لرد و یارانش در حیرت مانده بودند. آنتونین یه طلسم ایجاد کرد اما از چوبش چیزی بیرون نیومد.
ناگهان لرد با خوشحالی گفت:خب من که غیر مجاز وارد نشدم من تبعید شدم. پس می تونم جادو کنم.
آلبوس با شنیدن این صدا انگوری که در دست داشت و در حال خوردن بود زمین انداخت و با اضطراب گفت:نه اینطور نیست. چوب تو هم کار نمی کنه.
لرد که متوجه ترس آلبوس شده بود گفت:خب امتحان می کنم. من یه آواداکادورا به طرفت می فرستم. اگر عمل کرد که هیچ و اگر عمل نکرد هر چی تو بگی می کنم. قبول؟
آلبوس که در منگنه قرار گرفته بود و از نقشه زیرکانه لرد در حیرت بود به طرف لرد حرکت کرد و گفت: چطوره دوئل کنیم؟
لرد به طرف صندلی زیبا دامبلدور حرکت کرد و نشست و یک موز برداشت و شروع به خوردن کرد.
-آلبوس هنوز معلوم نیست که چوب من کار می کنه یا نه پس مرگخوارا بگیریدش.
مرگخواران به سر آلبوس ریختند و او را با طناب بستند.
ولدمورت بعد از اینکه معده اش را پر کرد و دیگر جا برای خوردن نداشت از صندلی بلند و یک دونه انگور برداشت به سمت آلبوس رفت.
لرد انگور را به دهن آلبوس نزدیک کرد و آلبوس هم دهنش را باز کرد تا انگور را بخورد اما لحظه ای که می خواست گاز بزند، لرد انگور را عقب کشید و دندان های آلبوس با تمام قدرت به هم خوردن و بیشترشان شکستند.
مرگخواران از ته دل خندیدند. آنتونین که از شدت خوشحالی داشت سکته می کرد و نمی دانست چی کار کند و برای خالی کردن خود جلو رفت و لپ لرد را کشید و گفت:احسن........احسن.........
مرگخواران:
آنتونین که تازه حالش خوب شده بود و تازه متوجه شده بود چی کار کرده در حالی که عقب تر می رفت، گفت: من منظوری نداشتم لرد......معذرت می خوام........ببخشید
ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۱۱:۱۴:۲۲
ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ۱۱:۱۶:۴۲