هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ققنوس نیوز
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ شنبه ۲ تیر ۱۳۹۷
#61
محفل رو محفلی ها آزاد کردند



چندی پیش، محفلی ها با حمله به آزکابان تونستن اینجانب، آلبوس دامبلدور رو از دست دیوانه ساز های بی عشق آزاد کنن. این حمله که بدون دامبلدور انجام شد، یکی از بهترین نبرد های محفل در چندین قرن اخیر بود. محفلی ها بار دیگر ثابت کردن که تا وقتی عشق رو به عنوان شمعی جلوی خودت قرار میدی، نیاز به رهبر نداری و این قلبت هست که به سمت خوبی جلوت میبره.

بعد از آزادی دامبلدور، محفلی ها به همراه مرگخواران برای اولین بار کنار هم اومدن و حمله ای به وزارت خونه کردن. شاید خیلی ها باورشون نمیشد که محفل و خانه ریدل کنار هم در مقابل یه دشمن مشترک بجنگن ولی این اتفاق در هفته پیش افتاد. یه رکورد جدید بعد از کلی رکورد تیم ملی ایران تو جام جهانی به ثبت رسید. اگرچه تیم ملی در حد لالیگا موفق بوده و پیروزی ما در حد لیگ برتر ایران بوده، با این حال از ارزش های محفل چیزی کم نمیشه.

از تمام محفلی ها تشکر میکنم که جون خودشون رو وسط گذاشتن و به نجات این پیرمرد اومدن. در حال حاضر همه چیز تقریبا به حالت اولیه خودش برگشت. اگرچه هنوز جنازه آرسینوس خائن و نقاب شکسته اش گوشه کنار دنیای جادوگری مونده، مدیران ایفای نقش این جنازه ها رو هم به زودی خارج خواهند کرد تا همگی از دست این افراد راحت بشیم.

تاپیک های که قبلا قول داده شده بود حتی پدر آرسینوس هم توانایی باز کردنشون رو نداشته باشن، با برگشتم به جمع محفلی ها دوباره باز شدن.

اگر محفلی نیستین و ولی دوست دارین با دامبلدور دو کلمه حرف بزنین، به مشورت با آلبوس دامبلدور دعوتتون میکنم.

اگر از سیاهی درونتون خسته شدین، بیایین راز ققنوس رو بهتون بگیم و اون کمی سیاهی رو هم از خودتون خارج کنید. (عضویت در محفل ققنوس)

اگر احساس میکنین یه نظر دوم در مورد پستی که در انجمن محفل زدین نیاز دارین، به نقد پست های انجمن محفل بیایین تا نظر دوم و حتی سوم بهتون داده بشه.



امیدوارم در پناه عشق، آرسینوس های این دنیا رو فراموش کنیم و به وینکی های کشته شده فکر کنیم.




پاسخ به: آزکابان
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۷
#62
محفل ققنوس:

-کسی پروف رو ندیده؟

ادوارد در حالی که وارد آشپزخونه می شد این رو گفت. رون و آرتور گوشه آشپزخونه نشسته بودن و مثل آبشار اشک میریختن. چیزی خفنی باید این محفلی ها رو اینقد ناراحت میکرد که بدون استراحت و پشت سر هم گریه میکردن.

-اون پیاز ها رو درست کردین؟ ناهار دیر میشه .

مالی ویزلی این رو فریاد زد و کفگیری که در دست داشت رو به نشونه تهدید بالا پایین کرد. رون که خاطره بدی از کفگیر های مامانش داشت ، پیاز های بیشتری رو در دست گرفت و سرعت پوست کندنش رو بیشتر کرد. ادوارد متوجه شد که ویزلی ها خبری از پروف ندارن و از آشپزخونه بیرون رفت.

--
-کسی پروف رو ندیده؟

ادوارد این بار وارد اتاق جدید آملیا شد که در بالای خونه گریمولد قرار داشت. آملیا مشغول تلسکوپش و سوجی در حال تولید آب پرتقال بود. هر دو محفلی با ورود ادوارد نظرشون جلب شد و به طرفش برگشتن.
-ستاره ها به من خبر های بدی میدن ولی نامردا تا لیوان آب پرتقال نگیرن نمیگن خبر بد چیه.

