هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




Re: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۲۳:۵۶ جمعه ۱۳ خرداد ۱۳۹۰
#71
سلام بر مدیران زحمت کش(الان در واقع به کسی سلام نکردم )
یک سری وعده داده شده بود درمورد ادغام وزارتخونه با چن تا انجمن دیگه و برگزاری انتخابات و اینا، میخواستم بدونم اون پروژه چی شد نتیجش؟
مرسی!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: بند جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ جمعه ۱۳ خرداد ۱۳۹۰
#72
- کجا میری هری؟
- پیش وزیر!
- وزیر؟ وزیر برای چی عزیزم؟
- برای این که دارن حماقت میکنن! اگه اینا به حرف من گوش نکنن بی شک ولدمورت نجات پیدا میکنه... من نباید بزارم!
- باز که رفتی سر خونه ی اول! من دارم بهت میگم اونا به حرفت گوش نمیکنن.
- غلط میکنن گوش نکنن، من به زورم که شده نقشمو اجرا میکنم!
- هری اشتباه نکن، این کار جواب نمیده .. صبر کن یه نقشه خوب بریزیم، هری ... هری ...
پاق!

هری بدون توجه به جینی آپارات کرد و به سمت وزارتخانه رفت. چند لحظه بعد او دقیقا کنار ورودی های وزارتخانه ظاهر شد و به سرعت به سمت یکی از توالت ها رفت و سر به داخل آن شیرجه زد. پس از مدتی طولانی چرخ زدن در راهروهای وزارتخانه و بالا پایین شدن در آسانسور ها و چانه زدن با منشی بالاخره به اتاق وزیر سحروجادو راه یافت.
خری به میز وزیر که همانطور که منشی گفته بود سرش خیلی شلوغ بود نزدیک شد و گفت: جناب وزیر ... جناب وزیر ... وزیر!
بالاخره وزیر از خواب نازش بیدار شد و گفت: بله آقای پاتر؟ چرا فریاد میزنید؟

- من اومدم تا درمورد مساله ی خیلی مهمی با شما صحبت کنم.
- چرا دست از سر ما برنمیداری آقای پاتر؟ تا دیروز انتقاد میکردی که چرا ولدمورتو دستگیر نمیکردیم. حالا حرفت چیه؟
- اتفاقا در مورد همین موضوع با شما کار دارم. قاضی پرونده گفته که لرد باید توسط مامورین شما تیربار بشه اما این روش اعدام درست نیست! طبق پیشگویی ای که درباره من و اون شده یکی از ما به دست اون یکی کشته میشه. اگر شما نزارین که من کار ولدمورتو تموم کنم حتما یک اتفاقی میفته و اون فرار میکنه!!!
- آقای پاتر! شما عقیده دارین من باید به خاطر یک پیشگویی احمقانه که کسی جز خودتون و مرحوم دامبلدور اونو نشنیده حکم دادگاهو عوض کنم؟ حتما خودتون میدونید که پیش گویی یک علم مبهم جادوییه و قابل اعتماد نیست. از شما چنین حرفی بعید بود.
- اما جناب وزیر...

- کافیه آقای پاتر. لطفا با احترام این جا رو ترک کنید!
من میرم ولی بدونید که دارید اشتباه میکنید، وقتی ولدمورت فرار کرد میفهمید که حق با من بوده! من بیکار نمیشینم و نمیزارم با یک حماقت زحمت همه ی جامعه جادوگری رو خراب کنید.


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: خادمان لرد سياه به هم مي پيوندند(در خواست مرگخوار شدن)
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۰
#73
1. سابقه ی عضویت در گروه مرگخواران؟

مثل این که نمیدونی با کی حرف میزنی کچل، من هری جیمز پاترم! مرگخواران؟!!!


2. سابقه ی عضویت در محفل؟

همون گروهی که خودم رهبرشونمو میگی دیگه؟!


3. مهم ترین تفاوت بین دو جبهه ی سیاه و سفید؟

سفیدا مثل من شجاعن و سیاها مثل تو ترسو.


4. نظر شما درباره کچلی و جادوگران کچل؟

الان من در مورد تو نظر بدم؟ عمرا، افت داره واسم.


