هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

محمد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۴ دوشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۴
از خارج
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 8
آفلاین
چند دقيقه اي طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولي دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف كردو خود را كنار كشيد. هري تعجب كرد ، چون طلسم در دامبلدور اثر نكرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوي دامبلدور فرستادو آن طلسم به دليل گيج بدون ولدمورت به دامبلدور اصابت نكرد و به تخته سنگي در پشت سر هري برخورد كرد و ارو رو ترك داد.
در همين حال مرگخوارا براي كمك به ولدمورت رويس خودوارد صحنه شدندولي از دست آنها كاري بر نمي آمد جون هري يكجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد،رفت.جون قدرت طلسم براي همه ي مرگخوارا كافي نبودو مرگخوارا شروع به فرستادن طلسم هايي عجيب كردند كه هري و دامبلدور سعي در دفاع كردند،ولي تعداد وردهاي فرستاده شده خيلي زياد شدند و از دست هري كاري جز رد طلسم ها و جا خالي داد بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد كردن طلسم ها بود نمي توانست توجه زيادي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به طرف اونا فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بود كه طلسم رو برگرداند و وارد مبازره شد و وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.به دونبال نويل اعضاي محفا يكي يكي وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ كدام از آنها ادامه مي يافت و هري واقعا از آن ناراضي بودولي فرصتي براي فكر به آن نبود جون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسم هاي فرستاده شده دفاع ميكرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد كه حلي براي اين مشكل بود او ميخواست كاري بكند تا همگي نجات پيدا كنندو ولدمورت را نابود نمايند ولی ناگهان صدایی را از پوشت خود شنید و متوجه...



Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
چند دقيقه اي طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولي دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف كردو خود را كنار كشيد. هري تعجب كرد ، چون طلسم در دامبلدور اثر نكرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوي دامبلدور فرستادو آن طلسم به دليل گيج بدون ولدمورت به دامبلدور اصابت نكرد و به تخته سنگي در پشت سر هري برخورد كرد و ارو رو ترك داد.
در همين حال مرگخوارا براي كمك به ولدمورت رويس خودوارد صحنه شدندولي از دست آنها كاري بر نمي آمد جون هري يكجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد،رفت.جون قدرت طلسم براي همه ي مرگخوارا كافي نبودو مرگخوارا شروع به فرستادن طلسم هايي عجيب كردند كه هري و دامبلدور سعي در دفاع كردند،ولي تعداد وردهاي فرستاده شده خيلي زياد شدند و از دست هري كاري جز رد طلسم ها و جا خالي داد بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد كردن طلسم ها بود نمي توانست توجه زيادي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به طرف اونا فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بود كه طلسم رو برگرداند و وارد مبازره شد و وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.به دونبال نويل اعضاي محفا يكي يكي وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ كدام از آنها ادامه مي يافت و هري واقعا از آن ناراضي بودولي فرصتي براي فكر به آن نبود جون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسم هاي فرستاده شده دفاع ميكرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد كه حلي براي اين مشكل بود او ميخواست كاري بكند تا همگي نجات پيدا كنندو ولدمورت را نابود نمايند......


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۴ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۰ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 369
آفلاین
چند ثانیه ای طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولی دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف کرد و خود را کنار کشید. هری تعجب کرد، چون طلسم در دامبلدور اثر نکرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوی آلبوس فرستاد و آن طلسم به دليل گيج شدن ولدمورت به دامبلدور اصابت نکرد و به تخته سنگي در پشت سر هری خورد و اون رو ترک داد.
در همين حال مرگخوار ها براي کمک به ولدمورت رئیس خود وارد صحنه شدند ولي از دست آنها کاري بر نمي آمد چون هري يکجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد ،رفت.چون قدرت طلسم براي همه مرگخوارها کافی نبود و مرگخوارها شروع به فرستادن طلسم هایی عجیب کردند که هري و دامبلدور سعي در دفاع کردند، ولی تعداد وردهاي فرستاده شده خیلی زیاد شدند و از دست هري كاري بجز رد طلسمها و جاخالي دادن بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد کردن طلسمها بود نمي توانست توجهي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به سمت اونها فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بودكه طلسم رو برگرداند و وارد مبارزه شدو وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.
بدنبال نويل اعضاي محفل یکی یکی وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ کدام از آنها ادامه مي يافت و هری واقعا از آن ناراضی بود ولی فرصتي براي فکر به آن نبود چون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسمهاي فرستاده شده دفاع ميکرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد که حلي براي اين مشکل بود او می خواست کاری کند تا...



Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۵:۰۹ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
چند دقيقه اي طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولي دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف كردو خود را كنار كشيد. هري تعجب كرد ، چون طلسم در دامبلدور اثر نكرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوي دامبلدور فرستادو آن طلسم به دليل گيج بدون ولدمورت به دامبلدور اصابت نكرد و به تخته سنگي در پشت سر هري برخورد كرد و ارو رو ترك داد.
در همين حال مرگخوارا براي كمك به ولدمورت رويس خودوارد صحنه شدندولي از دست آنها كاري بر نمي آمد جون هري يكجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد،رفت.جون قدرت طلسم براي همه ي مرگخوارا كافي نبودو مرگخوارا شروع به فرستادن طلسم هايي عجيب كردند كه هري و دامبلدور سعي در دفاع كردند،ولي تعداد وردهاي فرستاده شده خيلي زياد شدند و از دست هري كاري جز رد طلسم ها و جا خالي داد بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد كردن طلسم ها بود نمي توانست توجه زيادي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به طرف اونا فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بود كه طلسم رو برگرداند و وارد مبازره شد و وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.به دونبال نويل اعضاي محفا يكي يكي وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ كدام از آنها ادامه مي يافت و هري واقعا از آن ناراضي بودولي فرصتي براي فكر به آن نبود جون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسم هاي فرستاده شده دفاع ميكرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد كه حلي براي اين مشكل بود او ميخواست كاري بكند تا همگي نجات پيدا كنندو.....



Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۵ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
چند ثانیه ای طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولی دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف کرد و خود را کنار کشید. هری تعجب کرد، چون طلسم در دامبلدور اثر نکرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوی آلبوس فرستاد و آن طلسم به دليل گيج شدن ولدمورت به دامبلدور اصابت نکرد و به تخته سنگي در پشت سر هری خورد و اون رو ترک داد.
در همين حال مرگخوار ها براي کمک به ولدمورت رئیس خود وارد صحنه شدند ولي از دست آنها کاري بر نمي آمد چون هري يکجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد ،رفت.چون قدرت طلسم براي همه مرگخوارها کافی نبود و مرگخوارها شروع به فرستادن طلسم هایی عجیب کردند که هري و دامبلدور سعي در دفاع کردند، ولی تعداد وردهاي فرستاده شده خیلی زیاد شدند و از دست هري كاري بجز رد طلسمها و جاخالي دادن بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد کردن طلسمها بود نمي توانست توجهي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به سمت اونها فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بودكه طلسم رو برگرداند و وارد مبارزه شدو وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.
بدنبال نويل اعضاي محفل یکی یکی وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ کدام از آنها ادامه مي يافت و هری واقعا از آن ناراضی بود ولی فرصتي براي فکر به آن نبود چون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسمهاي فرستاده شده دفاع ميکرد.
ناگهان فكري به ذهن هري رسيد که حلي براي اين مشکل ....


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
چند ثانیه ای طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولی دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف کرد و خود را کنار کشید. هری تعجب کرد، چون طلسم در دامبلدور اثر نکرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوی آلبوس فرستاد و آن طلسم به دليل گيج شدن ولدمورت به دامبلدور اصابت نکرد و به تخته سنگي در پشت سر هری خورد و اون رو ترک داد.
در همين حال مرگخوار ها براي کمک به ولدمورت رئیس خود وارد صحنه شدند ولي از دست آنها کاري بر نمي آمد چون هري يکجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد ،رفت.چون قدرت طلسم براي همه مرگخوارها کافی نبود و مرگخوارها شروع به فرستادن طلسم هایی عجیب کردند که هري و دامبلدور سعي در دفاع کردند، ولی تعداد وردهاي فرستاده شده خیلی زیاد شدند و از دست هري كاري بجز رد طلسمها و جاخالي دادن بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد کردن طلسمها بود نمي توانست توجهي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به سمت اونها فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بودكه طلسم رو برگرداند و وارد مبارزه شدو وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.
بدنبال نويل اعضاي محفل یکی یکی وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ کدام از آنها ادامه مي يافت و هری واقعا از آن ناراضی بود ولی فرصتي براي فکر به آن نبود چون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسمهاي فرستاده شده دفاع ميکرد.
ناگهان فكري به ذهن هري....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
چند ثانیه ای طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولی دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف کرد و خود را کنار کشید. هری تعجب کرد، چون طلسم در دامبلدور اثر نکرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوی آلبوس فرستاد و آن طلسم به دليل گيج شدن ولدمورت به دامبلدور اصابت نکرد و به تخته سنگي در پشت سر هری خورد و اون رو ترک داد.
در همين حال مرگخوار ها براي کمک به ولدمورت رئیس خود وارد صحنه شدند ولي از دست آنها کاري بر نمي آمد چون هري يکجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد ،رفت.چون قدرت طلسم براي همه مرگخوارها کافی نبود و مرگخوارها شروع به فرستادن طلسم هایی عجیب کردند که هري و دامبلدور سعي در دفاع کردند، ولی تعداد وردهاي فرستاده شده خیلی زیاد شدند و از دست هري كاري بجز رد طلسمها و جاخالي دادن بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد کردن طلسمها بود نمي توانست توجهي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به سمت اونها فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بودكه طلسم رو برگرداند و وارد مبارزه شدو وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.
بدنبال نويل اعضاي محفل یکی یکی وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ کدام از آنها ادامه مي يافت و هری واقعا از آن ناراضی بود ولی فرصتي براي فکر به آن نبود چون الان وقت عمل بود بايد در مقابل طلسمهاي فرستاده شده دفاع ميکرد....


