هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: آژانس مسافر بری
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
#61
خانواده‌ی اصیل و باستانی گانت - قسمت اول



- نه احترام اصالت معنی داره نه احترام سن و سال! هیچی واسه این ولدمشنگا معنی نداره!
- پدر ا...
- ببند بابا! باز خوبه من بچه دارم. عصای دست دارم.
- وای پد...
- بسته بمون! به خودش می‌گیره فوری! گفتم عصای دست! نگفتم نونخور اضافه. یکی که نداشته باشه، باید هلک و هلک پا شه بره پیش آقایون واسه کاغذبازی. واسه یه دونه بیلیط. مگه خودم دستام کجه؟ جاروم پنچره؟ مرد اونور دنیام که بخواد بره خودش می‌رونه. وسیله نقلیه عمومی مال ضعیفه‌هاست!
- خوب پدر شما که هزارماشاالله بزنم به تخته سالمین و جاروتونم حاضر به یراقه ... با همون تا آژانس ...

ماروولو که تا آن لحظه مشغول مکیدن قلم تسترالی بود و نتوانست جمله‌ی مروپ را در نطفه خفه کند، با پرتاب همان قلم به سویش او را از ادامه‌ی جمله باز داشت.

- مورفین جان؟ وارث نام گانت؟ کجایی بابا؟

تصویر کوچک شده


- سابقه‌ی سفر خارجی داشتین؟
- نه مرواریدِ در صدفِ مامان! مامان تا ابتدای جوانی پرنسس پدر بودم و لای پر قو بزرگ شدم و پامو از خونه بیرون نذاشتم. هر چی که خواستم پدر به پام ریخت. چه نیازی به دیدن آفتاب مهتاب داشتم؟ بعدم که یا شاهزاده سوار بر اسب سفید اومد و منو برد به خونه‌ی بخت ... از اون موقع هم تا الان که اواسط جوانی باشه، به شاهزاده‌ی گوربه گـ... چیز ... به شاهزاده و گل پسرم رسیدم و کانون خونواده رو گرم کردم.

وارث نام گانت، مطابق معمول دم ظهر از خانه زده بود بیرون و احتمالا باز هم اندکی پیش از طلوع آفتاب با چشمانی سرخ به خانه برمی‌گشت. بنابراین این مروپ بود که راهی آژانس مسافرتی شده بود تا بلیط خود و پدرش را تحویل بگیرد.

- یعنی با هیچ حزب سیاسی‌ای یا شخص خارجی مشکوکی در ارتباط نبودین؟
- ارتباط؟ یه لیمو شیرین تعارف زدن که ارتباط حساب نمی‌شه. می‌شه؟
- بسیار خوب ... هزینه‌ی بلیط رو پرداخت کنید، در صورت تایید اطلاعات تا چند دقیقه بعد صادر می‌شه.
- بلیط؟ زحمت نکشید. ما با آذرخش پدر می‌ریم. فقط ویزامون رو ...
- ظاهرا شما توجیه نیستید خانم محترم! تبعیدگاه که خونه‌ی خاله نیست دسته‌جمعی پاشید برید. بلیط شما و پدر محترمتون فرق داره.
- آخه پدر مامان فقط دستپخت دخترش رو می‌خوره! اگه تنها بره از گشنگی تلف می‌شه!
- به هر حال تلف شدن در تبعید هم مورد نادری نیست.


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۱ ۲:۰۷:۰۹
ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۲۱ ۳:۲۱:۴۰

ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: دروازه ی هاگوارتز (ارتباط با ناظرین)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#62
علیک سلام.

کسی منکر برنامه ریزی و ایده های شما برایتاپیکتون نشد. حرف اینه که این نوع برنامه ها توی ایفای نقش این سایت منسوخ شده! به هزار و یک دلیل که البته اهمیتی برات نداره و با گفتنش خستت نمیکنم. این حرف شخصی ای نیست که بخوام غیرعلنی بگم. اتفاقا بهتره بقیه ی افراد کم تجربه تر هم ببینن و متوجهش باشن. من هیچ کس رو به کاری که میدونم بی فایدس تشویق نمیکنم. حالا اگر شما یا اعضای انجمنتون مایل به تکرار این کارها باشید حرف های من مانعتون نیست.

حرف هایی که من و خیلی افراد دیگه به شما میزنیم تجربس آقای اسکمندر. میتونی ازش استفاده کنی تا وفق پیدا کنی و پیشرفت کنی. میتونی هم مثل رفتاری که عمدتا تا الان نشون دادی، سنگ اندازی تلقی کنی و جلوش گارد بگیری. انتخاب با خودته!


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: دروازه ی هاگوارتز (ارتباط با ناظرین)
پیام زده شده در: ۴:۲۳ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#63
نقل قول:

نیوت اسکمندر نوشته:
سلام و خسته نباشید خدمت عزیزان!
درخواست تاپیک عاشقانه های هاگواردتز رو دارم.
بالاخره همش که خنده نیست ، یا شوخی بعضی وقتا عاشقانه هایی رخ میده.
سوژه ها زیاده.


