تراختور سازی -
کیو سی ارزشیپست سوم تراختور!.- ما بردیم!
- پیروزی!
- سپاهان!
یه لحظه همه ی ورزشگاه در سکوت فرو رفت و سر ها به سوی فردی ریز نقش برگشت که با لباس زرد بندری میزد. فرد مورد نظر وقتی دید دیگر از سر و صدا خبری نیست سرش را برگرداند و با فرمت
به هوارداران تراختور سازی نگاه کرد. در همان لحظه دوربین او را نشان داد و مرد رو به دوربین گفت:
- نه قرمز نه آبی فقط زرد طلایی! طوفان زرد آسیا!
- داداش با کی کار داری؟ اینجا بازی ارزشی و تراختوره.
- همین دیگه! میدونن سپاهان تیم کوییدیچ بده قهرمانه نمیزارن! ما سپاهانیم حالا حالا ها قهرمانیم!
در همان لحظه بلاجری مرد را نقش بر زمین کار و شروع به بالا و پایین پریدن روی شکم مرد کرد. گزارشگر با دیدن این صحنه نخودی خندید و گفت:
- هه هه! چه صحنه جالبی شده اونجا! سعدی پور جان ببین!
در همان لحظه یکی از کارکنان زحمت کش صدا و سیمای جادویی که طرفدار تراختور سازی هم بود وارد محل گزارشگری شد و بالای سر گزارشگر نگون بخت ایستاد و فریاد زد:
- آقای عادل پور فردوس پوس چرا میخند؟
- بابا من عادل نیستم! نیستم! نیستم!
بله این است عاقبت کسانی که به دل مردم اهمیت نداده اند و در آخر کارتون خواب شده اند و تنها نیروی عشق باقی ماند.
درون زمین اعضای تیم تراختور سازی به سمت تماشاگرانشان رفتند و با فریاد های " یا شاسین تراختور " و " یا شاسین آذربایجان " از آن ها پذیرایی شد. در گوشه ی زمین هم دابی چشم هایش لوچ شده بود و در حالت عادی خود نبود. ناگهان دابی با صدای نسبتا" بلندی فریاد زد:
- من شایشته رنگ بهترین جن آژاد هشتم!
بار دیگر تمام ورزشگاه در سکوت فرو رفت و همه ی چشم ها به جن کوچک دوخته شده بود، بعضی زیپ شده بود و بعضی هم درحال تبدیل شدن به دکمه بود.
دابی با سردرگمی نگاهی به جمعیت انداخت وگفت:
- چرا اینژوری نگاه میکنین؟
در این لحظه فلورانسو به آخرین کار خود قبل از مسابقه فکر کرد و زیر لب گفت:
- گندش در اومد!
فلش بککاپیتان تیم تراختور سازی در حالی که به ساعتش نگریست شروع به هم زدن آب کدو حلواییِ شیرین کرد. واقعا علت خواسته نامعقول دابی را درک نکرده بود، برای چه برای قبل از مسابقه آب کدو حلوایی با شکر خواسته بود. فلورانسو شروع به حرف زدن با خودش کرد و آبمیوه را نیز با سرعت بیش تری هم زد.
- واقعا برای چی آب کدو حلوایی میخواد؟
بعد از چند دقیقه مکث جواب خود را داد:
- من چه بدونم! فقط نگرانم این آب کدو حلوایی حالشو بد کنه. اگه اُوردوز کرد چی؟ اگه لو رفتی چی؟
بعد از چند دقیقه فلورانسو سرش را با علامت منفی تکان داد و با لحنی اطمینان بخش گفت:
- نترس بابا یه آب کدو حلوایی که کاری نمیکنه.
کاپیتان تیم تراختور سازی به سویدیگر آشپزخانه گریمولد رفت و ظرف شکر را در کابینت گذاشت و به سوی در برگشت و اعضای تیم را دید که با تعجب به او زل زده بودند، به نظر میرسید تمام مدت کاپیتانشان را زیر نظر داشتند. فلو با فرمت نگاهی به هم تیمی هایش کرد و گفت:
- دوستان؟
... لعنتیا به چی نگاه میکنین؟ پاشین برین سر تمرینتون ببینم!
- چشم!
