هافلپافvsگریفندور
نزدیک شدن فصل کوییدیچ و مسابقاتش به معنای دردسر های زیادی از جمله انتخاب اعضا پیدا کردن رختکن نگهداری از توپ ها و... است. اعضای سخت کوش هافلپاف هم تمام سعی خود را برای آماده سازی در این راستا به کار گرفته بودند.
تعدادی که کلا در وضعیت لودینگ متوقف شده بودند، با لم دادن روی مبل های زرد قدیمی و رنگ و رو رفته هافلپاف، از صبح تا شب هیچ کاری انجام نمی دادند. تعدادی هم با دور زدن دور سالن وسرک در پنجره های مجازی مثلا گرم می کردند. در این بین اعضای تیم غیور هافلپاف در گرمای هلاک کننده تابستان در رختکنی دو متری دور هم نشسته و درحال برنامه ریزی برای بازی فردا بودند.
بوی کنسرو لوبیا مانده از سال پیش دماغ همه را پر کرده بود و تعداد قیافه های پوکر با احتساب ارواح بازیکنان پیشین، به حدود 10000 می رسید. جسیکا با خودش فکر کرد " شرط می بندم همه ی این ارواح از بوی کنسرو خفه شدن. " .
با وارد شدن کاپیتان، رز زلر، با نهایت زلزله ی ممکنه، جسیکا را از جست و جو برای مرگ بازیکنان پیشین باز داشت. رز ویبره زنان و با خوشحالی گفت:
- یافتمش یهو!
- چی رو یافتی رز؟
- راه پیروزی در برابر ترامپ و گریفندوری های اف بی آی اش!
هافلپافی ها که اصولا سرعت لودینگ و آپدیتشان کم بود بعد از چند دقیقه طولانی از رز خواستند تا نقشه را بگوید. رز هم به هر حال یک هافلپافی آن هم از نوع اصیلش بود، و با تاخیری طولانی تری نقشه را توضیح داد.
سوزان که به جز دو دقیقه ی اول بیدار نبود، چیزی از نقشه نفهمید.هر چند که بیدار ها هم به خاطر جمله بندی های رز چیز زیادی دستگیرشان نشد.
نقشه از این قرار بود که سه نفر از اعضای تیم، جسیکا، آملیا و رز ویزلی، وارد محل نگهداری توپ ها بشوند و گوی زرین را طلسم کنند تا مسابقه را با امتیازی بالا ببرند و تو دهانی بزنند به همه افرادی که هافلپاف را دست کم می گیرند.
تالار خصوصی گریفندورآنجلینا و کلاه گروهبندی در حال پیدا کردن استراتژی حمله ایی بودند که هافلپاف را نابود می کرد.بقیه اعضا هم که طبق معمول یا دراز کشیده بودند یا داشتند بازی میکردند. کتی هم مثل همیشه به دنبال نقطه در تالار بود. در همین هنگام هری پاتری که اصلا در داستان وجود نداشت و دار و دسته اش، یهویی پریدند وسط سوژه و همه ی نقشه های قبلی را به بوق کشیدند.
مشاوران ترامپ خیلی از نقشه ی از هوا افتاده ی هری خوششان آمد و قرار گذاشتند که هری، رون و هرمیون برای اجرای نقشه بروند.
-همه آماده اید؟
هری درحالی که دستش را بالا می برد تا شنل از روی پایش کنار برود و قابل شناسایی برای بقیه باشد، جواب داد:
-آره میتونیم بریم!شماهام میتونید بیاید زیر شنل من چون هم من و هم شنلم برگزیده ایم!
با گفتن این حرف نور فضا کم شد.اما قیافه پوکر فیس هرمیون که "من چه گناهی کردم که به مرلین گیر این افتادم
" درش موج می زد، نور فضا را روشن و هری را وادار به اعتراض کرد:
-آی کیو اون زمانا هنوز کوچولو بودیم میتونستیم بریم زیرش الان تا بالای کمرمون پیداست.
- ما برگزیده ایم!
- ولی من حاضرم شرط ببندم این نقشه به فکر هیچ کس نمی رسه!
سه شیاد کلاهبردار کلک زن، بعد از آماده کردن خود به سمت محل نگه داری توپ ها راه افتادند.
محل نگه داری توپ ها
جایی نمورتر و خیس تر از محل نگه داری توپ ها در هاگوارتز وجود نداشت به جز رختکن هافلپاف.
و چون گوی زرین تا به حال در رختکن هافلپاف نبود و عمق فاجعه را متوجه نمی شد فکر می کرد وضعیت خودش بد تر از همه است.
-آخ بالم آخ بالم!درد میکنه اون دختر وحشیه رو دیدی ؟دوستشو دیدی اسم یکیشون آم... آم نمیدونم چی چی بود! دیدی اون دختر وحشیا داشتن بالمو میکندن؟دیدی چقدر بد بود؟
توپ های دیگر سرشان را به نشانه تایید تکان دادند اما به دلیل تاریکی فضا گوی متوجه نشد!
