هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها




Re: ژاندارمری هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۸:۵۹ جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#1
مایک من هم اومدم عضو بشم. دیدم نشان ژاندارم ماه دست تو افتاده حسودیم شد اومدم بترکونم تا اون نشان گیر من بیاد.
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و پیاده شد و رفت که حاجی رو بقل کنه که یهو...
عله گاز ماشین رو گرفت و شن و ماسه هایجاده خاکی رو ریخت رو صورت دو بدبخت
عله سرش را از ماشین بیرون آورد و بهشون خندید..
مرلین هم اولش عصبانی شد ولی بعدش به شادمانی به طرف عله فریاد زد:
جلوتو ببین
عله سرشو چرخوند....
بنگ گ گ گ گ گ گ گ
ماشین با یه درخت تصادف کرد.عله با کله رفته بود تو فرمون..بلیز انگشت پایش رفته بود تو چشماش و کور شده بود چون از چماش خون به بیرون می جهید.
مارکوس دست رو دنده بود و بقیه بدنش بیرون به شاخه درخت گیر کرده بود و ازش خون می چکید..سامانتا و هیپزیبا هم به هم گره خورده بودن...
وضع خفنی بود..همه تموم کرده بودند..
اون طرف جاده حاجی و مرلین می خندن به طور فجیع...
ویژژژژژژووژژژژژدابسسسسسس دوپسسسسسس
مرلین: عله برو دیگه حاجی رو آوردم..اوهوی عله با تو هستم..
عله از خواب پرید و با ترس گفت:
هان..چی میگه؟
مرلین: هیچی حاجی رو آوردم...اصلا معلوم هست کجایی اینجا نبودی..
عله: وای. نمی دونی عجب توهمی بود؟!!!!


[b][color=


Re: بهترين نويسنده در رول پليينگ(ايفاي نقش)
پیام زده شده در: ۱۱:۲۲ جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#2
رای من= مایک لوری

چون تو چند ماه گذشته در نوشته های طنز در سایت بی نظیر عمل کرده و من ندیدم که در طنز در این چند ماه گذشته کسی به زیبایی مایک لوری نوشته باشه.


[b][color=


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۴
#3
در اين حال مرگخوارا براي كمك به ولدمورت رويس خودوارد صحنه شدندولي از دست آنها كاري بر نمي آمد جون هري يكجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد،رفت.جون قدرت طلسم براي همه ي مرگخوارا كافي نبودو مرگخوارا شروع به فرستادن طلسم هايي عجيب كردند كه هري و دامبلدور سعي در دفاع كردند،ولي تعداد وردهاي فرستاده شده خيلي زياد شدند و از دست هري كاري جز رد طلسم ها و جا خالي داد بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد كردن طلسم ها بود نمي توانست توجه زيادي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به طرف اونا فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بود كه طلسم رو برگرداند و وارد مبازره شد و وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.به دونبال نويل اعضاي محفل يكي يكي وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ كدام از آنها ادامه مي يافت و هري واقعا از آن ناراضي بودولي فرصتي براي فكر به آن نبود جون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسم هاي فرستاده شده دفاع ميكرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد كه حلي براي اين مشكل بود او ميخواست كاري بكند تا همگي نجات پيدا كنندو ولدمورت را نابود نمايند ولی ناگهان صدایی را از پوشت خود شنید و متوجه شد كه تانكس در اثر برخورد طلسمي به زمين افتاد و بی هوش شد. فکری به ذهن هری خطور کرد و آن این بود که بايد با يكديگر متحد شوند تا حداقل با این کار بتوانند از پیشروی آنها جلوگیری کنند و برعکس خودشان پیروز شوند. داد زد (خطاب به همراهانش) صبر کنید ولی به دلیل صداهای انفجار زیاد صدایش را هیچکس نشنید و بعد چوبدستی را به طرف گلویش برد و گفت همه گوش کنند باید همه به یه سمت برویم و همه به سوی یک حرفش را ادامه نداد و با چشمانی گرد به ان سوی اتاق نگاه کرد زیرا در انجا نور بسیار پررنگی بود و افراد زیادی هم از جمله دامبلدور رويش را برگرداند تا همان حقه ی هری را كه باعث نجات همگي بود را اجرا کنند.دامبلدور خیلی سریع خود را به هري رساند تا او را به درون حلقه ی خود بکشاند اما با این کار که دامبلدور کرد، خودش به جایی کشانده شد که دیگر هيچ اثري از او نماند ولي هنوز امیدی وجود داشت تا همه زنده بمانند و آن این بود که با یک ترفندی ماهرانه خود را به ولدمورت برساند و با او به نبردی واقعی بپردازد تا تکلیف دنیای جادوگران را معلوم کند.;كه ناگهان يك صدا و نور قوي از طرف مرگخواران شنیده و دیده شد كه توجه همه را به خود جلب کرد ناگهان متوجه شدند که مالفوی بر روی زمین میغلتد بله این تانکس بود که مالفوی را با طلسمه قفل کردن او را بی حرکت کرده بود زیرا میدانست که اگه مالفوی همانجا بماند یه کاری دست خود میدهد...

