هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: بررسی پست های انجمن ارتش تاریکی
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
#81
سلام دوباره بر لرد خیلی سیاه!(از ایزابلا یاد گرفتم! )
ممنون بابت نقد قبلی،
باتوجه به نکاتی که گفته بودین چندتا پست دیگه زدم
این آخریش.
نقد میکنید اینم؟


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۰
#82
-بده،ایوا تو بخور!
ایوا که معلوم بود نسبت به معجون قهوه حس خوبی ندارد گفت
-نه نمیخوام! اینو نمیخورم!


کتی و هکتور با تعجب به ایوا نگاه کردند،سابقه نداشت ایوا تعارف به خوردن چیزی را رد کند.

-اگه ملاقه رو میخواین باید اینو بخورین
-خیلی خب... بده خودم بخورم.

کتی این را گفت و با انزجار به قهوه نگاه کرد.
باید چیز خیلی بدی بود که حتی ایوا حاضر نشده بود آن را بخورد.

بعد لیوان را از دست هکتور گرفت و یک ضرب بالا رفت بعد از خوردن،متوجه مزه ی تلخ زهر ماریه قهوه شده و قهوه رو توی صورت ایزابلا که تازه وارد اتاق شده بود تا از هکتور نظرش را درباره ی قهوه بپرسد،تف کرد.


-پووووووووو! این دیگه چی بود به خوردم دادین مزه اش چرا انقدر بده؟

اما چون بار اولش بود که قهوه میخورد اثر آن سریع شروع شد.(انرژی زیاد)

و حالا هکتور و بقیه شاهد کتی ای بودند که با فرمت دور اتاق می دویید.

-ایزابلا؟ این چی بود به من دادی؟ حالا چیکارش کنیم؟
-هیچی چون اولین بارش بوده زیادم خورده اینطور شده،باید صبر کنیم اثرش تموم شه


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: خانه ی سالمندان!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰
#83
-من یه فکری دارم!
-بگو!
-میتونیم به لرد الکل بزنیم!
-و این دقیقا چه فایده ای داره گابریل؟
-ارباب تمیز میشن!

بلاتریکس ترجیح داد سکوت کنه.

-من میگم بیایم یه قالب فلزی بسازیم بعد اش ارباب رو پوره رقیق کنیم و بریزیم تو قالب،بعد یکی از معجون های هکتور رو...
-
- داشتم میگفتم...یکی از معجون های سفت کننده هکتور رو بریزیم داخل اش ارباب بعد با قالب بزاریم فريزر!

دهن همه از اینهمه دقت نظر و هوش لینی باز مونده بود! هرچی باشه لینی ریونی بود.
-خب ایده ی لینی یک... ایده ی لینی تایید شد!

خب شما برین فلز بیارین،ابزار با شما،هکتور برو معجون سفت کننده بیار نظارت هم به عهده ی خودم!

مرگخواران شب و روز کار کردند تا قالبی بسیاررررر زیبا و برازنده برای ارباب ساختن.


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۹:۰۷ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰
#84
چیکار؟
شنا می کردن!
جمله ی کامل:
آمبریج وقت غروب توی روغن موی اسنیپ با هدویگ شنا می کردن


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: در جستجوی راز ققنوس(عضویت)
پیام زده شده در: ۱۷:۵۶ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰
#85
چرا جواب نمی دید؟
یه هفته ست منتظرم!

عذرخواهی می‌کنم که اینقدر معطل شدین، تقصیر امتحانات مشنگیه.
و سه ماهه عضویت و این همه پست؟ ایول به این فعالیت!
لوسی صادقانه بگم هنوز به بهترین پتانسیلت نرسیدی و می‌تونی بهتر از اینا بنویسی ولی دو پست آخرت سطح مناسبی دارن، شخصیت‌های ایفا رو می‌شناسی و از نظر نگارشی هم اوکیه...بنابراین تایید شد.
خوش اومدی به محفل!



ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۲۸ ۱۹:۴۵:۳۱

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰
#86
رودولف داخل اولین مغازه ای که دید رفت.
-شما عرق نعنا دارین؟
-خیر آقا اینجا بوتیکه...شما لباس نمی پوشین؟
-نه آقا! فقط بگو کجا میتونم عرق نعنا پیدا کنم؟
-والا،چند مغازه اونطرف تر یه مغازه ی عرقیاتی هست اونجا باید داشته باشن...نه یه لحظه وایسا،ببین این کار رو داریم خیلی با کیفیته...
-گفتم که لباس نمی پوشم
و از مغازه بیرون رفت.
تا چند مغازه اونطرف تر دویید و در راه هیچ اهمیتی به زن ها نمی داد! باید قبل از اینکه ایوا بالا بیاره عرق نعنا را می‌گرفت.

