هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: دفتر فرماندهی کاراگاهان!
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
آغاز امتیاز دهی پست های مأموریت اول دفتر کاراگاهان

پست 433# چارلی ویزلی

به سختی میشه چیزی مثل این رو پست رول حساب کرد.
همین اول بگم که باید روی نوشتنت کار کنی تا بتونی یک کاراگاه خوب بشی. مطمئن باش اگه به توصیه های من گوش کنی این اتفاق می افته.
خوب به حرفام دقت کن.

یه پست رول از دو قسمت کلی تشکیل میشه.
اول فضاسازی( شامل توصیف صحنه، توصیف حالات، توصیف اتفاقات و...): اهمیت فضاسازی اینه که وقتی داری داستانی رو می نویسی، تفاوتش با دیدن اون واقعه اینه که تو هیچی نمی بینی. دقیقاً مثل اینه که تو یه فیلم رو ببینی و صداش رو هم بشنوی، یا این که فقط صدای اون فیلم رو بشنوی. وقتی پستت فضاسازی نداشته باشه مثل این می مونه که فقط صدای یک فیلم رو می شنوی.

دوم دیالوگ: این هم که مشخصه، همون صدای فیلمه( تو مثال بالا).

* باید این دوتا عنصر فضاسازی و دیالوگ به درستی استفاده بشن. نه کم و نه زیاد.
* این دو عنصر حتماً باید در پست از هم جدا بشن. بعضی وقت ها با یک اینتر و بعضی وقتا با دو تا اینتر.


واقعاً من نفهمیدم توی پست تو چه اتفاقی افتاد. اصلاً مشخص نبود کجا دیالوگه، کجا فضا سازیه و... .
حتماً وقتی فضاسازی می کنی و مثلاً یه صحنه ای رو داری توصیف می کنی، بعدش دو تا اینتر بزن و برو سراغ دیالوگ نویسی.

برای دیالوگ نویسی دو تا شیوه هست که اولی بیشتر توی این سایت رایج بوده.
1. توصیف حالات و... رو بنویسی، یک « : » بذاری و بری سطر بعد. یک « - » بذاری و دیالوگتو شروع کنی.
مثال:
ارنی نگاهی به اون انداخت و گفت:
- برو بابا بذار باد بیاد!

2. توصیف حالاتت رو که نوشتی و دو نقطه گذاشتی، دیالوگت رو داخل گیومه ی فارسی بذاری. (گیومه ی فارسی با دکمه های Shift+k و Shift+L زده میشه.)
مثال:
ارنی نگاهی به اون انداخت و گفت:« برو بابا بذار باد بیاد!»

من توصیه می کنم از شیوه ی اول استفاده کنی.

من قسمتی از پستت رو باز نویسی می کنم تا بفهمی منظورم چیه.

نقل قول:
چارلی راجو میگیردو میپرد وسط میدان ومیگوید: جیمزکوچولو برو خونه الان بابات می یاد دعوا می کنه.جیمز خنده ای می کندومی گوید برو بابا بزار باد بیاد شما دوتا زدید سوژه را کتلت کردید دیگه نمی شه پست زد من نمی رم.چارلی مثل اژدها شد بعد دستانش را داخل دهانش کردوسوت زد ولی صدایی نیامد فقط توف توی صورت جیمز رفت.


ناگهان صدای غرش یک اژدها از آسمون میاد و در حالی که همه داشتن از ترس خودشون رو خراب می کردن، اژدها که چارلی بر دوشش سوار بود جلوی پای ارنی به زمین نشست.

فرزند دوم ویزلی ها از اژدها پیاده شد، به سمت جیمز رفت و گفت:
- جیمز کوچولو، نبینم اومدی دعوا راه بندازیا!

جیمز خنده ای کرد و گفت:
- برو بابا بذار باد بیاد مو قرمز. زدین سوژه رو به فنا دادین بعد ما هیچی نگیم؟

این باز نویسی من بود. دیدی چقدر فرق کرد؟
در ضمن زمان فعل ها رو نباید تغییر بدی. وقتی پست قبلی همه ی فعل ها زمان گذشته بوده باید تو هم گذشته بنویسی.

در مورد سوژه هم نباید خودت رو یهو وارد میدون کنی. نباید سوژه رو خراب کنی.
اون قسمتی که من توی پستم از پست خارج شدم و حرف های نویسنده ی پست ها رو نوشتم کار چندان درستی نبود که من مجبور شدم انجام بدم ولی شما نباید ادامه ش میدادید و بهتر بود به سوژه ی اصلی می پرداختی.