5. بهترین و مناسب ترین راه نابود کردن یک محفلی چیست؟

الکی زور نزنید ما نابود بشو نیستیم.


6. در صورت عضویت چه رفتاری با نجینی(مار محبوب ارباب)خواهید داشت؟

اگر فقط قسمت دوم سوالو در نظر بگیرم میتونم بگم که چون یک جانپیچه نابودش میکنم.


7. به نظر شما چه بلایی سر موها و دماغ لرد سیاه آمده است؟

تو چیت به آدمیزاد رفته که قیافت رفته باشه!


8. یک نمونه از کارهای بی رحمانه و سنگدلانه و سیاهانه خود را شرح دهید.

گشتم نبود، نگرد نیست.


9. نظر خود را بصورت کاملا خلاصه درباره این واژه ها بین کنید:

ریش: یا عمو دامبلدور مرحوم میفتم

طلسم های ممنوعه: استغفرالله، آقا این جا خانواده نشسته!

الف دال: حیف که گروه پاشید و الا میتونستیم نابودت کنیم.



پی نوشت: این پست دو هدف خیلی مهم و بزرگ داشت: اولا این که تو رو آزارت بدم و دوم این که همه بفهمن من خیلی شجاعمو با پای خودم میرم پیش ولدمورت!


ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!


Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۵۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
#74
سلام!

اینجانب هری پاتر فرزند جیمز و لیلی پاتر میباشم که بسیار شخص گولاخی هستم و همه مرا میشناسند و یک زخم صاعقه ای هم دارم که در دنیا تک است. اگر چه من خیلی معروفم ولی زندگینامم این زیره و میتونید بخونید:

بنده از عنفوان کودکی جادوگری قدرتمند بودم به طوری که در 1 سالگی با ولدی کچل کل انداختم و او را با یک پرتاب پستونک حرفه ای و دوتا ضربه ی محکم شیشه شیر بر فرق سر کچلش از پای درآوردم.
آلبوس دامبلدور وقتی که این قدرت های خفن را در من دید مرا به یک خانواده ی مشنگ فرستاد تا شکوفا نشوم و جای او را نگیرم اما او کور خوانده بود! من در خانه آن مشنگ ها هم با مبارزات سنگینی که با پسرخاله ی ابلهم داشتم تمرین میکردم و روز به روز قوی تر میشدم (شرح این مبارزات را میتوانید در کتاب "روزی که کله ی دادلی در توالت گیر کرد" بخوانید)
بالاخره این دوران کسالت بار گذشت و من وارد هاگوارتز شدم اما آنجا برای من حقیر بود و تمام چیزهایی که یاد میدادند را من خودم سال ها قبلش تدریس کرده بودم بنابراین قید درس را زدم و به کوییدیچ مشغول شدم. در آن مسابقات من کاپیتانی تیم گریفیندور را بر عهده داشتم و در مسابقه اول که با اسلیترین داشتیم توانستم با یک حرکت استثنائی اسنیچ را از آن خود کنم که محققان در باره آن حرکت من کتاب های بسیاری نوشته اند (اگر چه برخی افراد حسود مانند دراکو مالفوی شایعاتی راه انداخته اند نظیر این که من توپ را قورت دادم!)
پس از مدتی کوییدیچ هم دیگر نتوانست مرا ارضاء کند و به همین دلیل مبارزه ی دیگری با آن کچل حقیر ترتیب دادم و او را دوباره شکست دادم.
درباره بقیه ی سال های عمرم نیز کتاب های زیادی نوشته شده که میتوانید به آن ها مراجعه کنید چون بیش از این وقت نوشتن درباره گذشته را ندارم!

اطلاعات اضافی:

گروه: گریفیندور
قد: 187
چوبدستی: جفت چوبدستی ولدمورت!


تایید شد!

اصلا هم خوش نیومدی کله زخمی.خودم میفرستمت اون دنیا!


ویرایش شده توسط هرّی جیمز پاتر در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۹ ۱:۰۲:۲۶
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۹ ۹:۱۳:۱۲

ولدمورت یک قاتل سریالی کله پوک بیش نیست!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.