--
-کسی پروف رو ندیده؟

یوآن گوشه ای از اتاق در حال تمرین یوگا بود ولی لرزش های رز بهش اجازه نمیداد به آرامش کافی برسه. هرمیون هم روزنامه های مختلف جادوگری و ماگلی رو مرور میکرد. با ورود ادوارد، هرمیون با سرعت از سر جاش بلند شد و به طرفش رفت.
-پروف آزکابانه ، ادوارد. پیام امروز نوشته.
-باز رفته با دیوانه ساز ها بوسه بازی کنه؟
-آرسینوس و نقاب دستگیرش کردن.

حرف آخر هرمیون در سکوت خونه گریمولد اکو کرد و به گوشه همه رسید. هر کی هر کاری میکرد دست ازش برداشت و با سرعت به طرف منبع خبر اومد.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۲۹ ۱۴:۱۷:۳۹



پاسخ به: مشورت با آلبوس دامبلدور
پیام زده شده در: ۲۳:۵۱ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
#63
حمله نیروهای وزارت خونه به محفل !



چندی پیش خبر به دستم رسید که نیرو های وزارت خونه به همراه پادشاه ظالم دنیای جادوگری در حال آماده سازی برای حمله به محفل ققنوس هستن. هدف این حمله دستگیری بنده ( یه بارم تو کتاب دستگیرم کردن ولی نتونستن به اهداف کثیفشون برسن ) هست و به همین دلیل این اعلامیه رو به عنوان سخن آخرم قبل از بازداشت شدن دارم مینویسم.

جامعه جادوگری نگران نباشید، اعضای محفل از همیشه آماده تر برای مقابله با این وزارت خونه هستن. مثل همیشه محفلی ها پشت مردم هستن و مثل بعضی گروه ها تا رهبرشون از بین میره فرار نمیکنن و تغییر اسم نمیدن. محفل اینجا هست، حتی اگر من نباشم. ترس به خودتون راه ندین و عشق به خودتون، اعضای خانوادتون و دوستاتون رو مثل شمعی جلوتون بگیرید تا از این دوران تاریک خارج شیم.

سه تاپیک ، در جستجوی راز ققنوس، نقد پست های انجمن محفل ققنوس، مشورت با آلبوس دامبلدور قفل شدن. طلسمی بر روی این تاپیک ها گذاشتم که حتی پدر آرسینوس هم نتونه واردشون بشه. من نمیخوام که این ستمگران از این تاپیک ها برای خراب کردن ذهن عموم مردم و به خصوص جوانان محفلی سوء استفاده کنن و به همین دلیل تا اطلاع ثانوی این تاپیک ها قفل باقی میمونن. به محض پیروزی سفیدی بر وزارت خونه و برگشت من به آغوش گرم محفل، تاپیک ها دوباره باز خواهند شد.

لطفا صبر پیشه کنید. با عصبانیت و بدون فکر و نقشه نمیشه جلو رفت چون نتیجه ای جز شکست نخواهد داشت. با اعتماد به محفلی های بزرگتر، نقشه های هلویی بریزید که بتونین وزارت خونه رو سر جاش بشونید. تا آرسینوس و نقاب در آزکابان زندانی نشدن و به جزایر بالاک ارسال نشدن دست از مبارزه بر ندارید.


امید من به شما جوانان هست. شیر بخورید، شیر موز بخورید، موز خالی حتی بخورید و انرژی بگیرید تا بتونین مشت محکمی بر دهان اینها بزنید.


به امید پیروزی عشق بر وزارت،
آلبوس دامبلدور




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۶:۲۷ سه شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۷
#64
نقل قول:

امیلی تایلر نوشته:
سلام پروفسور عزیز
منم یه تازه واردم که میخوام عضو محفل بشم ولی نمیدونم چیکار کنم.

میشه لطفا راهنماییم کنین ؟


سلام بر تو گریفیندوری عزیزم،

کلاه گروه بندی در مورد میزان شجاعت بالای خونت واسم تعریف کرده. از این نظر نگرانی ندارم که زمانی که محفلی شدی بتونی با سرعت پیشرفت کنی و همیشه از دوستان و خانواده ات با تمام وجود دفاع کنی. یه چند تا کار کوچیک انجام بده، بعد سریع بیا اینجا که به عضو شجاعی مثل تو نیاز داریم.