خودت رو هیچ وقت اینقدر سریع و یهویی وارد داستان نکن. نیازی نیست خودت قهرمان داستان باشی. سوژه باید درست و منطقی پیش بره. الان اگه اینجوری که تو وارد داستان شدی، یکی از شخصیت های کتاب هری پاتر وارد داستان میشد به نظرت قشنگ می شد؟
مسلماً نه.

سعی کن سوژه رو آروم پیش ببری. از حواشی بگو و بنویس. دعوا ها و... رو باید شرح بدی.
اول روی سوژه ت فکر کن بعد شروع کن به پست زدن.

حتماً پست با تجربه ها رو بخون و سعی کن مثل اونا بنویسی.
موفق باشی.

امتیاز پست 433: 1
امتیاز پست 435: 1


تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
تدی جعبه را باز کرد و با چیز آینه ی عجیبی روبه رو شد... که بجای عکس خودش تصویر الستور مودی را در آن می دید...

صدای الستور مودی از پشت آینه بگوش رسید که گفت: من میدونم که می خواین برین به داخل وزارت خونه و میدونم که از این کار هدف خیر خواهانه ای دارین.

تدی با شکاکی خاصی گفت: خب؟

- و میدونم که می خواین از طریق غیر قانونی این کارو بکنین.

- خب؟

- پس من تو رو میبرم به داخل وزارت خونه تا به اهداف خیر خواهانه ت برسی،البته بهتره بگم بجرم تلاش مذبوحانه برای زیر پا گذاشتن قوانین تو رو میبرم اون تو.

- یعنی می خوای منو دستگیر کنی؟

- دقیقا! من تورو به عنوان مدافع حقوق ملت جادوگر کمک می کنم و تو رو به عنوان یک قانون شکن دستگیر می کنم!

- من متوجه نمی شم.

- :vay: احمق جان، منظورم اینه که من تو رو می برم تو اونجا و تو باید اونجا از دستم فرار کنی... قبل از اینکه من تورو برسونم به دفتر فرماندهی یا کسی تورو ببینه باید از دست من فرار کنی. خودت باید فرار کنی چون من آزاد نمی کنم. حالا فهمیدی؟

- اما...

ولی قبل از اینکه تد حرفش را تمام کند چوبدستی اش از دستش خارج شد و ثانیه ای بعد مودی در حالی که از گوش تد را گرفته بود بدون آنکه با او حرفی بزند اورا کشان کشان به داخل یک سطل آشغال برد. لحظه ای بعد هر دو داخل وزارت سحر و جادو که بشکل عجیبی خلوت بود بودند...


چوبدستی لازم نیست..
به یک ضربه ی عصایم بند هستید!

تصویر کوچک شده

×××××

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دفتر مرکزی کلوپ رانده شدگان
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
با حرف جمیز تدی به راه افتاد. از هر کوچه ای که می گذشت چشمش به دنبال مامور وزاتخانه بود، ولی هیچ چیزی پیدا نکرد. چند ساعتی بود که راه میرفت، خسته هم شده بود روی نیمکتی در یکی از پارک ها نشست و به منظره ی روبه رویش خیره شد : دو جوان رعنا مشغول رد و بدل کردن چیز بودند! تدی که خونش به جوش اومده بود پاشد تا مشت و مالی به جوان ها بدهد ولی در سرجایش متوقف شد.
- بشین.
صدایی بس پر اباهت و زیبا که همه را میخکوب می کرد. تدی بدون فکر نشست. مرد بلند قامتی با ردای سیاه بغل جمیز روی نیمکت نشست.
- منظره ی زشتیه.
تدی با حرکت سر تایید کرد.
- ماهمه یک هدف داریم.
- تو کی هستی؟
- این بسته رو بگیر.
و بسته ای را از درون ردایش دراورد و به سرعت از ان محل دور شد. تدی نوشته ی روی جعبه را خواند: از طرف ا.ک.ض.و.م

خیابون اینوری

رون مرد بلند قامت به الستور مرد کوتاه قامت رسید و گفت: همه چی حله

پارک

تدی جعبه را باز کرد و با چیز عجیبی روبه رو شد...


شیفته یا تشنه؟

مسئله این است!


پاسخ به: ((آلبوس دامبلدور)) قوی تره یا ((لرد ولدمورت))؟!!!
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
همه گفتن که دامبلدور قوی تره.