سلام نیوت جان. با توجه به درخواست‌های متعددی که دادی توی انجمن‌های مختلف و همچنین تاپیکی که توی وزارتخونه تاسیس کردی، لازم دونستم جدا از درخواست به پاسخت، یک سری توضیحات جهت اطلاعات عمومی خدمتت ارائه کنم.

قطعا با یک سری تاپیک مواجه شدی که اسمایی از این دست دارن: ردا فروشی فلانی! مطب دکتر بیساری! مغازه ی آقای ایکس!
و شاید با خودت گفتی که چرا منم تاپیک خودمو نداشته باشم؟
نکته‌ای که احتمالا ازش غافل موندی، تاریخ تاسیس این تاپیک هاست که عمدتا به سال‌ها قبل برمیگرده!
در سال‌های ابتدایی شکل گیری ایفای نقش، نحوه فعالیت متفاوت بوده و انجمن ها به این شکل فعلی نبودن و نظارت اینچنینی روش نبوده و کلا ساختار دیگه ای داشتیم. به مرور زمان، با آزمون و خطا و هم اندیشی و ایده های مختلف، ایفای نقش سایت به شکل فعلی درومده. شاید در کنار این تاپیک هایی که الان از اون دوران مونده، کلی تاپیک دیگه هم داشتیم که پاک شدن و اثری ازشون نیست! یعنی هر کسی برای خودش یه تاپیک میزده یا در دوره هایی هر تاپیک یک مسئول برای خودش داشته و ...

اگر کمی صبور باشی، دقیق‌تر متوجه ساختار فعلی می‌شی. الان همه چیز حول رول‌نویسی و سوژه‌های جدید می‌چرخه. یعنی برای هر موردی، تاپیک جدید تاسیس نمی‌کنیم. یا برای فعالیت در تاپیکی که مثلا اسمش انجمن حمایت از حیواناته، فرم عضویت پر نمی‌کنیم. بلکه در قالب داستان و رول اعضا وارد اون انجمن می‌شن و فعالیت می‌کنن. نمی‌خوام در کار ناظر وزارتخونه دخالت کنم و بگم قطعا همینه. اما برداشت من از پستشون در دادن مجوز به شما این بود که یک سوژه‌ رول‌نویسی رو توی تاپیک شروع کنی و بقیه هم اون رول رو ادامه بدن ... نه کاری که شما الان انجام دادی.

باور کن کسی دنبال این نیست که جلوی ایده‌های جدیدت رو بگیره ... مساله فقط اینه که راه درست پیاده کردنشون رو پیدا کنی.
مثلا من یه ایده داشتم که اگه مدیرا به برزخ برن و لازم باشه از کاربرا حلالیت بگیرن چی میشه؟ تاپیک جدیدی به اسم برزخ تاسیس نکردم. نیازی هم نبود. در قالب یک داستان این اتفاق رو نوشتم تا بقیه ادامش بدن.
یا چندین نفر به نظرشون جالب میومده اگر مرگخوارها و محفلی ها مدتی مشترکا در یک مکان حضور پیدا کنن. یک نفر اون ها رو فرستاده توی دو اتاق مجاور م در هتل و این کارو تو تاپیک هتل ملوان زبل کرده. یکی فرستادتشون توی خونه ی دورسلی ها. یک نفر هم سوار اتوبوس شوالیه کردتشون. هر سه تا سوژه هم داره پیش میره. برای هیچ کدوم هم تاپیک جدید زده نشده.

به نظرم به طور خلاصه سه تا نکته رو میتونی از صحبتام نتیجه بگیری.
تاپیک زدن در شرایطی که خیلی کم ممکنه پیش بیاد، میتونه وسیله باشه برای پیاده کردن ایده های جدید. اما هدف نیست. فکر میکنم برای شما باشه.
ایده های جدید رو به صورت رول نویسی پیاده کن. یعنی یک داستان که توی انجمن حمایت از حیوانات اتفاق میفته رو شروع کن تا هر کس دیگه ای که میخواد بتونه ضمن ادامه دادن اون داستان، وارد انجمنت بشه ... نه با فرم پر کردن.
برای ایده های جدیدت دنبال تاپیک مناسب بگرد. مثلا چندین تاپیک تحت عنوان کافه داریم تو انجمن های مختلف. ساحل داریم توی هاگوارتز و هاگزمید. حتا توی وزارتخونه با عنوان عاشقانه ها تاپیک داریم. هر کدوم این تاپیک ها میتونه جای مناسبی برای شروع یه داستان عاشقانه باشه.

موفق باشی.



پاسخ به: فروشگاه زونکو
پیام زده شده در: ۳:۲۴ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#64
نانوخلاصه: مرگخوارا رفتن به بهشت و دارن با آرزوهاشون روبه‌رو می‌شن.

