هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: ستاد انتخاباتی رابستن لسترنج
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۸
#91
سلام کردن می شم حسن!

اول اینکه خیلی ممنون! برای اینکه اجازه دادن شدی که به جات توی ستاد خودم فعالیت کردن بشم!
دوم اینکه خیلی ممنون که از بیشتر ایده های خودت خوشت اومدن شده!

حسن، من اشتباه نشنیدن شدم، برای اینکه ایده هات رو "رابی سازی" کردن بشم، کمی تغییر دادن شدم که کسی شک نکردن شه!

ممنون که سر زدی به اینجا!

به تو هم سلام کردن می شم کنت الاف!

بیشترین مشکل رو با بچه ی من، شما داشتن می شینا! روش تاثیر منفی گذاشتن می شه! بیام روی آتش زنه ات تاثیر منفی گذاشتن بشم؟

واو سوالایی کوبنده و سازنده!

برای سوال اولت باید بگم که زندانی کردن خیلی موضوع جالبیه! تو این هیچ شکی نیست...هیچ! و اینکه یه تازه وارد که من باشم، بیاد بگه که همچین چیزی نباشه، خب صد در صد یکم می تونه عجیب باشه چون پشت این تاپیک حتما فکرایی بوده! ولی، خب این افکار در بیشتر مواقع شکست خورده و ول شده...خب باید از این ها درس گرفت! منم فقط از روی فکر خودم و چیز هایی که دیدم، گفتم که اگه نباشه خیلی بهتره تا اینکه باشه و بعد از کمی بودن، رها بشه! برنامه ی من برای آزکابان، دیدن اون فقط به عنوان یه تاپیک هستش که نوع ایده هاش فرق می کنه!
شاید این حرف جذابی نباشه برای اینکه یه کاندیدا بگه ولی خب من چیزی که به نظرم درسته رو میگم!

سوال دومت هم جالب بود! طرز نگاهت به قضیه رو واقعا دوست داشتم...من قصدم این نبود که بگم این کارت یه اشتباه بوده کلا! بله می تونه برای قدر دانی خیلی چیز خوبی باشه! ولی من دارم برای اون شخص قدیمی اینو می گم...به نظرت فردوسی براش این مهمه که شعر هاش خونده بشه یا براش مجسمه بسازن؟ امیدوارم تونسته باشم با همین سوال جواب داده باشم!

سوال کردن بشین، جواب های عجیب غریب گرفتن بشین!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی رابستن لسترنج
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۸
#92
5 تا کار گفتن شدم و به نظرم بس بودن می کنه!
الان فقط زیر آب زنی حال دادن می کنه!
نقل قول:

به زودی منتظر شگفتانه های (معادل فارسی سورپرایز!)

با این کار به سطح دانش مردم توهین کردن شدی؟ آقای کاندیدا تا کی می خوای این کار هارو ادامه دادن کنی؟!

نقل قول:
ما سرکش نمیذاریم

آقای کاندیدا! اشتباهات خودتون رو اصلاح کردن بشین نه اینکه روشون پافشاری کردن بشین!

نقل قول:
اصن دقت کردی دیگه برترین ها نداریم؟خب بنظر بیشتر اعضای سایت این اصن کار درستی نیست.

خب این کار دو شکل داره...هم می تونه باعث تضعیف روحیه بشه و هم باعث تقویتش...هر کسی با یه زاویه دید به این موضوع نگاه می کنه!

نقل قول:
کلمه ی برتر رو دوست دارم اصن

دیدن کنین مردم! از همین الان داره اعلام شدن می شه که برتر هستن می شه! آقای کاندیدا تا کی؟

نقل قول:
نژاد پرستی به این میگن که فضاییا جای اینکه برن کاندید وزارت خودشون شن میان کاندید وزارت ما میشن!

آقای کاندیدا، چه ربطی داشتن می شه اینا به هم؟

نقل قول:
خانوم کاندیدا کیه؟هذیون میگویی؟موهای ما مادرزادی طلاییه!موی هفت جد و آبادمونم همین رنگیه!

