"نمرات جلسه اول کلاس پیشگویی"
سلام بر جادوآموزان خسته و زحمتکش هاگوارتز. تکلیفای همهتون خیلی عالی بود، خسته نباشید، دمتونم گرم.
بریم سراغ نمراتی که اهمیت چندانی هم ندارن خودتونو اصلا بابتشون ناراحت نکنین، مهم تلاشتون برای نوشتن و لذت بردن ازشه و هرچقدر بیشتر پیشرفت کنید خوشحالتر و شفافتر میشید و میشیم!
پتونیا دورسلی: ۲۷
اهم...اگه اجازه میدین و رازهایی از زمانی که کودک دو سالهای بیش نبودم بر ملا نمیکنین، دو کلمه هم ما بگیم بانو دورسلی...اجازه هست؟
رول خیلی خفنی بود، خرسندیم از بازگشت پرشکوهتون!
با همین یدونه پست کاملا شخصیت پتونیا دورسلی مشخص شد و دست شما درد نکنه. اون سه نمرهی کوچولو هم بخاطر این کم شد که هیچ اشارهای به تکلیفی که خواسته بودم نکردین...میدونم پتونیا زیاد حرف میزنه و اینا، ولی کاش اون وسطا یه دو جمله هم به اون پیرمرد فرصت میدادین لااقل یه چندتا توصیهی پیشگویی بهتون میکرد شاید بعدا بدردتون میخورد...
گابریل تیت: ۲۸
یه لحظه اون کوه کتابو از جلوی صورتت ببر پایین که بتونم ببینمت گابریل...یکم دیگه پایینتر...آها خوبه.
پستت خیلی خوب و عالی بود گابریل! توصیفا و دیالوگا به اندازه و قشنگ بودن. ایدهی کور شدن چشم درون در اثر سرما رو هم دوست داشتم.
اگه یه کوچولو دیگه خلاقیت بیشتری قاطیش میکردی هم عالیتر میشد.
آماندا ویلیامز: ۲۶
آماندا؟ منو یادته؟ استاد پیشگوییت؟ پروفسور دیگوری هستما...
این برگهی نمرهت رو میچسبونم رو پیشونیت که هروقت تو آینه به خودت نگاه کردی یادت بیفته کلاس پیشگویی داشتی و جلسهی بعدیو جا نمونی.
تکلیفتم خیلی خوب و قشنگ بود، فقط اینکه...قرار بود نوستراداموس بهتون یه سری چیزمیز یاد بده یا پیشگویی کنه یا همچین چیزایی؛ ولی اینجا قضیه برعکس شده بود، یجورایی همش آماندا داشت حرف میزد، بیشتر اینطور بنظر میرسید که اون دنبال تو بود تا ازت چیز یاد بگیره نه برعکس. به اون پیرمرد بدبختم کاش یه فرصتی میدادی آخه...
سوزان بونز: ۲۵
خسته نباشی سوزان! بعنوان یه تازهوارد پستت حقیقتا عالی بود!
طنز خوب و ملایم و قشنگی داشت و اون تیکهای که سوزان هم با نوستراداموس شروع میکنه به چرخیدن رو خیلی دوست داشتم. واقعا بامزه بود.
فقط چندتا نکتهی کوچولو هست که رعایت کردنشون میتونه به قشنگتر شدن ظاهر پست کمک کنه. یکیش اینه که وقتی چندتا دیالوگ پشت سر هم داریم، لازم نیست بینشون دوتا فاصله بذاریم، یدونه کافیه.
مورد بعدی، اینه که همیشه قبل از ارسال پستت یه دور از روش بخون تا یه سری ایرادات تایپی یا غلطای املایی که پیش میاد رو اصلاح کنی...طبیعیه وقتی سریع تایپ میکنیم همچین اشکالایی پیش بیاد، و بخاطر همینم یه دور خوندنش قبل از ارسال میتونه خیلی کمککننده باشه.
نقل قول:
تفلکی پیرمرد آن یک جو عقلی را که داشت نیز داد! و چرخان و تلو تلو خوران زیر لب چنین زم زمه میکرد:
مثلا توی این تیکه، "طفلکی" باید به این شکل نوشته میشد، عبارت "از دست" توی بخش یک جو عقلی را که داشت نیز از دست داد جا افتاده، و "زمزمه" هم رو هم نوشته میشه.