تصویر کوچک شده


لرد سیاه کمی به اطراف نگاه کرد. تغییر خاصی نمی‌دید! در میان کاخی نشسته بود که شاید کمی مجلل‌تر از خانه‌ی ریدل‌ها بود و در میان باغی قرار داشت که شاید کمی سرسبزتر از باغ‌های اطراف خانه ریدل بود ... اما در اصل موضوع، تفاوتی ایجاد نمی‌کرد.

- بیخود نبود که ما دنبال جاودانگی بودیم! همه چیز داشتیم دیگر ... ناسلامتی ارباب بودیم. حتما وضع نوکران بی‌مقدارمان الان خیلی فرق کرده ...

به نظر فرصت مناسبی می‌آمد. باید می‌دید مبادا رویاهای خادمانش، خائنانه باشد.

- حتما رودولف الان گوشه‌ای از بهشت جانشین ما شده!

هنوز اراده نکرده بود که خود را مشرف به رودولف یافت. البته رودولف به خوبی دیده نمی‌شد ... اما می‌شد حدس زد که در مرکز تجمع آن حوری‌های پرشمار با کمالات قرار دارد و در این وضعیت فکر ارباب بودن هم از مغزش نمی‌گذرد.

- خوب اگر این دنبال جانشینی ما نباشد کس دیگری هم ... لودو!

مجددا اراده‌اش به وقوع پیوست و این بار با صحنه‌ی عجیبی رو به رو شد! غلمانی* دقیقا با شکل و شمایل خودش بر روی تخت اربابی خودش نشسته بود. پایین تخت، لودو بگمن فقید زانو زده بود وپاهای غلمان که به سویش دراز شده بود را از تشت شیری که چند برگ گل رویش شناور بود خارج کرده و با روغن زیتون و روغن سیاهدانه آن‌ها را ماساژ می‌داد و هرازگاهی انگشتانش را می‌بوسید.

- فداتون بشم سرورم. خاک پاتونم ارباب.
- بشو. هستی. آفرین بر تو غلام خوب ما!

بهت و حیرت چشمان مارگونه‌اش را به اندازه طبیعی برگرداند! اگرچه باورپذیر نبود اما خیالش آسوده شد که واقعا هیچ‌یک از مرگخوارانش به دنبال جایگاهش نبوده‌اند. با این وجود پس از این مورد غیرقابل پیش‌بینی، کنج‌کاویش تازه داشت برانگیخته می‌شد تا بیشتر مرگخوارانش را بشناسد.

- آره خلاصه! زمان من این‌جوری نبود که! تو بهشتای ما ...
- پدربزرگ! برایتان خوشحالیم ... بالاخره به آرزویتان رسیدید و با جد کبیرمان ملاقات کردید!
- منظورت چیه وارث؟! سالازار همیشه همراه من بود. فقط کسایی که خونشون ناخالصی داشت از دیدنش عاجز بودن. نکنه تو هم ...
- نه ... نه! ما همیشه ایشون رو می‌دیدیم ... فقط می‌خواستیم ناخالص‌های اطرافمان متوجه حضور مبارک ایشون نشن.
- هه! پس فکر می‌کردن چطور از زمان سالازار براشون حرف می‌زدم؟ شما یادتون نمیاد، منم یادم نمیاد. خودش واسم تعریف می‌کرد دیگه!
- بله بله ... می‌شنیدیم. همیشه هم تعجب می‌کردیم که چرا هی جملات ایشان را تکرار می‌کنید. پس بگو! کسانی بودند که نمی‌دیدند!

بهتر بود پیش از لو رفتن پدربزرگ را با جد اعلایش تنها بگذارد.


*غلمان = حوری مذکر



پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۲:۱۵ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#65
هاگرید

خواب به موقع و تغذیه مناسب به مثابه رطب خوردن و منع رطب
شوخی های یبوست آور
تاثیر قطر لایه‌ی اوزون بر سرعت لود سایت


ویرایش شده توسط ماروولو گانت در تاریخ ۱۳۹۹/۶/۱۹ ۲:۳۷:۱۲

ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۵۴ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#66
آنتونین دالاهوف


مرگخوارا با من دشمنن، من خوبم اونا **ن
تک درخت
پیر خردمند


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۳۸ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#67
الفیاس دوج


- فحش خوارمادار.
دشمنی با برادر
دارنده ی رنک بهترین نویسنده ی ماه بدون لاگین کردن در آن ماه


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۳۳ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#68
سر کادوگان


اوتللو
ویولت بودلر
انیمه


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۲۹ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#69
پیوز


نماد ارزشی بودن
ایمیل به اما واتسون
دو سال تلاش برای عبور از کارگاه نمایشنامه نویسی


ما نباشیم، کی باشه؟!


پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۱:۲۰ چهارشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۹
#70
فلور دلاکور


سندروم ناتوانی در نه گفتن
هم‌جنس
لست سین ریسنتلی


ما نباشیم، کی باشه؟!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.