همه ی زیرآب زنی ها که برای شما نیستن می شه آقای کاندیدا! کاندید های دیگری هم هستن می شن!

نقل قول:
هذیون میگویی؟

نقل قول:
شما با اون بچه چی میگی؟

نقل قول:
من و رابستن به عنوان دو کاندید بالغ و عاقل!(درمورد مورد دوم رابستن مطمئن نیستم)

توهین تا چه حد آقای کاندیدا؟ رابطه داشتن می شی که از انتخابات حذف نشدن می شی؟ من درخواست رسیدگی به این موضوع رو داشتن می شم! ای وای! ارباب در ستادش بودن می شه؟ من درخواستم رو پس گرفتن می شم!

آقای کاندیدا...
پایان باز!



تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی رابستن لسترنج
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۸
#93
دوباره بریم سر کارایی که باید انجام بشه!

4- برای شماره چهار، ما تاپیک موزه رول ها رو داریم...خیلی عجیبه که این تاپیک اسمش موزه ی رول هاست ولی توی موزه وزارت خونه نیست! مگه چی می شه یه موزه تو موزه باشه؟
من اولین کاری که در مورد این تاپیک می کنم، اینه که، سعی می کنم این تاپیک رو به موزه ی وزارت منتقل کنم...اگر این امر ممکن بود، دوباره این تاپیک رو فعال می کنم!
یکی از بهترین چیزایی که برای تازه واردا وجود داره...رول های افراد قدیمی هستش!
یه تازه وارد نیاز داره که بخونه تا هم با سبک نوشتن این سایت آشنا بشه و هم در اثر خوندن چیزایی یاد بگیره! چیزایی مثل اینکه بدونه در یه تاپیک ادامه دار حتما نباید پست نفر قبلی رو ادامه...ما می تونیم از پست نفر قبلی یه چیزی به عنوان ایده برای پستمون در نظر بگیریم و در مورد اون بنویسیم...به این کار می گن درجا زنی!
تازه وارد ها با خوندن پست های قدیمی ها این چیزا رو راحت تر و سریع تر یاد می گیرن!

هدف من هم از شروع دوباره ی تاپیک موزه ی رول ها همینه! اینکه بهترین رول هایی که نوشته شده رو اونجا قرار بدم تا مثل یه کلاس درس نوشتن برای تازه واردا بشه!
اون تاپیک فقط برای رول های افراد قدیمی سایت نیست! برخی از تازه وارد ها هستن که استعداد ذاتی توی نوشتن دارن! در نتیجه پست این افراد نیز در این تاپیک قرار می گیره!

5-شماره پنج برای تقویم جادویی کنار گذاشته شده! این تقویم یکی از قشنگ ترین تاپیک هایی هستش که مربوط به رول زدن نیست! ولی خب کسی پیگیر این تقویم نیست!
برای مثال، همین پست آخرش که توسط لینی وارنر نوشته شده...اسپم نویسی! اگه این پست رو نخوندین و فایل پیوستشو دانلود نکردین حتما پیشنهاد می کنم این کارو بکنین تا از خلاقیت هایی که می شه انجام داد، آگاه شین!
این تقویم، بهترین وقایعی که توی سایت اتفاق افتاده رو گلچین کرده و روزی رو به اون اختصاص داده!
یکی از کار های من، شکار این وقایع و قرار دادن اون در این تاپیک هستش!
البته کار به همینجا ختم نمی شه! این تقویم فقط برای قرار دادن وقایع نیست بلکه برای دلنشین کردن فعالیتمون می تونیم بهش عمل کنیم!

تا کار های بعدی، زبون درازی نکردن شین!

خب خب خب دوباره رسیدیم به بحث قشنگ و جذاب ماجرا!