پایان فلش بکداور سراسیمه به سوی فلورانسو آمد و یکی از ابرو هایش را بالا انداخت و با قیافه مشکوکی به او نگاه کرد. کاپیتان تراختور سازی بدون توجه به قیافه ی داور با لبخند به دیالوگ فرد درون پارم فکر کرد:
نقل قول:
- وااااى نگو نگو نگو ديگه از خمارى..
- هوی با توئما!
فلورانسو سرش را تکان داد تا این افکار از ذهنش خارج شود و به داور که به مادر سیریوس تبدیل شده بود نگاه کرد.
- جانم چیزی داشتی میگفتی؟
-
جد و آباد سیریوس یه ساعته دارم واسه کی توضیح میدم؟ دارم میگم تو و تیمت باید بیاین ازتون آزمایش بگیریم که مواد نیرو زا استفاده نکرده باشین! - بریم!
آزمایشگاه کاملا جادوییفلورانسو با نگرانی شروع به قدم زدن در اتاق انتظار کرد و به اعضای تیم خود که به تازگی اثر چیز از بین رفته بود، نداشت. هر کدام از اعضای تیم در خاطرات خود غرق بودند تا بتوانند دلیل خوبی برای مصرف چیز بیاورند. هری نیز به آخرین لحظه ی پسر برگزیده بودن خود فکر کرد.
فلش بک - سال پنجم هاگوارتز - وزارتخانه- هری حالت خوبه فرزند؟
- بعله پروفسور! من ولدمورت رو شکست دادم، نه؟
- نخیر! گند زدی! گند زدی! گند زدی!
هری به سوی منبع صدا برگشت و اعضای الف دال را دید که آش و لاش خود را به او رسانده بودند. هری خودش را از روی زمین جمع کرد و در صورت رون نگریست و خود را به صورت مادر سیریوس در آورد و در آن لحظه مرگ سیریوس را فراموش کرد.
- من گند زدم؟ بوقی اگه من نبودم تو الان داشتی اون دنیا سر کارنامه اعمالت با عزرائیل یکی به دو میکردی!
- اصن تو به هرمیون چیکار داری؟
- اصن اینا قدر منو نمیدونن! من دیگه پسر برگزیده نیستم!
پایان فلش بکدر همان حال که اعضای تیم که در افکار خود غرق شده بودند، فردی سفید پوش از آزمایشگاه بیرون آمد و به سوی کاپیتان تیم تراختور سازی رفت و با عینک ته استکانی خود به فلورانسو نگاه کرد.
- نتیجه چی شد؟
- بچه پسره! بهتون تبریک میگم!
همه ی اعضای تیم:
مرد سفید پوش برگه های درون دستش را جا به جا کرد و با لبخند گفت:
- ببخشید اشتباه شد!
... آزمایشتون مثبت شد و ماده انرژی زاتون چیز بوده. پس تیمتون به دلیل استفاده از چیز بازنده اعلام میشه.
چند ساعت بعد - خانه ی 12 گریمولداعضای تیم تراختور سازی، خسته و ناراحت وارد خانه شدند و روی صندلی های آشپزخانه ولو شدند. فلورانسو به سوی یخچال رفت تا تخم مرغ باقی مانده از شب قبل را گرم کند که نامه ای را روی در آن دید:
نقل قول:
سلام. من و بروبچه های تیم کیو.سی رفتیم رستوران. برای شام منتظرمون نباشین. قربان شما، جیمز.
فلورانسو با بی حوصلگی برگه را کند و درون سطل آشغال انداخت و در یخچال را باز کرد و ظرف پر از تخم مرغ را بیرون آورد و روی میز گذاشت. ناگهان صدای " دینگ " بلند گوشی ها شنیده شد. اعضای تیم به سرعت از آشپزخانه خارج شدند و فریاد خوشحالیشان به هوا بلند شد.
- وینکی عکس مدل جدید مسلسلش رو برای دابی فرستاده!
- ها بوا موام با لیلون صحبت وکردن.
- سدریک از عالم اموات مسیج داده!
هیچ کدام از اعضای تیم متوجه کاپیتان خود که با غصه شروع به خوردن تخم مرغ کرده بود، نشد.
پایان!