-باشه! کمکتون میکنیم فقط اول اون دوستت باید دوستمون رو از دهنش در بیاره!
با نگاهی که کتی به ایوا انداخت ایوا تصمیم گرفت مورچه را پایین بگذارد وگرنه مژه ی نجینی را در خواب هم نمی دیدند.
چون کندن مژه ی پرنسس ارباب عواقب بدی داشت.
به نجینی نگاه کردند،او پیتزا را تمام کرده و آرام خوابیده بود.
-خب شما باید آروم به نجینی نزدیک شید و یه دونه از مژه هاشو برامون بیارید، فقط یدونه،حواستون باشه بیدار نشه،و اگه ارباب شما رو دید اسمی از ما نمیارید وگرنه الکساندرا ایوانا همتون رو میخوره.
مورچه ها شیرفهم شدند
-چشم!
عملیات شروع شد.
مورچه ها آرام به نجینی نزدیک شدند و از فلس هایش بالا رفتند فلس مار مثل مو،ناخن و ... حس ندارد برای همین نجینی انها را حس نمیکرد. آرام به صورتش نزدیک شدند نردبانی ساختند و پیغ! یدونه از مژه های نجینی رو کندند.
-بفرمایید اینم مژه ی اون ماره
حالا برین کنار سبزی ها رو برداریم.
نجینی تا اسم اون ماره رو شنید بیدار شد و فس فسی خشمگینانه کرد.
کتی که دید اوضاع خرابه مژه رو پشتش قایم کرد.به هرحال اگر ارباب از قضایا باخبر می شد سرکارشون با بانو بود!
بعد به سمت مورچه برگشت و گفت
- ایشون اون ماره نیستن ایشون بانو نجینی هستن برای مرگخواران قابل احترام هستن و نه تنها مرگخواران بلکه تمام جادوگران نه تنها تمام جادوگران بلکه تمام جهان نه تنها تمام جهان بلکه...
ایوا سلقمه ای به او زد.
-برای همه و همه قابل احترام تو هم دفعه ی دیگه میگی بانو!
مورچه جا خورد،نجینی هم راضی بی اهمیت به اینکه الان کتی و ایوا به همراه دسته ای مورچه در اتاقش چه می کنند یا اصلا چرا باید مورچه اسم او را بیاورد،خوابید.
کتی و ایوا خارج شدند
-اینم از مژه ی نجینی،
خب الان
یک تار موی بلاتریکس،یکی از اعضای بدن تام،مژه ی نجینی،قلوی پلاکس،اینا رو داریم.
بریم سراغ ملاقه ی هکتور!