ملتِ ارزشمند ترين دارايي به دست، با دهن هاي باز به وينكي كه خيلي جدي، سعي در نابودي اربابشون داشت، خيره شدن.
-وينكى جنِ گيج شده ! وينكى نتونست به چندين دستور، با هم عمل كرد. ارباب بايد اجازه داد وينكي داراييش رو نابود كرد و بعد دستورات ديگه داد! وينكي جن مُعَمِلِ خوب ؟
-آخه جن! اگه مارو نابود كني، ما چطور دستور بعدي رو بهت بديم ؟!
وينكي نتونست راه كار بعديش رو ارائه بده. چراكه ليسا با ظرف محتوي قهر دوني هاش، فرق سر جن بيچاره كوبيد!
وينكي بي هوش روي زمين افتاد و ظرف قهردوني ها هم شكست، قهر دوني ها، با فرياد "قهر،قهر،قهر" خاكستر شدن.
-ببريدش...فقط اين جن رو از اين اتاق ببريد بيرون!
ملت فوري دست به كار شده و وينكي رو پشت در خونه ى ريدل گذاشتن.
-خب...نَفَر بعدي كيه؟ هوم...آستوريا...بيا ببينيم!
آستوريا با دست خالي، در حالى كه سعى ميكرد دست چپش رو قايم كنه، جلو رفت!
-ارباب...من خيلي گشتم...خيلي سعي كردم چيزي پيدا كنم كه برام با ارزش باشه...اما چيزي پيدا نكردم.
-هوم...كه چيزي پيدا نكردي؟!...بيا جلوتر ببينيم...دست چپت رو چرا قايم كردي پشتت؟ بيارش جلو!
آستوريا، با چشم هايي كه هر كدوم اندازه يه گاليون شده بودن، جلوتر رفت و دست چپش رو جلو برد اما اون هم خالي بود!
-دستت رو تكون بده... هوم واقعا چيزي نيست، اما حس ميكنيم چيزي رو پنهان ميكني آستوريا! خيلي خب! حالا كه چيزي نداري واسه نابود كردن، فردا شب خودت رو نابود ميكنيم! حالا برو تا نَفَر بعدي جلو بياد!
آستوريا كه نميدونست از اينكه ارزشمند ترين داراييش، روي ساعد دست چپش، جون سالم به در برده خوشحال باشه، يا بخاطر آخرين شب زندگيش گريه كنه، سر جاش برگشت و نفر بعد، جلو رفت.
ویرایش شده توسط آستوریا گرینگرس در تاریخ ۱۳۹۶/۳/۲۳ ۲۳:۱۴:۱۳