1)تالار گریفیندور : تالار خصوصی گروهت مخصوص این هست که کارت رو شروع کنی، نمایشنامه بزنی. از ناظر و اعضای هم گروهیت بخوای که کمکت کنن. اگر سوالی داری ازشون بپرسی و اونها هم مسلما دوست دارن که بهت کمک کنن تا پیشرفت کنی. با رون ویزلی تماس بگیر، ایشون هم گروهی شما و یکی از محفلی های خوب سایت هستن. اگر سوالی داشتی ازشون بپرس و راهنمایی بگیر که بتونی سریع پیشرفت کنی.

2) با آملیا ، رهبر الف دال تماس بگیر تا جایی برات تو الف دال پیدا کنه. الف دال به پیشرفت تازه وارد ها خیلی کمک میکنه. میتونی تو ماموریت هاشون شرکت کنی، حتی ماموریت شخصی از آملیا بخوای. مثل تالار خصوصی میتونی هر سوال و مشکلی هم داری از ایشون بپرسی.

3)وقتی نمایشنامه نوشتی، به تالار نقد برو و درخواست نقد بده. افراد قوی و با تجربه ای مسوول نقد پست ها هستن که بهت کمک میکنن کیفیت پست هات رو بالا ببری. از نکات ریز تا نکات حیاتی بهت آموزش میدن تا بهتر و قوی تر بشی.

4)تو انجمن محفل ققنوس فعالیت کن و پست بزن. پست های قبلی رو مطالعه کن با دقت و سوژه ها رو که متوجه شی ، ادامه شون بده. همیشه حواست باشه که جا برای نفر بعدی هم بذاری که بتونه بعد پست تو ادامه بده داستان رو.


در پناه عشق تو درسات موفق باشی امیلی عزیز.




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۹:۵۲ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۷
#65
نقل قول:

پروفسور فلیت ویک نوشته:
سلام بر دامبلدور عزیز:
من خیلی دوست دارم که جزء محفل ققنوس بشم.

تا برای روشنایی افکار قدم بردارم.

چطور میتونم عضو بشم.؟


سلام پروفسور، به سایت جادوگران خوش اومدی.

پست قبلیت رو که نگاه میکردم دیدم که درخواست عضویت مرگخواران دادی. پروفسور ، حقوق کم بود تو هاگوارتز؟ غذا بدمزه بود؟ چرا پشتت رو به سفیدی و محفل کردی و اونجا درخواست عضویت دادی؟ و بعد اینکه قبول نشدی به آغوش محفل برگشتی ؟

صد البته که خوشحالم از راه کج سیاهی به سفیدی برگشتی و همیشه از این جور اتفاقات استقبال میکنم. بنای محفل به اعتماد به اعضاش هست و خیلی ها یه فرصت دوباره ای بهشون داده شده. به شما هم همین فرصت رو میدم ولی باید چند تا کار انجام بدی اول.

)تو گروه خصوصیت ریونکلاو فعالیت کنی و از اعضای خوب اون گروه درخواست کمک کنی. اونها بهت کمک میکنن که با سایت بیشتر آشنا شی و همه چیزهای ریز و درشت رو متوجه بشی. در مجموع بهت کمک میکنن که بهتر شی و پیشرفت کنی.
با یوآن که یکی از بهترین اعضای محفل هست صحبت کردم. ایشون عضو گروه ریونکلاو هم هستن. میتونی باهاشون از طریق پیام شخصی تماس بگیری و اگر سوالی داشتی ازشون بپرسی. بعدها اگر دوباره درخواست عضویت بدی ایشون یکی از افرادی هستن که باید به من گزارش بدن که شما تلاش خوبی داشتی و پیشرفت کردی.

2) با آملیا ، رهبر الف دال تماس بگیر تا جایی برات تو الف دال پیدا کنه. الف دال به پیشرفت تازه وارد ها خیلی کمک میکنه. میتونی تو ماموریت هاشون شرکت کنی، حتی ماموریت شخصی از آملیا بخوای. مثل تالار خصوصی میتونی هر سوال و مشکلی هم داری از ایشون بپرسی.

3)وقتی نمایشنامه نوشتی، به تالار نقد برو و درخواست نقد بده. افراد قوی و با تجربه ای مسوول نقد پست ها هستن که بهت کمک میکنن کیفیت پست هات رو بالا ببری. از نکات ریز تا نکات حیاتی بهت آموزش میدن تا بهتر و قوی تر بشی.