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
چند ثانیه ای طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولی دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف کرد و خود را کنار کشید. هری تعجب کرد، چون طلسم در دامبلدور اثر نکرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوی آلبوس فرستاد و آن طلسم به دليل گيج شدن ولدمورت به دامبلدور اصابت نکرد و به تخته سنگي در پشت سر هری خورد و اون رو ترک داد.
در همين حال مرگخوار ها براي کمک به ولدمورت رئیس خود وارد صحنه شدند ولي از دست آنها کاري بر نمي آمد چون هري يکجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد ،رفت.چون قدرت طلسم براي همه مرگخوارها کافی نبود و مرگخوارها شروع به فرستادن طلسم هایی عجیب کردند که هري و دامبلدور سعي در دفاع کردند، ولی تعداد وردهاي فرستاده شده خیلی زیاد شدند و از دست هري كاري بجز رد طلسمها و جاخالي دادن بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد کردن طلسمها بود نمي توانست توجهي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به سمت اونها فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بودكه طلسم رو برگرداند و وارد مبارزه شدو وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.
بدنبال نويل اعضاي محفل یکی یکی وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ کدام از آنها ادامه مي يافت و هری واقعا از آن ناراضی بود ولی فرصتي براي فکر به آن نبود چون الان وقت عمل بود بايد....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
چند ثانیه ای طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولی دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف کرد و خود را کنار کشید. هری تعجب کرد، چون طلسم در دامبلدور اثر نکرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوی آلبوس فرستاد و آن طلسم به دليل گيج شدن ولدمورت به دامبلدور اصابت نکرد و به تخته سنگي در پشت سر هری خورد و اون رو ترک داد.
در همين حال مرگخوار ها براي کمک به ولدمورت رئیس خود وارد صحنه شدند ولي از دست آنها کاري بر نمي آمد چون هري يکجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد ،رفت.چون قدرت طلسم براي همه مرگخوارها کافی نبود و مرگخوارها شروع به فرستادن طلسم هایی عجیب کردند که هري و دامبلدور سعي در دفاع کردند، ولی تعداد وردهاي فرستاده شده خیلی زیاد شدند و از دست هري كاري بجز رد طلسمها و جاخالي دادن بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد کردن طلسمها بود نمي توانست توجهي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به سمت اونها فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بودكه طلسم رو برگرداند و وارد مبارزه شدو وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.
بدنبال نويل اعضاي محفل یکی یکی وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ کدام از آنها ادامه مي يافت و هری واقعا از آن ناراضی بود ولی فرصتي براي فکر به آن نبود چون...


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
چند ثانیه ای طول كشيد تا هري به خودش مسلط بشه و ورد ديگه اي را از ته قلب با نيروي عشق خواند ولی دوباره ولدمورت به سرعت طلسم رو به طرف دامبلدور منحرف کرد و خود را کنار کشید. هری تعجب کرد، چون طلسم در دامبلدور اثر نکرد ولي ولدمورت طلسمي ديگر به سوی آلبوس فرستاد و آن طلسم به دليل گيج شدن ولدمورت به دامبلدور اصابت نکرد و به تخته سنگي در پشت سر هری خورد و اون رو ترک داد.
در همين حال مرگخوار ها براي کمک به ولدمورت رئیس خود وارد صحنه شدند ولي از دست آنها کاري بر نمي آمد چون هري يکجا تمام آنها را خشك كرد!!!ولي اثر طلسم به همان سرعتي كه آمد ،رفت.چون قدرت طلسم براي همه مرگخوارها کافی نبود و مرگخوارها شروع به فرستادن طلسم هایی عجیب کردند که هري و دامبلدور سعي در دفاع کردند، ولی تعداد وردهاي فرستاده شده خیلی زیاد شدند و از دست هري كاري بجز رد طلسمها و جاخالي دادن بر نمي آمد.دامبلدور كه نيز در حال رد کردن طلسمها بود نمي توانست توجهي به ولدمورت بكنه.ولدمورت هم در لحظه اي مناسب طلسمي به سمت اونها فرستاد ولي در كمال ناباوري اين نويل بودكه طلسم رو برگرداند و وارد مبارزه شدو وردي رو به طرف ولدمورت فرستاد.
بدنبال نويل اعضاي محفل یکی یکی وارد شدند و روند جنگ به نفع هيچ کدام از آنها ادامه مي يافت و هری واقعا از آن ناراضی بود ولی...


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.