نقل قول:
زیراب زنی

آقای کاندیدا! چرا سرکش گذاشتن نمی شی؟ مگه یه سرکش چیکار تونستن می شه که با تو کردن شه؟
آب بدون سرکش به چه درد ملت خوردن می شه! آمدن کنین تا از سرکش ها حمایت کردن بشیم!
نقل قول:

با مشخص کردن یکی به عنوان ((بهتر))انگیزه بقیه کاهش پیدا میکنه!

اول این رو توضیح بدم بعد باهاش شوخی کنم!
نمی دونم اینو به عنوان انتقاد گفتی یا شوخی ولی اگه به عنوان انتقاد از طرحم بود باید یه توضیحی بدم!
این واقعا حرف عجیبیه! من با اینکار به کسی نمی گم که تو بهتری! با اینکار تشویقش می کنم که بهتر بشه!
اگه کسی توی دوئل ببازه معنیش اینه که اون یکی بهتره؟ من که اینطور فکر نمی کنم!

آقای کاندیدا! چرا کلمه ی بهتر رو از بقیه جدا کردن می شی؟ مگه اون چیش بالاتر بودن می شه؟ نقطه هاش بیشتر هستن می شه؟
آمدن کنید، بین بقیه فرق نذاشتن بشیم!
نقل قول:

زندانی کردن دلیل بوجود اومدن تایپیک ازکابانه،اصن به همین منظور تشکیل شده!

در جایی که دولت من در اون وجود داشتن می شه، هیچ جرمی اتفاق افتادن نمی کنه! برای همین به زندان احتیاجی نبودن می شه!

نقل قول:
اسمی پیدا نکردیم،مجبور شدیم از عوامل موفق خارجی استفاده کنیم،بده؟

کاری خوبی کردن می شی ولی فیفا 2019 نمونه ی موفق تری بودن می شه! تازه فیفا 2020 هم داره آمدن می شه!
نقل قول:

آیا رواست یک نژاد بیگانه ی بیزارویی وزیر شود؟

به این که اسم سیاره منو اشتباه نوشتن شدی کاری نداشتن می شم ولی...
آقای کاندیدا! نژاد پرستی تا به کی؟! دوره این کار ها تموم شدن شده!

نقل قول:
شما حاضرید یک فضایی رییس جادوگران شود؟چی؟حاضرید؟خب برید از خودتون خجالت بکشید!

نقل قول:
از کی تاحالا فضاییا حق رای دادن دارن؟چی؟دارن؟خب یکی از برنامه های ما بعد از وزیر شدن لغو این قانون میباشد!

دقت کردن بشین لطفا!
این آقای کاندیدا از هیچ چیز خبر داشتن نمی شه! این کاندیدا در 5+8 هم اگه از این سوتی ها دادن کنه، هسته ی هلو هم که به ما تعلق گرفتن نمی شه!

من با خانوم کاندیدا هیچ کاری نداشتن می شم ولی خب خودتون یه نگاه به موهاش کردن بشین! نصف بودجه وزارت خونه، فقط صرف رنگ کردن این مو ها شدن می شه!
خاویار؟ پیتزا؟ تا کی 4.5 درصدی؟

تا بخش جذاب دیگر، باز هم زبون درازی نکردن شین!


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۲ ۱۴:۱۲:۵۴

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی رابستن لسترنج
پیام زده شده در: ۲۱:۲۲ شنبه ۱ تیر ۱۳۹۸
#94
با این حمایتی که از آلیس و کوپولر ها شدT این ده شب در این ستاد صبحانه، ناهار و شام دادن می شه!

ممنون از حمایتت آلیس!
کار خیلی خوبی کردی که به جای اینکه پیام شخصی ارسال کنی با زدن یه پست حمایت کردی!


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۱ ۲۱:۲۸:۱۳
ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۲ ۱۴:۲۳:۱۳

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: ستاد انتخاباتی رابستن لسترنج
پیام زده شده در: ۲۰:۱۳ شنبه ۱ تیر ۱۳۹۸
#95
منم خیلی ساده فعالیت خودمو شروع می کنم!

از اونجایی که من زیاد از این نرم افزارای ویرایش عکس و این چیزا سر در نمیارم، عکسی هم برای گذاشتن ندارم! قدرت کلمه رو به رخ کشیدن می کنم!