4)تو انجمن محفل ققنوس فعالیت کن و پست بزن. پست های قبلی رو مطالعه کن با دقت و سوژه ها رو که متوجه شی ، ادامه شون بده. همیشه حواست باشه که جا برای نفر بعدی هم بذاری که بتونه بعد پست تو ادامه بده داستان رو.


سیاهی رو از قلبت با انجام این کارها خارج کن و در محفل با تمام دوستی و رفاقتش جلوت باز میشه.

به امید دیدار مجدد پروفسور.




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ پنجشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۷
#66
نقل قول:

ماتیلدا استیونز نوشته:
سلام پروفسور دامبلدور. خیلی خوشحال میشم یه جایی به من در طبقه ی پایین بدید که دم پنجره باشه که بتونم بیرون رو ببینم من از جاهای تنگ و تاریک خوشم نمیاد. دوست دارم به عنوان یه مشنگی به محفل بپیوندم. خیلی دوست دارم که علیه مرگخوران بجنگم. وقتی توی محفل باشم، فن هایی رو یاد بگیرم و از خودم خیلی خوب محافظت کنم. امیدوارم من را در جمعتان بپذیرید.



سلام ماتیلدا عزیز.

به سایت جادوگران خوش اومدی و امیدوارم با هم لحظات خوبی رو اینجا سپری کنیم.

شما در طول عضویتتون فقط یک پست نمایشنامه نوشتین (کارگاه نمایشنامه نویسی) که پست خوبی بود و نشون از استعداد شما داره. اما متاسفانه چون هنوز تو ایفای نقش فعالیت کافی نداشتین، به من ثابت نشده که علاقه و وفاداری شما نسبت به محفل چقدر هست و نمیتونم فعلا تاییدتون کنم. اما مطمئنما اگر کارهایی که گفتم رو انجام بدین کمتر از یک ماه میتونین خودتونو به عنوان یه سرباز سفیدی ثابت کنین و به عضویت محفل در بیایین.

1) تالار خصوصی هافلپاف : تالار خصوصی گروهت مخصوص این هست که کارت رو شروع کنی، نمایشنامه بزنی. از ناظر و اعضای هم گروهیت بخوای که کمکت کنن. اگر سوالی داری ازشون بپرسی و اونها هم مسلما دوست دارن که بهت کمک کنن تا پیشرفت کنی. تالار هافلپاف هم جز یکی از بهترین و صمیمی ترین انجمن های خصوصی هست.

2) با آملیا ، رهبر الف دال تماس بگیر تا جایی برات تو الف دال پیدا کنه. الف دال به پیشرفت تازه وارد ها خیلی کمک میکنه. میتونی تو ماموریت هاشون شرکت کنی، حتی ماموریت شخصی از آملیا بخوای. مثل تالار خصوصی میتونی هر سوال و مشکلی هم داری از ایشون بپرسی.

3)وقتی نمایشنامه نوشتی، به تالار نقد برو و درخواست نقد بده. افراد قوی و با تجربه ای مسوول نقد پست ها هستن که بهت کمک میکنن کیفیت پست هات رو بالا ببری. از نکات ریز تا نکات حیاتی بهت آموزش میدن تا بهتر و قوی تر بشی.

4)تو انجمن محفل ققنوس فعالیت کن و پست بزن. پست های قبلی رو مطالعه کن با دقت و سوژه ها رو که متوجه شی ، ادامه شون بده. همیشه حواست باشه که جا برای نفر بعدی هم بذاری که بتونه بعد پست تو ادامه بده داستان رو.


در پناه عشق موفق باشی




پاسخ به: زندگي و نيرنگهاي آلبوس دامبلدور
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ پنجشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۷
#67
خلاصه :
دامبلدور میخواد روزهای آخر زندگیش رو با ساحره ای بگذرونه و به همین دلیل از مالی ویزلی، سرکادوگان، آدر کانلی و ادوارد بونز کمک میگیره ولی هیچ کدوم نتیجه مطلوب نمیدن. نوبت آرتور رسیده که رستگاری رو به زندگی دامبلدور برگردونه.

---
-منشی؟
-بله منشی پروفسور، سفارش یک عدد منشی تر و تمیز دادم. دست یه خانم دکتر بوده فقط باهاش میرفته سر کار.