ولی کسی اشاره نکرده که اگه دامبلدور ابر چوب دستی رو نداشت ، آیا باز هم قوی تر بود.

حالا لرد ولدرمورت...

وی همه ی قتل و غارت ها رو انجام داد ولی اگه یاران وفادارش نبودن تا به حال 10000 بار کشته شده بود!!!

من هدفم توهین نبود....ولی دامبلدور همیشه قدرتمند بوده...




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۲:۱۱ سه شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲
منم برای این که اعتراضات (؟) بیشتر بشه و سالازار قبول کنه که امتیاز ها تقسیم بر تعداد نشه؛ اعتراض می کنم.
من با روش تقسیم بر سه یا همون روشی که دلوروس گفت؛ موافقم. هر چی؛ به غیر از این روش تقسیم بر تعداد.

همین لینی اومده گفته که هاگ شرکت نمی کنه! لینی که این قدر ذوق و اینا رو داشت. حالا فکر کنینی بقیه که در حالت عادی هم فعال نیستن؛ عمرن حتی طرف هاگ برن. و خودمم دوست دارم بدون نگرانی واسه هاگ پست بدم و در حالی که جواب سوالا رو می نویسم نگران این نباشم که امتیاز گروهم کم بشه.

در ضمن، لینی درست گفت. اگه دو تا گروه کم عضو بخوان انتخاب بشن ریون و با هافل هستن و نه اسلیترین. اسلی کم عضو نداره. فقط اعضا فعا نیستن.

در مورد هافل هم چه طوره که اعضاش بیان بیرون و پخش شن تو گروه های دیگه؟ خدایی اعضای هافل! شما فکر کنین. بهتر نیست؟ البته می دونم که عملی نیست. اما خیلی خوب می شه که هافل اگه اعتراضی وجود داره تو هاگ نباشه و اگه کسی پستی می زنه فقط برای تفریح باشه.

البته اگه دیدن امتیازاشون واعا بالا رفت و تونستن رقابت کنن؛ حساب شن. البته ایده بنده رو جدی نگیرین.

و این که واقعا این ترم هنوز شروع نشده و همین طور بی نظمه! یه کاری بکنین زودتر. مردیم اینقدر برنامه ریزی کردیم و هاگ شروع نشد!



تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲
لودو یه نگاه به بلا که همون لحظه سرگرم توضیح دادن شکل و شمایل واقعی مادربزرگ رز به رزه میندازه و رو به ایوان میگه:

- هــیــــس! سه ساعته بلا داره رو این موضوع پافشاری میکنه و راضی نمیشه که اینا کارگرن نه محفلی. پ دوباره شروعش نکن! :vay:

ایوان اصرارکنان میگه: بابا اینا با محفلیا مو نمیزنن. این مو قرمزه رو نگاه کن! کی میتونه باشه جز رون؟

بعد شروع به حرکت میکنه و جلوی یه محفلیه دیگه وایمیسه و ادامه میده: اینم که جیمزه. اصلا یویوش اثباتی بر این ادعاست!

و اونو از صف محفلیا خارج میکنه و شروع به گشتن لباساش میکنه. جیمز که تازه فراموش کرده بود که یویوش گم شده با به یاد آوردن از دست دادن یویوی نازنینش بغضش میترکه و همونجا شروع به گریه میکنه و البته ایوانم یویویی پیدا نمیکنه.

- حتما جاش گذاشته، شایدم بقیه بهش فهموندن که نباید بیارتش. ببین گریه ش همینو ثابت نمیکنه؟

بلا که با گریه ی جیمز کفرش در اومده دست از بحث با رز برمیداره و دوباره به سمت اونا میاد و میگه: چه کسی جز محفلیای ناز نازو میتونه چنین صدایی رو در بیاره؟ یه روز تنها مقرشون با آب گریه هاشون بر باد میره.

اداره پلیس:

- خب من میگم یه کار کنیم، چند تا مامور میفرستیم دنبالشون تعقیبشون کنن. اگه حرکت مشکوکی انجام دادن که معلوم میشه اشتباه میکردیم، وگرنه از یه کابوس بزرگ نجات پیدا میکنیم! خیلی ایده توپی بود نه؟ :zogh:

پلیس اول با تعجب به دومی نگاه میکنه.

- کابوس بزرگ؟

- خو معلومه اگه این واقعا وزیر باشه و ما هوشمندانه تشخیص داده باشیم که واقعا وزیره و بذاریم آزاد شه و بره توانمندیمونو نشون دادیم و اگه وزیر باشه و ما بندازیمش زندان ...