خب حالا بریم سر کارایی که قراره انجام بدم:

1-خب برای شروع بریم سراغ آزکابان...به نظر من، آزکابان هم عین بقیه ی تاپیکاس...تاپیکی برای رول زدن!
من تازه واردم و اون موقعی که اومدم وزیری نبود که ببینم آزکابان رو چجوری اداره می کنه ولی خب به نظر من این کارایی که قبلا کردن مثل زندانی کردن و امثال این کارا، قشنگه! ولی انجام دادنش سخته! برای همین خیلی زود رها می شه.
شاید این کار زندانی کردن باعث بشه که فعالیت افزایش پیدا کنه! ولی خب خیلی راحت میشه با تزریق چند ایده ی خوب و جذاب برای تاپیکای آزکابان باعث شد که فعالیت افزایش پیدا کنه!

2-در مورد کارت قورباغه شکلاتی! کار خیلی قشنگیه ولی خب یکم فکر کنین...یه همچین چیزی برای یه فردی که عمر خودشو توی این سایت گذاشته و فعالیت کرده لازمه؟ ینی کسی از فعالیت های ایشون نمی دونه؟ قدردانی نمی کنه؟ اگرم ندونه، فعالیت های الانشو که می بینه...به نظر من این "خیلی ممنونم" ها و "دستتون درد نکنه که کمک کردین" ها برای افراد قدیمی خیلی باارزش تر از این کارتیه که بهشون تعلق می گیره!

3-یه ایده ی جدیدی که دارم و فکر می کنم باعث می شه که هم فعالیت ها بیشتر بشه و هم باعث می شه که سطح کیفی پست های تازه واردین از جمله خود من، سریع تر به جایی که باید برسه، برسه، زدن یه تاپیک برای تعیین بهترین رول هفته هستش! البته این تاپیک بهترین رول های تازه واردین رو انتخاب می کنه!
اگه این ایده به همون صورتی که من توی ذهنم دارم پیش بره، به بهتر شدن اشخاص تازه وارد کمک می کنه! چون سعی می کنن که خودشون رو به سطح مناسبی برسونن تا رولشون وارد این تاپیک بشه!

تا کار های بعدی به رود سپرده شدن بشین!

خب خب خب حالا می رسیم به بخش جذاب ماجرا!
نقل قول:

کریس یک سیگار برگ کوبایی از ناکجا درآورد.

دیدن کنین! هم سیگاری بودن می شه هم سیگار رو وارد کردن می شه!
مگه سیگار های ساخت خودمون چش شدن می شه که سیگار خارجی کشیدن می کنه؟
تازه سیگار برگ کشیدن می کنه! تخریب منابع طبیعی و پز دادن کردن با آن تا به کی؟

نقل قول:
اینه که خیلی کم پیش میاد کسی جرمی مرتکب شه که بره ازکابان!

دیدن کنین! از اینکه مردم کمتر جرم کردن می شن، ناراحته!
دولتی هستن می شه پر جرم!

نقل قول:
مسابقه ای که روش فکر کردم مسابقه ندای وظیفه هست!

اسمش رو کپی کردن می شه! تا کی کپی؟ قانون کپی رایت رو رعایت کردن شده؟ جرم؟
اصلا من هم مسابقه ی فیفا 2019 رو برگزار کردن می شم!

تا زیر آب زنی دیگر به دو تا رود سپرده شدن کنین!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: تدریس خصوصی بازیگری
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ جمعه ۳۱ خرداد ۱۳۹۸
#96
سوژه:فرض کن که یکی دفترچه خاطراتتو خونده و رفته به همه گفته که چی توش بوده!

*****


در خونه ی ریدل ها رو باز کردم! نمی دونم چرا، ولی همیشه صدای گوش خراش باز شدنشو دوست داشتم.