دامبلدور از رو صندلی آرتور بلند شد و سیلی محکمی به گوشش زد. این برای دومین بار بود که آرتور مورد حمله فیزیکی و روحی دامبلدور قرار میگرفت و دیگه نتونست جلوی گریش رو بگیره.
-چرا من آخه؟

دامبلدور سیلی دومی به آرتور زد و با عصبانیت فریاد کشید:
-چجوری جرات میکنی؟ واقعا فکر میکنی من اینجور آدمیم؟ واقعا من رو در این حد میدونی؟ ... منشی چی هست اصلا؟

آرتور این بار درس عبرت گرفته بود. میگن که انسان ها اینجورین که دو سه بار تو گوششون بزنی دیگه میفهمن و از خودشون مراقبت میکنن. آرتور هم در حالی که دو دست روی صورت قرمزش گذاشت جواب داد:
-منشی دیگه پروف، از اینا که بهش زور میگی و اونم در عوض کارهاتو راه نمیندازه و با ملت هم که میان بی ادبانه برخورد میکنه.

دامبلدور تازه فهمید که معنی منشی چیه. بدتر این بود که فهمید تا به امروز از ققنوس به عنوان منشی استفاده میکرده و تازه حقوق هم بهش نمیداده. در واقع ققنوس رو به بردگی گرفته. با درک این موضوع اشک هاش سرازیر شد و مجبور شد که عینکش رو برداره.

-بفرمایید.

دستمال کاغذی به طرف دامبلدور اومد. دامبلدور دستمال رو گرفت و وقتی اشک هاش رو پاک کرد، عینکش رو دوباره زد، سرش رو بالا آورد و با ساحره ای بسیار متشخص مواجه شد.
-من از پیرمرد های احساساتی خیلی خوشم میاد پدر جان. شما منشی نیاز داشتین؟

و دامبلدور از همیشه به پیدا کردن یک یار و شریک زندگی نزدیک تر شده بود.




پاسخ به: نقد پست های انجمن محفل ققنوس
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
#68
نقد پست 157 روان خانه سیاه - سفید !!! نوشته شده توسط آستریکس


آستریکس عزیز،

یه مدت بود فعالیتت کمتر شده بود نگرانت بودم، اما خوشحالم که دوباره به شکم جادوگران زدی و پست های خوبی نوشتی.

وقتی پستت رو میخوندم، دیگه اثری از تازه وارد بودن توش پیدا نکردم. مشخصا کامل قالب و سبک نوشتن جادوگرانی رو پیدا کردی و میتونی راحت بنویسی.
نکات زیادی نمیشه در مورد پستت گفت. اکثر چیزها رو درست انجام داده بودی، توصیفات خوبی داشتی، دیالوگ های خنده داری داشتی و سوژه رو خوب جلو بردی. چند تا نکته به ذهنم رسید که باید بیشتر روشون کار کنی.

نقل قول:
بلاتریکس با چند تا از مرگخوارا کنار اب سرد کن ایستادتا قلویی تازه کنه. بلتریکس جیغی کشید و گفت:


تیکه اولش خوب بود، قشنگ تونستم تصور کنم که بلا کنار آب سرد کن با لیوان پلاستیکی یه لیوان آب داره میخوره. اما بعدش خیلی سریع تبدیل به جیغ شد. اینجا کار خیلی بیشتر میتونستی بکنی که آب خوردن به جیغ کشیدن رو طبیعی تر و بهتر به نمایش بذاری. میتونستی مثلا بگی که آب رو خورد و با عصبانیت لیوان رو زمین زد. بعد یقه یکی از نزدیک ترین مرگخوارها رو گرفت و داد و بیدادش رو شروع کرد.
دو تا کار پشت سر هم رو وقتی اینقدر سریع و در کنار هم میاری، پستت خیلی با عجله میشه و از لذت توصیفاتت کم میکنه. باید تصور کنی دقیقا بلاتریکس و بعد بنویسی دقیقا چه کارهایی کرد که به داد و بیداد ختم شد.


