در حال پیدا کردن راهی برای راضی کردن فالوده بود.

_ اول که باید اون مالفوی رو از دست اژدها نجات می دادم ،حالا هم که گیر این فالوده ...

_ فالوده چی ؟

_ هیچی بابا، یه لطفی بکن و بیا بریم .اگه تو با من نیای اون اژدها مالفوی رو به من نمیده منم مسابقه رو نمی تونم ببرم و تمام آرزوهام به باد میره .
_ نمیام .
_ عجب فالوده ی..
_ چی ؟
_ هیچی.عجب گیری افتادم.

ناگهان رون به این فکر افتاد که به فالوده پیشنهاد های وسوسه کننده اش را بدهد.
_ اگه بهت 10 گالیون بدم چی ؟
این زیاد وسوسه کننده نبود.
_ اگه بهت 100 گالیون بدم چی ؟
_ آخه به یه فالوده پول می دی که چی بشه .

_ اگه نیای میذارمت توی این گرما بخار شی.
_ در این صورت خودت هم چیزی گیرت نمیاد.

رون باید پیشنهاد های بهتری پیدا می کرد.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: جبهه ی سفید در تاریخ
پیام زده شده در: ۸:۲۴ شنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۹
#45
باروفیو در را پشت سر جادوگر فضول بست تا به کارش ادامه دهد.سرکادوگان هنوز در حال انتخاب دو نفر برای مبارزه بود.

_دو شوالیه دلیر می خواهیم که وارد رینگ شوند و سیاهی وجودشان را تخلیه و به آرامش برسند .

ناگهان کسی از انتهای جمع فریاد زد:
_منظورتون آرامش ابدیه.

سرکادوگان بدون توجه به آن جادوگر گستاخ که میان حرفش پریده بود ادامه داد.

_ شوالیه ها جلو بیایند .

بعد از این حرف نزدیک به پانزده نفر از جادوگران به سمت تابلوی سر کادوگان هجوم بردند.

_جادوگران شیر دل ، گفتم دونفر برای رزم که برزمند . به جمع پانزده نفره میان رینگ جنگ می گویند .دونفر جلو بیایند .

باز هم همه ی آنها به علاوه چندی بیشتر جلو آمدند.

_ اصلا لازم نکرده .خودم شوالیه های رزم را انتخاب می کنم.فنریر گری بک و آرتور ویزلی به رینگ بیایید و برزمید و به پایان برسانید سیاهی ...

ناگهان صدای بلندی مانند انفجار از اتاقی که باروفیو در آن بود شنیده شد.


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۸:۲۳ سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹
#46
کِی ؟
شب کریسمس


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۸:۲۱ سه شنبه ۳ تیر ۱۳۹۹
#47
بالاخره بهار به پایان رسید و تابستان گرم در لندن آغاز شد.قطار سریع و سیری که از فرانسه حرکت کرده بود در ایستگاه لندن ایستاد.

_ رسیدیم.باورم نمیشه اینجا حتی تابستون هم بارون میزنه ، هیچ چیز این شهر سر جاش نیست....بیل بیا این چمدونا رو بیار پایین من نمی تونم.
_عالیه .بالاخره تو هم محفلی شدی .
_ تو خانواده ای که تک تک اعضاش محفلین فکر کنم فقط من مونده بودم . حالا باید بریم خیابان گریمولد.

آپارات به خیابان گریمولد خانه شماره 12

دامبلدور کنار پنجره ایستاده بود و به دور دست می نگریست تا اینکه صدای کوبیده شدن در را شنید.
_بیا تو فرزند روشنایی

بیل و فلور وارد اتاق شدند.
_ سلام پروفسور .حالتون خوبه ؟خیلی وقت بود ندیده بودمتون.
_ همچنین ما فرزند روشنایی .کسی که در کنارت ایستاده رو معرفی نمی کنی ؟
_پروفسور شما منو یادتون نمیاد ؟

دامبلدور با نگاهی دقیق تر به فلور نگاه کرد و ناگهان فریاد زد.
_ فهمیدم ....نه شما رو به یاد نمیارم.البته قبلا کسی رو در هاگوارتز دیده بودم موهای هم رنگ شما داشت و همیشه همه ی (ر) ها رو (غ ) تلفظ می کرد .
فلور که با ناامیدی به دامبلدور نگاه می کرد گفت
_ پروفسور یعنی هیچ شباهت دیگه ای حس نمی کنین ؟ فقط همون از من یادتونه ؟ من فلور دلاکورم.

دامبلدور ناگهان خشمگین شد و با عصبانیت گفت
_ فلور دلاکور . حتما با اون دلاکوری که در مرگخواران نسبتی هم داری .بیل چطور تونستی اونو به محفل بیاری ...
دامبلدور همینطور ادامه میداد و بیل و فلور با تعجب بسیار به او نگاه می کردند .که ناگهان دامبلدور ناپدید شد.و دیگر اثری از او باقی نماند.
_پروفسور .چی شدین یه دفعه ؟

بیل همینطور با نگرانی به دنبال دامبلدور می گشت و فلور هم چنان با تعجب به این وضعیت نگاه می کرد تا اینکه کسی از تاریکی اتاق وارد روشنایی شد.
_ نگران نباشید فرزندانم .اون یه سراب بود .قبلا هم تو یه سوژه ی دیگه ازش استفاده کرده بودم ولی ظاهرا هنوز نیاز به کار داره.اما بیست دقیقه تونست مقاومت کنه.

فلور که هنوز در شوک اتفاق پیش آمده بود با نارحتی گفت
_ و تقریبا داشت ما رو به سکته می داد.

_ متاسفم فرزند روشنایی. ورودت را به محفل ققنوس ، محفل روشنایی خوش آمد می گویم .


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۳ دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹
#48
با سلام و درود بر فرزندان روشنایی و پروفسور دامبلدور

من هم درخواست عضویت در محفل رو دارم.

کریچر براتون جغد ضدعفونی شده با وایتکس فرستاد. حتما چکش کرد.





ویرایش شده توسط کریچر در تاریخ ۱۳۹۹/۴/۲ ۱۲:۴۷:۲۰

Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۲۸ دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹
#49
کجا ؟
جنگل ممنوعه


Happiness cannot be found But it can be made


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۹
#50
کی؟
شب کریسمس


Happiness cannot be found But it can be made






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.