جو خونه سنگین بود...هیچ صدایی نمیومد و این خیلی عجیب بود! همیشه خونه ریدل ها شلوغ بود...همیشه صدای بلا میومد که داشت به بقیه دستور می داد...صدای ملچ مولوچ کردنای فنریر...صدای زجر کشیدن محفلیا...
ولی ایندفعه فرق می کرد...یه چیزی شده بود!

در رو پشت خودم بستم و وارد راهروی ورودی شدم.
کریس رو دیدم که زل زده بود به من...نگاهش مثل قبلا نبود...همیشه با لبخند به من نگاه می کرد...ینی اتفاقی افتاده؟

وارد اتاق نشیمن شدم...جایی که هوریس عاشقش بود...همیشه لم می داد روی کاناپه و سگی می زد و روی میز رو پر بطری می کرد...ولی ایندفعه به جز بطری یه کتاب هم بود...هوریس اهل کتاب نبود!

رفتم جلو تا ببینم اون چه کتابیه که هوریس داره اونو می خونه!

"خاطرات من"!

اون دفترچه خاطرات من بود! چرا توی اتاقم نبود؟ ای وای! ینی فهمیدن؟

نگاه کریس اومد جلوی چشمم! اون نگاه معنیش چی بود؟

نمی تونسم تو چشمای هوریس نگاه کنم...اگه نگاه اونم مثل نگاه کریس بود چی؟

-رابستن، ارباب منتظرته!

لحن حرف زدن هوریس همیشه با من جدی بود پس نمی تونستم تشخیص بدم که لحنش عوض شده!

راهمو کج کردم سمت اتاق ارباب!
هر موقع ارباب منتظرمه، کلی ذوق می کنم...خیلی دوست دارم که باهاشون حرف بزنم...ابهتشون رو خیلی دوست دارم!

-ارباب اجازه هستن می شه که اومدن کنم داخل؟
-بیا!

در اتاق رو باز کردم...وسط اتاق ایستاده بود...با ابهت تر از همیشه!

-سلام کردن می شم ارباب! گفتن شدن که کارم داشتن می شین.
-برو بیارش!

فهمیده بود...معلوم بود که فهمیده بود.

-چشم ارباب!

رفتم سمت اتاقم...نمی دونستم چه اتفاقی قراره بیفته ولی باید کاری که اربابم گفته بود رو می کردم!

در اتاقمو باز کردم!

-اومدن کن بیرون...منم...باید رفتن کنیم جایی!

از جایی که قایم شده بود اومد بیرون...اون لبخند شیرینشو بهم زد و اومد توی بغلم! چه بلایی قرار بود سر این لبخند بیاد؟

-ارباب! اومدن کردیم!
-بیاین داخل!

وارد اتاق شدیم...کل نگاه ارباب روی اون بود!

-اینه رابستن؟
-بله ارباب...خودش بودن می شه!

چند قدمی به جلو برداشت...آروم و با اقتدار، مثل همیشه!

قبلا شنیده بود که ارباب اصلا از بچه ها خوشش نمیاد...قرار بود چه اتفاقی بیفته؟ می ترسم!

-اسمش چیه؟
-"بچه" ارباب!
-این چه اسمیه؟

اسم بچه برای چی برای ارباب مهم بود؟ داشتم گیج می شدم!

-ارباب خودش از بچه خوشش آمدن می کرد...اولین بار که بهش گفتن شدم "بچه"، خندیدن کرد! منم تصمیم گرفتن شدم که کلا گفتن کنم بچه!

ارباب نگاهشو دوخت به بچه!
بچه اومد و پشت من قایم شد. محکم پاهامو چسبیده بود!

ارباب خم شد و یه لبخند خیلی کوچک به بچه زد. باورم نمی شد...مگه ارباب از بچه ها متنفر نبود؟
همون لبخند کوچیک باعث شد که بچه پاهامو ول کنه و بیاد جلوی ارباب!

-سلام!

هر اتفاقی که قرار بود بیفته، بعد این حرف میفتاد!
دست ارباب رو دیدم که تکون خورد..بی اختیار دستمو تکون دادم ولی دوباره دستمو بردم سر جای اولش!