مورد دوم، به سوژه اسلاگهورن میرسه که خیلی سریع ازش گذشتی. یه جمله برای اون سوژه کافی نبود و اگر نمیخواستی که ادامش بدی اصلا نیازی نبود بهش دست بزنی. از اول میگفتی که تو روان خونه و سوژه اون طرف رو ادامه میدادی و نفر بعدی میتونست اگر میخواست سوژه اسلاگهورن رو ادامه بده. الان با یه خط نفر بعدی رو محدود به این کردی که هاگرید باید لو بده چی شده و شاید نفر بعدی میخواست یه ذره رو این کار کنه. مثلا شاید میخواست که اسلاگهورن رشوه بده به هاگرید یا مسمومش کنه و غیره. حالا یا باید جمله تو رو کاملا نادیده بگیره، یا مجبور شه که راهی که تو مشخص کردی براش رو ادامه بده که این آزادی رو ازش میگیره.


مورد سوم هم در مورد پایان پستت هست. همیشه آخر پست باید در رو باز بذاری واسه نفر بعدی که بتونه راحت بنویسه. چند بار قبلا بهت گفتم که حتما نباید یه ماجرا رو خودت شروع کنی و تمومش کنی. نیازی نیست آستریکس بیاد و کاری رو انجام بده و بره.اوکیه کاملا اگر وسط کار ولش میکردی پست رو تا نفر بعدی هم هم بتونه بنویسه در موردش. این عجله تو جلو بردن داستان باعث میشه سوژه ها زود به زود تموم شن و بعد از مدتی خسته کننده بشن. البته باید اقرار کنم که بعضی اوقات هم نیاز هست که خودت داستان رو تموم کنی ولی به نظرم اینجا میتونستی باز بذاری آخرش رو که نفرات بعدی هم یه دستی توش ببرن شاید ایده های خوبی داشته باشن.


در هر صورت، به نظرم پست کاملا خوبی بود. مشکلات املایی هم داشت که طبق معمول من شخصا بهشون توجه نمیکنم اما ممکنه برای بقیه اذیت کننده باشه. خودت سعی کن بیشتر کار کنی روشون.


در پناه عشق خون انسان زنده نخوری یه موقع آستریکس عزیزم
موفق باشی




پاسخ به: خاطرات یاران ققنوس
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۷
#69
تنها و خسته توی دفتر مدیریت نشسته بودم. تمام اتفاقات اون روز مثل فیلم سینمایی جلوی چشمام حرکت میکردن و نمیذاشتن رو هیچ کدوم تمرکز کنم. شاید کم خوابی باعث عدم تمرکزم شده بود ولی بیشتر از اون احتمال میدادم که مکالمه عجیبم با محفلی ها تمام فکرم رو مشغول کرده باشه.
از سر جام بلند شدم و به طرف قدح اندیشه رفتم. نیاز بود که یه سری از افکار رو از خودم دور کنم تا بتونم با تمرکز بیشتری به اتفاقات افتاده فکر کنم. چوب دستیم رو از جیبم در آوردم و روی مغزم گذاشتم. خاطره ملاقات دیروزم با مینروا رو در آوردم و درون قدح انداختم. اعتراضات هاگرید در مورد بدرفتاری دراکو رو هم بهش اضافه کردم. کارهایی که آرسینوس تو وزارت خونه انجام میداد رو هم توی قدح انداختم. بعدا وقت کافی برای بررسی اون اتفاقات داشتم و الان برام مهمترین مساله محفل و محفلی ها بود.

صبح اون روز، هنوز رو تختم دراز کشیده بودم و حتی نورخورشید نمیتونست تکونم بده. دوست داشتم یه ذره بیشتر روی تخت بمونم و استراحت کنم اما صدای در دفتر مدیریت مجبورم کرد که بالاخره بلند شم. هنوز یه ذره گیج بودم و برای همین با مراقبت بیشتری به طرف در رفتم. دستی به ریشهای معروفم کشیدم و در رو باز کردم. الستور، یوآن و آرتور جلوی در ایستاده بودن و با نگرانی بهم خیره شده بودن. بدون اینکه حرف بزنم از جلوی در کنار رفتم و روی صندلی جلوی پنجره بزرگ دفتر مدیریت نشستم. ققنوس زودتر از خواب بیدار شده بود تا نون سنگک بخره یه نون پنیر اساسی بخوریم. واقعا همه به یه ققنوس فداکار نیاز دارن.
با دستم به محفلی ها اشاره کردم که رو صندلی های باقی مونده بشینن و حرفشون رو بزنن. تقریبا میدونستم موضوع چیه ولی میخواستم که خودشون بحث رو شروع کنن. بعد از نشستن بدون مکث، الستور شروع به صحبت کرد.
-پروف، ما نگرانیم.