غیر از این موارد ریز و جزئی، بقیهی چیزا عالی بود.
لوسی ویزلی: ۲۹
تکلیفت فوق العاده بود لوسی! شروع خیلی خوبی داشتی و همونطور خوب هم پیش رفت و تمومش کردی. همه چی به اندازه و قشنگ بود و طنز عالیای هم داشت پستت. ممنونم ازت.
اسکورپیوس مالفوی: ۲۶
به آرامی کیسهی گالیونش را در جیبش محکم میکند. سلام اسکور! چه خبرا؟ در جریانی که من خیلی فقیرم دیگه؟
خیلی ازت متشکرم بابت پست قشنگت، فقط یکم کوتاه بود...میدونی، باتوجه به اینکه کل ۳۰ نمره اختصاص داشت به یدونه رول، انتظار داشتم یکم بلندتر و طولانیتر باشه.
غیر از این، میدونم خودت میدونی، ولی حالا برای محکمکاری منم میگم که بیشتر بدونی.
قبل از ارسال پستت یه دور از روش بخون که یه سری غلطای تایپی که پیش میان رو درست کنی...مثل اینجا:
نقل قول:
اسکورپیوس با هدف سود بیشتر داشت با دقت داشت پیرمرد گیج و منگ را برانداز می کرد.
نقل قول:
نوستراداموس داشت با نیا اینکه این کیه...نکنه نوه من هست اسکورپیوس را نگاه می کرد.
تو تیکهی اول یدونه "داشت" اضافیه، و تو بخش دوم هم فکر کنم اون "نیا" در اصل "نگاه" بوده...درسته؟
یه دور قبل از ارسال اگه چک کنی دیگه همچین مواردی پیش نمیاد.
کتی بل: ۲۵
سلام بل. خوبی بل؟ ممنونم بابت تکلیفی که فرستا...
برو اونور قاقارو! انقدر تو دست و پای من نپلک!خب، همونطور که در کمال آرامش داشتم میگفتم، ازت متشکرم که پستتو فرستادی.
فقط یکم...کوتاه نبود؟ یه ذره زیادی کوتاه بود بنظرم...بعنوان یه رول کامل که توش باید یه شرح حال کاملی میدیدیم برای ۳۰ امتیاز، خیلی کوتاه بود.
بجز این، دیگه هیچ مشکلی ندیدم من. خسته نباشی!
نارلک: ۲۷
لطفا یکم فاصله بگیر نارلک...دورتر...چند قدم دیگه...آها خوبه! از این فاصله دیگه نمیتونم پرهای بسیار تمیزتو ببینم.
پست خیلی خوبی بود، دیالوگای نوستراداموس همهشون قشنگ و بامزه بودن و طنز به اندازه و خوبی داشتی.
فقط یه نکتهی کوچیک اینکه، قرار نبود نوستراداموس فقط آیندهتونو پیشبینی کنه، هدف اصلی این بود که سعی کنین یه چیزی ازش یاد بگیرین...حالا اگه این وسط یه چیزی هم درموردتون پیشگویی میکرد اشکالی نداشت، ولی خب یه اشارهای هم باید به چیزی که تکلیف خواسته بود میکردین. غیر از این، همه چی عالی بود. ممنونم!
نیکلاس فلامل: ۲۸
خوشحالم که هنوز زندهای پیرمرد!
باید یادآوری کنم که قرار شد نصف اون سنگ جادو رو در ازای نمرهی امتحانی کامل بهم بدین، یادتون که نرفته یه وقت؟
اولا باید اشاره کنم که بدشانسی آوردین و وقتی نوستراداموس هوشیار نبود رفتین سراغش، پیشگوییش درست از آب درنیومد.
بعد اینکه، پست خیلی خوبی هم بود! خوب و بامزه و قشنگ و موردپسند، فقط اگه یه کوچولو بلندتر میبود عالیتر هم میشد. همین. دست شما درد نکنه!
خب...جادوآموزای عزیز، دوباره همگی خسته نباشین! تکلیفای همهتون خیلی خوب بود و امیدوارم شما رو توی جلسه دوم هم ببینم!
به امید پیشرفت روزافزون و درخشندگیِ بیشتر تک تکتون.