ارباب با دستش، دست بچه رو گرفت!
-اسمت چیه؟
-من "بچه" می شنم! شما چرا مو نداشتنین؟

دوباره لبخند زد!

-ارباب بخشیدن کنین...هنوز ندونستن می شه که چجوری با شما حرف زدن کنه!
-بابا این آقاهه خیلی مهربون بودنیه!
-بابا؟
-بله ارباب...به من گفتن می کنه بابا!
-از این به بعد پنهانش نمی کنی رابستن...همیشه باید پیش خودت باشه! به ما هم نزدیک نشه!
-چشم ارباب! هر چی شما بگین!

باورم نمی شد که می تونستم نگهش دارم!

-البته می تونه کمی نزدیک بشه ولی نه خیلی! حالا برو رابستن!

باورم نمی شه که از این به بعد من و بچه همیشه با همیم.


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: دارالمجانین لندن
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۸
#97
جمع مرگخواران فرار کرده

مرگخوار ها جامه دریده و سر به بیابان گذاشته بودن!
داشتن راه می رفتن که یهو یه حس پوچی بهشون دست داد...نمی دونستن باید چیکار کنن!

-ما الان داریم چیکار کردن می شیم؟
-جامه می دریم!
-سر بر بیابان می ذاریم!
-به پوچی می رسیم!
-ما چرا از ارباب فرار کردن شدیم؟
-که اعضای بدنمونو در نیاره و نفروشه!

همه ی مرگخوارا با سر حرف مرگخوار مجهول رو تایید کردن.

-مگه ما نگفتن می شدیم که جانم فدای ارباب...تا خون در رگ ماستن می شه، هدیه به ارباب هستن می شه؟ خب پس چرا الان فرار کردن می شیم؟

همه مرگخوارا دچار عذاب وجدان شدن!

-ما باید برگشتن کنیم!

مغازه لرد ولدمورت

-پنس!

دست چپ لرد به دست راستش پنس رو داد.

-ارباب مطمئنین چیزی نمی شه؟
-به کار ما شک داری؟
-نه ارباب، این چه حرفیه!

لرد داشت یه عمل موفقیت آمیز رو انجام می داد.



ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۳۰ ۲۲:۰۸:۲۸

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: قلم پر تندنویس
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۸
#98
باسلام کردن می شم خدمت شما و سو لی!

فهرستی از سوالات خودم رو جمع کردن و نوشتن کردن شدم و اومدن شدم که گفتن کنم و پاسخ شنیدن بشم!

من از ایشون سوال داشتن می شم که:

1-چرا انقد سریع پیشرفت شدن کردی؟ چرا حسادت ملت رو بر می انگیزندن می کنی؟

2-چرا کلاه؟ چرا جوراب نه؟

3-سختت نشدن می شه که هم نظارت کردن می شی و هم مدیر بودن می شی؟ چرا به جوونا میدون دادن نمی کنی و از صندلی نظارت بلند شدن نمی شی؟

4-چرا مرگخوار؟ چرا محفل نه؟

5-چرا انقد دوست داشتن می شی که منو یه ذره کشتن بشی؟

6-چرا این ؟ چرا این نه

7-چرا سولی؟ چرا بقیشون نه؟

-آقا بسه دیگه بیا برو بیرون!
-ولم کردن شین...من می خوام سوال کنم...باید شفاف سازی شدن بشه!

این شخصی که داشت رابستن رو بیرون می کرد..کف دستشو به رابستن نشون داد!
-این چیه؟
-کف دست!
-آفرین! حالا که درست جواب دادی یه جایزه برات دارم، اونم اینه که می تونی بری بیرون!
-خیلی ممنون شدن می شم...دستتون درد نکردن شه!

رابستن رفت!


تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: تدریس خصوصی بازیگری
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۸
#99
(پست تغییر سوژه)
چون برای اولین باره همچین پستی می زنم، خواستم یه توضیحی هم داده باشم!
توی این پست و پست های دیگه ای که همین عنوان می زنم، سوژه بعدی به صورت بولد شده قرار داره.