میدونستم نگران چی هستن. نگرانیشون منطقی به نظر میرسید اما هنوز حرفی نزدم. این بار آرتور شروع به حرف زدن کرد.
-پروف، یه مدتی هست که محفل و مخصوصا شما فعالیت کمتری دارین.

پروف های زیادی اومده و رفته بودن و این حق رو بهشون میدادم که نگران سلامتیم باشن. منتظر موندم تا یوآن هم حرفش رو بزنه.
-نگران محفل و جنگ با مرگخوارها هستیم. انگاری که محفلی ها دیگه سر حال نیستن. انگار که دیگه دنبال نابودی سیاهی نیستن.

از سر جام بلند شدم و به طرف پنجره رفتم. خیلی عمیق به بیرون نگاه کردم تا بهترین کلمات ممکن به ذهنم برسه. نسیم صبحگاهی خواب رو از سرم فراری داد و سر حالم کرد. از دور دست ها ققنوس رو دیدم که سنگک به دهن داره میاد. به طرف محفلی ها برگشتم و گفتم:
-به شما حق میدم که فکر کنین محفلی ها به نظر خسته میرسن اما این طور نیست. مرخصی اجباری به اعضای محفل دادم که با تمرکز بالایی به امتحانات مشنگی برسن. اما این به این معنی نیست که ما خسته ایم. اتفاقا خیلی سر حالیم. اینقد سرحالیم که دیروز با بچه ها والیبال ساحلی زدیم.

یوآن، آرتور و الستور لبخندی زدن و با خوشحالی از جاشون بلند شدن. غیرتم اجازه نداد که محفلی ها رو گرسنه بفرستم خونه و همشون رو دعوت به صبحونه با چایی شیرین فراوان کردم.

وسط صبحونه متوجه شدم که حرف از نگرانی واین صحبت ها بهونه ای بیش نبود و در اصل این سه نفر دنبال نون سنگک من و ققنوس بودن. به راستی که حضور ویزلی ها تو محفل همه رو به ویروس گرسنگی مبتلا کرده بود.




پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۷
#70
نقل قول:

کاراکتاکوس بورک نوشته:
سلام بر آلبوس دامبلدور!

آلبوس، تو هم تازگیا طلبت رو ندادیا. اون از تام که کلا قضیه رو حاشا کرد که فلان قدر دلارای من دستشه. ولی تو که این همه عشق و لاو و مهر و محبت و وفای به عهد و این چیزا میگی، بیار طلباتو بده. اون همه از من اطلاعات گرفتی. خرج داره بالاخره. حالا فعلا رام بده میدان گریمولد، ببینیم چند چندیم.



یه محفلی واقعی طلب هاش رو میبخشه چون این گالیون ها نیست که مهمن، این عشقه که همیشه تو دلت میمونه. دلار میاد و میره، چرک کف دسته ولی عشقی که تو قلبت هست همیشه پیشت میمونه. ( ندارم آقا ندارم گالیون فعلا، پول غذای ویزلی ها رو باید بدم )


کاراکتاکوس عزیز، از دفعات بعدی بورک صدات میکنم چون راحتتره.

پست هات تو کافه تفریحات سیاه و کارگاه نمایشنامه نویسی رو خوندم، یه پست جادوگرانی خیلی خوب بود که تعجب کردم یه تازه وارد چجوری نیومده تمام اصول نمایشنامه نویسی جادوگرانی رو داره رعایت میکنه. مطمئنا قبل شناسه دیگه ای داشتی و فعالیت میکردی. ممکنه اشتباه کنم و زود تونستی همه چیز رو یاد بگیری.

مراحلی که به بقیه تازه وارد ها میدم تا انجام بدن و به عضویت محفل در بیان رو فعلا بهت نمیدم چون حسم بهم میگه که آشنایی و قبلا تو سایت فعالیت داشتی. با فرستادن یک عدد جغد پیام شخصی باهام تماس بگیر و شفاف سازی کن و بعد بیا اینجا که دسترسی محفل بگیری. اگر واقعا تازه وارد هستی اما به جای پیام شخصی باید یه ذره تو انجمن محفل ققنوس فعالیت کنی و چند تا پست بفرستی تا ببینم اون سفیدی خاصی که محفل ققنوس دنبالشه رو داری یا باید بیشتر تمرین کنیم روش.

در پناه عشق شفاف سازی کن پس.








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.