صبح روز بازی -سرسرای بزرگسر میز گریفندور با وجود مستر ترامپ و توجه خبرنگاران به او بسیار شلوغ بود اما بازیکنان کوییدیچشان در خوردن امان ندادند و حتی بشقاب خاویار مخصوص با سس بوقلمون مستر ترامپ را هم خوردند همه چیز را دریدند و میز را ویران کردند.
نور دل انگیز صبحگاهی از پنجره ها وارد و روی بشقاب ها می افتاد ملت هافلپافی بدون اطلاع از نقشه شوم گریفندوری ها، صبحانه شان را خوردند و به رختکن شان رفتند.
زمین مسابقه کوییدچحدود یک ساعت از مسابقه گذشته بود و هنوز گوی زرینی پیدا نشده بود!
آیا امکان داشت این بار گوی زرین در دهان مون پیدا شود یا بابای ارباب؟مطمئنا بله! با توجه به اینکه تیم مقابل گریفندور بود و هری پاتر زمانی دانش اموز گریفندور بود، این واقعه خیلی دور از انتظار به نظر نمی آمد!
هوا به طرز دیوانه واری گرم بود و خورشید تسترال وار نور هایش را به سمت زمین می فرستاد.
خستگی بازیکنان و نگاه های منتظر تماشاگران سالن را پر کرده بود. مهاجیمن دو تیم از شدت خستگی تلاشی برای ربودن توپ از یکدیگر نمی کردند و سوزان هم دروازه را بیخیال شده و به خواب فرو رفته بود. مدافعین بی هدف چوب هایشان را در هوا جابه جا می کردند و جست و جوگر ها به هوا خیره می شدند.همچنین، مستر ترامپ نگران خراب شدن موهایش و بابای ارباب نگران وضعیت کله پسرش زیر این آفتاب سوزان بود!
در همین وضعیتی که حتی گزارشگر هم زحمت گزارش را به خود نمی داد، ناگهان جستجو گر تیم هافلپاف با سرعت به سمت زمین شیرجه زد بقیه بازیکنان هم به محض دیدن توپ کوچک طلایی رنگ همان کار را تکرار کردند.بازیکنان هیجان زده دور گوی جمع شدند. بلاخره توپ پیدا شده بود.
گوی با نگاهی متلاشی و خسته به بازیکنان با صدای بلندی گفت:
-قهـــــرم .
رز با نگاهی تهدید آمیز فریاد زد:
- کپی از لیسا؟ توی روز روشن؟زیر سایه ارباب جان اندر جان اصلا؟
لیسا که باشنیدن نام خودش هیجان زده شد بود میکروفون را برداشت و با لحن مودبی گفت:
-قهرم!با همتون!
گوی با نگاه خسته ی دیگری گفت:
-هر دو گروه خواستید منو با طلسم فریب بدید! تازه یکی از شما احمقا نزدیک بود یکی از بالامو بکنه!کدومتون بودید؟
جسیکا با خوشحالی دستش را بالا برد و گفت:
-تاحالا گوی زرین واقعی ندیده بودم!مگه نه آملیا؟
آملیا که تازه از برج ستاره شناسی برگشته بود، گفت:
-آره!تازشم ما خیلی خفنیم!
گوی نگاهی ترسناک روانه ی جمعیت هافلپاف کرد. داور آن لحظه فقط از مرلین منویی می خواست که همه را به جزایر بلاک بفرستد و برود زیر کولر بنشیند و خستگی در کند. ولی متاسفانه منویی نداشت و فقط در حالی می توانست به زیر کولر برود که بازی تمام می شد. با خستگی گفت:
- کاپیتان ها بیان سنگ کاغذ قیچی کنن. هر کی برد برنده می شه. منم میرم خونه میخوابم!
تیم همیشه قهرمان هافلپاف بازی را برد و گوی را در دست گرفت و رفت تا برای شب وسایل جشن را آماده کند که، صدایی از پشت بلندگو گفت:
-فرزندانم!
همه ی حاضران به سمت دامبلدوری که قاعدتا باید الان در قبر می بود و توسط نوادگان آراگوگ تجزیه می شد، برگشتند.
-من به خاطر...به خاطر اینکه پسر برگزیده و گروهش را دوست دارم... و به خاطر اینکه اسم خودم پرسیوال است و به خاطر اینکه گریفندور با وجود مستر ترامپ همیشه برنده است؛ گریفندور را برنده ی این رقابت معرفی می کنم.
هافلپافی ها:
پایان داستان اینجا بود. داور گذاشته و به زیر کولر رفته بود و دامبلدور با برنده اعلام کردن گریفندور هفت نسل قبل و بعد اعضای تیم را برای ابد به پوکر فیسی در آورده بود و قسمتی از تالار گریفندور را هم به عنوان سرجهازی جینی، سند زده بود.