-عرق نعنا!عرق نعنا میخوام!
-چشم آقا الان میارم،چقدر؟
-۱.۵ لیتر!
-بله میشه ۴ پوند.
-بیا
و چهل گالیون روی میز ریخت،بطری رو برداشت و با تمام سرعت به سمت لرد و بقیه برگشت.
به سمت ایوا رفت تا عرق نعنا رو بهش بده،ولی دیگه دیر شده بود!

ایوا دیگر نتونست جلوی خودش رو بگیره،عق زد،به سمت سطل آشغالی دویید و بالا آورد
-عق!


ویرایش شده توسط لوسی ویزلی در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۱۷ ۸:۰۳:۱۷

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰
#87
کی:
آمبریج


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰
#88
کجا؟
خونه ی ریدل!
جمله ی کامل:
دامبلدور هنگام غروب آفتاب با ولدمورت تو خونه ی ریدل عروسک بازی می کردن!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۰:۴۹ یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۰
#89
-باشه! کمکتون میکنیم فقط اول اون دوستت باید دوستمون رو از دهنش در بیاره!

با نگاهی که کتی به ایوا انداخت ایوا تصمیم گرفت مورچه را پایین بگذارد وگرنه مژه ی نجینی را در خواب هم نمی دیدند.
چون کندن مژه ی پرنسس ارباب عواقب بدی داشت.

به نجینی نگاه کردند،او پیتزا را تمام کرده و آرام خوابیده بود.

-خب شما باید آروم به نجینی نزدیک شید و یه دونه از مژه هاشو برامون بیارید، فقط یدونه،حواستون باشه بیدار نشه،و اگه ارباب شما رو دید اسمی از ما نمیارید وگرنه الکساندرا ایوانا همتون رو میخوره.

مورچه ها شیرفهم شدند
-چشم!

عملیات شروع شد.
مورچه ها آرام به نجینی نزدیک شدند و از فلس هایش بالا رفتند فلس مار مثل مو،ناخن و ... حس ندارد برای همین نجینی انها را حس نمیکرد. آرام به صورتش نزدیک شدند نردبانی ساختند و پیغ! یدونه از مژه های نجینی رو کندند.

-بفرمایید اینم مژه ی اون ماره
حالا برین کنار سبزی ها رو برداریم.

نجینی تا اسم اون ماره رو شنید بیدار شد و فس فسی خشمگینانه کرد.

کتی که دید اوضاع خرابه مژه رو پشتش قایم کرد.به هرحال اگر ارباب از قضایا باخبر می شد سرکارشون با بانو بود!
بعد به سمت مورچه برگشت و گفت
- ایشون اون ماره نیستن ایشون بانو نجینی هستن برای مرگخواران قابل احترام هستن و نه تنها مرگخواران بلکه تمام جادوگران نه تنها تمام جادوگران بلکه تمام جهان نه تنها تمام جهان بلکه...

ایوا سلقمه ای به او زد.

-برای همه و همه قابل احترام تو هم دفعه ی دیگه میگی بانو!

مورچه جا خورد،نجینی هم راضی بی اهمیت به اینکه الان کتی و ایوا به همراه دسته ای مورچه در اتاقش چه می کنند یا اصلا چرا باید مورچه اسم او را بیاورد،خوابید.

کتی و ایوا خارج شدند

-اینم از مژه ی نجینی،
خب الان
یک تار موی بلاتریکس،یکی از اعضای بدن تام،مژه ی نجینی،قلوی پلاکس،اینا رو داریم.
بریم سراغ ملاقه ی هکتور!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: خانه ی سالمندان!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۵ شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۰
#90
این شد که آش_لرد رو ول کردن و شروع کردن به همفکری.

فکر کردن و فکر کردن و فکر کردن تا بالاخره ایده ای به ذهن روونا رسید.
-آها! بیاین از روش بوعلی سینا استفاده کنیم!

اما مرگخوارا که بوعلی سینایی نمی‌شناختند!
برای همین روونا مجبور به‌ توضیح بیشتر شد.

-بابا بوعلی سینا دیگه،همون دانشمند ایرانی...
قصه مربوط به سوژه هم اینه که یکی از بزرگان بیمار شده و فکر میکنه گاو شده، میگه منو بکشین باهام آش بپزین بعد...
و کل ماجرا رو تعریف میکنه.

- خب... فکر خوبیه روونا. ولی ارباب فکر نمیکنن گاو شدن،توهین کردی!
-خب بلا... این داستانه بود دیگه... خطاب به لرد نبود که...

-جا افتادیم! هرچه سریعتر کسی آمده و ما را بخورد!

مرگخوارا روونا را جلو انداختند. روونا هم داروی "ضد توهم" را از جیبش در آورد و آماده شد.

قاشقی از آش_لرد رو برداشت و وانمود کرد که داره میخوره.
-اومممم...ارباب بهتون برنخوره ها! ولی نمکتون کمه! برای این که ما خوش مزه بشید و کامل،باید نمک بزنم
-هرچه سریعتر نمک بزن!
-بله چشم ارباب

و داروی "ضد توهم " را داخل آش_لرد ریخت...


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.