پلیس اول که کامل ماجرارو فهمیده موافقت میکنه و هردو به سمت نارسیسا و مورفین حرکت میکنن.




پاسخ به: اتاق مدیریت
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲
مدیریت محترم هاگ:

در کلاس بنده یعنی پروف چانگ هنوز قفل میباشد لطفا زودتر جهت دادن کلید اقدام بفرمایید

با تشکر


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۰ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲
درود.

اومدم بگم لطفا منو پس بدید .شنیده ها حاکی از اینه که ارباب دلش برای بلاتریکس عزیزش تنگ شده . بنابرین لطفا اسم و رسم منو پس بدید بیاد.

این لینک شناسه ی بلاتریکس فعلی : بلاتریکس لسترنج فعلی

18 اردیبهشت بوده آخرین پست ایفای نقشش و آخرین ورودشم 1 تیر!

یک قانونی بود که میگفت اگر فعالیت یک ماهه ی ایفای نقش نداشته باشن ، نقششون خارج میشه از ایفای نقش.
پس اسم و رسم مارو بدید بیاد.
کروشیو .

روز به شر و بدبختی .



متاسفانه الان هنوز زود هست برای تغییر شخصیت ایشون . چون ممکن هست در شروع تابستون به سفری چیزی رفته باشند . چند روز دیگه هم صبر کنید اگر خبری ازشون نشد شخصیت بهتون داده میشه .


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۱۷ ۱۶:۰۸:۰۲
ویرایش شده توسط سوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۲/۴/۲۰ ۱۰:۱۹:۰۲

وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


پاسخ به: خـــــانــــه ریـــــــدل !!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۹ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۵:۳۸ دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۲
در محضر لرد

-خب جناب دامبلدور. از دیدنتون مشعوف شدیم. مگه نه بچه ها؟
همه ی مرگخوارا سرشون رو به نشونه ی تأیید تکون دادن.
-منم همینطور. راستی چرا اینقدر کوچیک شدی؟
-چیزه...حالا اونو بی خیال. دیگه چه خبر؟

همین طور که لرد و دامبلدور داشتن تعارف تیکه پاره میکردن ایوان فرصتو غنیمت شمرد و یهو پرید وسط حرفشون:
-راستی جناب دامبلدور. همین الآن ذکر خیر شما بود. ارباب داشتن از شجاعتا و فداکاریاتون تعریف میکردن
دامبلدور که حالا توسط لرد پخته شده بود ناخودآگاه خواسته ی ولدمورت رو محقق کرد:
-بله بله...ایشون جادوگر خیلی بزرگی هستن...

لرد که به هدفش رسیده بود تصمیم گرفت که دامبلدور رو دست به سر کنه که وقتی پرسی رو آوردن کار خراب نشه:
-راستی جناب دامبلدور، شما چی شد اومدین اینجا؟
-ها؟؟؟؟ آها راستش اومدم گریندلوالد رو توجیه کنم.
-اِ...چه جالب. آخه اونم همین الآن گفت میره پیش شما تا باهاتون مشورت کنه!
-واقعا؟ پس من رفتم.
وبا صدای شترقی نا پدید شد.

شترق...

-به به سلام ارباب گلم...خدا بد نده چرا این شکلی شدین؟
-مگه چه طوری شدم؟
-هیچی...چیزه...همین الآن داشتم به بلا میگفتم که هیچ جادوگری از شما بزرگتر پیدا نمیشه...

لرد که در عرض چند دقیقه اقرار دو نفر از گنده های محفلو شنیده بود و حالا دیگه نیازی به پرسی هم نداشت سر از پا نمیشناخت و تصمیم گرفت اونم دست به سر کنه:
-اِ...میگم حالا که دیدمت حالم خوب شده...حالا برو که دامبلدور شک نکنه.
-چشم ارباب...بازم بهتون سر میزنم...

و پرسی هم با صدای شترقی ناپدید شد.

لرد با خوشحالی گفت:
-حالا فقط پاتر مونده. بلا!
-بله ارباب
-دو سه نفرو وردار برو که دیر نشه
-چشم ارباب...
-راستی ایوان یه بار دیگه بپری وسط حرفم یه کروشیو بهت میزنم حالت جا بیاد


ما سزاواران قدرتیم نه شیفتگان خدمت


ملقب به مرگخوار الشعرا ، از جانب جناب لرد




تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.