هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: اطلاعات در مورد کتاب
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹
#51
نام: فرمین موش کتابخوان
نویسنده: سم سوج
ترجمه: پوپه میثاقى
انتشارات: مرکز
تعداد صفحات:184
موش کوچولو و لاغرمردنى اى که امیدى به زنده ماندنش نبود، در یک کتابفررشى با جویدن کتابها زنده مى ماند تا از آن پس عاشق کتابها شود.
خلاصه:
فرمین، موش متفکر، عادت دارد از احساسات و افکارش حرف بزند، در فضاى پرآشوب ذهنش، همه ى اینها را با نام کتاب ها و خط به خط داستانهایشان گره بزند. و چقدر غم انگیز است لحظه اى که مخاطب مى فهمد فرمین توانایى تولید اصوات به شکل واژه را دارا نیست. او مى اندیشد، اما راهى براى بیان افکار و احساساتش ندارد. و چقدر دردناک است زندانى شدن در سلول انفرادى افکار و دست و پنجه نرم کردن با ذهنى پر از ابهام.

وقتى فرمین از عشق اولش، عشق به یک کتابفروش، سرخورده مى شود، این بار تلاش هاى مرد نویسنده از مرگ نجاتش میدهد. مردى که فرمین را مثل باقى موش ها نمى داند، براى او فرمین، دوست، همراه و هم خانه اش است و البته یک شنونده ى خوب. اما باز هم فرمین نمى تواند خود واقعى اش را به جرى نشان دهد.

خود واقعى اش در مقامِ یک موش متفکر و کتابخوان، موشى که به سینما مى رود، عاشق جینجر راجرز است، بیشتر عمرش را در کتابفروشى گذرانده و افکار و ایده آل هایى انسانى و والا دارد


حالا امضا به چه دردی می‌خوره؟


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۰:۲۸ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹
#52
کجا:

وسط جنگل


حالا امضا به چه دردی می‌خوره؟


پاسخ به: کارگاه داستان نویسی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۳ یکشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۹
#53
تصویر شماره پنج کارآگاه داستان نویسی

هوا به شدت سرد و ابری بود و هر لحظه ممکن بود باران بگیرد پا تند کردم و به سرعت وارد قلعه شدم! نفس عمیقی کشیدم، به اطراف نگاهی انداختم به سمت پله ها رفتم...
جادوآموزان زیادی در راه پله ها جمع شده بودند بعضی ها با خوشحالی و بعضی دیگر با استرس به دور و اطراف نگاه میکردند همه منتظر بودند تا در بزرگ و قهوه‌ای رنگ رو به رو باز شود!
من هم مانند تمامی جادو آموزان گوشه‌ای ایستادم و به کتابی که در دست داشتم خیره شدم! نمی‌شود گفت که استرس نداشتم اما از طرفی نیز خوشحال بودم همیشه آرزوی آمدن به هاگوارتز را داشتم... اما هنوز نمی‌دانستم چه چیزی در انتظار من است آیا قرار است چه اتفاقاتی بیوفتد؟ آیا می‌توانم دوستی خوب برای خودم پیدا کنم؟
یعنی قرار است در کدام یک از گروه های هاگوارتز بیوفتم؟
در افکار خود غرق بودم که در بزرگ و قهوه‌ای رنگ باز شد و خانومی میانسال با ردایی سبز و چهره‌ای خندان بیرون آمد و رو به بچه‌ها گفت:«به مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز خوش آمدید. من پروفسور مک گوناگل هستم لطفا همگی به دنبال من بیایید»
همه بچه‌ها به دنبال پروفسور مک گوناگل وارد سالنی بزرگ شدند. داخل سالن جادو آموزان سال دومی و سومی و... نشسته بودند. روی میزها پر از غذا بود سرم را پایین انداختم و رفتم به سمت میزی که برای جادوآموزان تازه وارد بود، روی یکی از صندلی ها نشستم و به مرد کهنسال که بر روی سکو ایستاده بود نگاه کردم! مردی با ریش بلند و سفید که ردایی شبیه لباس خواب پوشیده بود پس از سرفه‌ی کوتاهی شروع به حرف زدن کرد:«سلام...به مدرسه هاگوارتز خوش آمدید من پروفسور دامبلدور هستم مدیر مدرسه...»
سپس شروع به سخنرانی کرد و در مورد پروفسور ها، نوع تدریس و اینجور چیز ها صحبت میکرد اما من غرق در افکار خود بودم و به سخنرانی های پروفسور دامبلدور گوش نمیدادم...

---
پاسخ:


سلام، خوش اومدی.
توصیفای قشنگی داشتی که میشد باهاشون ارتباط برقرار کرد و این مهمه. تنها ایرادِ قابل ذکری که توی این مرحله نیاز می‌دونم بدونیش، اینه که بعد از هر دیالوگی که می‌نویسی اگر قراره توصیف باشه دوبار اینتر بزن تا دو خط فاصله بیفته و پستت تمیزتر بشه.

تایید شد.

مرحله بعد: گروهبندی


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۴ ۱۱:۳۷:۴۴
ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۹/۲۶ ۱۴:۳۸:۳۴

حالا امضا به چه دردی می‌خوره؟






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.