اخطار : باید به انتهای متن قبلی تنها 3 کلمه اضافه کنید،فقط سه کلمه. با تشکر


ویرایش شده توسط پروفسور لاوین در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۵ ۱۰:۴۸:۰۹


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۴:۱۵ سه شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۴
#4
همين حال مرگخوارا براي كمك به ولدمورت رويس خودوارد صحنه شدندولي از دست آنها كاري بر نمي آمد جون هري يكجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد،رفت.جون قدرت طلسم براي همه ي مرگخوارا كافي نبودو مرگخوارا شروع به فرستادن طلسم هايي عجيب كردند كه هري و دامبلدور سعي در دفاع كردند،ولي تعداد وردهاي فرستاده شده خيلي زياد شدند و از دست هري كاري جز رد طلسم ها و جا خالي داد بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد كردن طلسم ها بود نمي توانست توجه زيادي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به طرف اونا فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بود كه طلسم رو برگرداند و وارد مبازره شد و وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.به دونبال نويل اعضاي محفا يكي يكي وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ كدام از آنها ادامه مي يافت و هري واقعا از آن ناراضي بودولي فرصتي براي فكر به آن نبود جون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسم هاي فرستاده شده دفاع ميكرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد كه حلي براي اين مشكل بود او ميخواست كاري بكند تا همگي نجات پيدا كنندو ولدمورت را نابود نمايند ولی ناگهان صدایی را از پوشت خود شنید و متوجه شد كه تانكس در اثر برخورد طلسمي به زمين افتاد و بی هوش شد. فکری به ذهن هری خطور کرد و آن این بود که بايد با يكديگر متحد شوند تا حداقل با این کار بتوانند از پیشروی آنها جلوگیری کنند و برعکس خودشان پیروز شوند. داد زد (خطاب به همراهانش) صبر کنید ولی به دلیل صداهای انفجار زیاد صدایش را هیچکس نشنید و بعد چوبدستی را به طرف گلویش برد و گفت همه گوش کنند باید همه به یه سمت برویم و همه به سوی یک...



Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴
#5
چند دقيقه اي طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولي دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف كردو خود را كنار كشيد. هري تعجب كرد ، چون طلسم در دامبلدور اثر نكرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوي دامبلدور فرستادو آن طلسم به دليل گيج بدون ولدمورت به دامبلدور اصابت نكرد و به تخته سنگي در پشت سر هري برخورد كرد و ارو رو ترك داد.
در همين حال مرگخوارا براي كمك به ولدمورت رويس خودوارد صحنه شدندولي از دست آنها كاري بر نمي آمد جون هري يكجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد،رفت.جون قدرت طلسم براي همه ي مرگخوارا كافي نبودو مرگخوارا شروع به فرستادن طلسم هايي عجيب كردند كه هري و دامبلدور سعي در دفاع كردند،ولي تعداد وردهاي فرستاده شده خيلي زياد شدند و از دست هري كاري جز رد طلسم ها و جا خالي داد بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد كردن طلسم ها بود نمي توانست توجه زيادي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به طرف اونا فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بود كه طلسم رو برگرداند و وارد مبازره شد و وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.به دونبال نويل اعضاي محفا يكي يكي وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ كدام از آنها ادامه مي يافت و هري واقعا از آن ناراضي بودولي فرصتي براي فكر به آن نبود جون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسم هاي فرستاده شده دفاع ميكرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد كه حلي براي اين مشكل بود او ميخواست كاري بكند تا همگي نجات پيدا كنندو ولدمورت را نابود نمايند ولی ناگهان صدایی را از پوشت خود شنید و متوجه...



Re: نیروی خاص هری پاتر
پیام زده شده در: ۰:۰۸ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴
#6
الان در خون هری چیز بسیار قوی که میتواند بر هر طلسمی مقاومت کند جاری است که ان عشق است و همین عشقه که هری و قهرمان کرده



Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
#7
چند ثانیه ای طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولی دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف کرد و خود را کنار کشید. هری تعجب کرد، چون طلسم در دامبلدور اثر نکرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوی آلبوس فرستاد و آن طلسم به دليل گيج شدن ولدمورت به دامبلدور اصابت نکرد و به تخته سنگي در پشت سر هری خورد و اون رو ترک داد.
در همين حال مرگخوار ها براي کمک به ولدمورت رئیس خود وارد صحنه شدند ولي از دست آنها کاري بر نمي آمد چون هري يکجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد ،رفت.چون قدرت طلسم براي همه مرگخوارها کافی نبود و مرگخوارها شروع به فرستادن طلسم هایی عجیب کردند که هري و دامبلدور سعي در دفاع کردند، ولی تعداد وردهاي فرستاده شده خیلی زیاد شدند و ...



Re: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۰ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
#8

تئودور نات : سال اولی و از دوستان مالفوی

نام: تئودور نات
گروه: اسلیترین
جنسیت: مرد
چوب دستی: ساده در عین حال زیبا و نقشدار و 15سانت
مهارت: هنوز اول سال که مهارتی ندارم
سال: سال اولی هستم
سن: تقریبا میشه13 اگه اشتباه نکنم
مو: مشکی
چشم: مشکی

با تشکر


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۲ ۱:۳۱:۲۰






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.