*****


رابستن با تعجب به در و دیوار جایی که بود نگاه می کرد!
-آقا اینجا مال خودتون بودن می شه؟ خیلی جای خفنی هستن می شه...فروشی هستن می شه؟
-اینجا فقط منم که سوال می پرسم!
-مگه اینجا کجا بودن می شه؟ شما کی هستن می شین؟

بازجو براش عجیب بود که رابستن حتی نمی دونست که کجاست.
-اینا رو ولش کن...چرا این کارو کردی؟
-کار؟ کدوم کار؟
-همین کاری که توی پروندت نوشته شده!
-می شه دادن کنین تا خوندن کنمش...من ندونستن می شم که چی کار کردن می شم!
-خودم بعدا خوندن می ش...اه این چه وضع حرف زدنه آخه...خودم بعدا می خونم برات الان فقط به سوالای من جواب بده...شما دیروز در ساعت 3 کجا بودین؟
-توی سفینه ام!
-سفینه؟ سفینه تون کجاست؟
-توی اتاقم!
-مگه اتاقتون چقدره که یه سفینه توش جا شده؟
-جا نشدن می شد...به زور جا دادنش کردم!
-خب ادامه می دیم...تو سفینه تون چیکار می کردین؟
-خوندن می شدم!

با شنیدن این جمله، چهره ی بازجو یه جوری شد که انگار داشت به یه جاهایی می رسید.
-اووووم...داریم به یه جاهایی می رسیم...

نویسنده درست حدس زده بود.

-...خب چه چیزی می خوندی؟
-یه چیز خصوصی! نباید گفتن کنم.
-من بازجو هستم، باید به من همه چی رو بگی.

رابستن تازه فهمیده بود که داره با یه بازجو حرف می زنه!
-عه شما بازجو هستن می شین؟ خوب هستن می شین؟ بازپرس خوب هستن می شن؟
-خیلی ممنونم! بله ایش...ای بابا...اینجا محل بازجوییه مثلا! به سوال من جواب بدین.
-اها بله...دفترچه خاطرات خوندن می شدم!
-دفترچه خاطرات کی؟
-یکی دیگه که نتونستن می شم اسمشو بیارم.
-مهم نیست که اسمشو بیاری...ایشون از شما برای اینکه دفترچه خاطراتشو خوندین و به همه گفتین که توش چی بوده، شکایت کردن...الان خودت یکم فکر کن...فرض کن که یکی دفترچه خاطراتتو خونده و رفته به همه گفته که چی توش بوده...چیکار می کنی؟
-من دفترچه خاطرات نداشتن می شم!

بازجو کلی نقشه کشیده بود که از این قضیه استفاده کنه تا رابستن رو شرمنده کنه و باعث بشه که رابستن بره و از اون شخص عذر خواهی کنه و این پرونده بسته بشه...ولی این نقشه با این حرف رابستن، نابود شد.

بازجو به پوچی رسیده بود!
-خب انگار که تو اینکارو نکردی، می تونی بری!
-نه من اعتراف کردن می شم...من این کارو کردن می شم!
-اینجا فقط منم که اعتراف می کنم...شما می تونین برین.

بازجو قاطی کرده بود.
رابستن از روی صندلی بلند شد و رفت به سمت درب خروجی!

-ولی به اون شخصی که اومدن شد و گفتن کرد بگین که ماتیکشو می کنم توی دماغش!


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۲۸ ۲۲:۲۹:۰۱

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۸
سلام ارباب!
ارباب تموم تلاشمونو کردیم، ارباب!

ارباب خورشید رو های کردیم ارباب!
ارباب نقدش می کنین ارباب!


سلام راب

تمام تلاشت خیلی هم خوب بود. پستت خوب بود.
نقد هم ارسال شد.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۸/۳/۲۷ ۲۲:۲۹:۴۸

تا همیشه، لرد ولدمورت، ارباب من هستن می شن!

تو قلب من جا داشتن میشه!






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.