1 رولی بنویسید که شما در آن شاهد تغییر شکل یک نفر و استفاده اون فرد از تغییر شکل هستید.لورا به معجون تهوع آوری خیره شده بود ،که تا چند دقیقه بعد قرار بود آن را بخورد.
- مجبور بودی این قدر سر به سرش بزاری که حالا مجبور باشی از این کارا بکنی؟
لورا لبش را گاز گرفت. بوی معجون که به دماغش می خورد حالت تهوع می گرفت.
پرد شعله ی پاتیل را خاموش کرد و پاتیل را از دسته اش گرفت. معجون به رنگ مشکی درآمده بود.
لورا آب دهانش را قورت داد و گفت: همه چی درسته؟ مطمئنی؟
اريكا با عینک آزمایشگاهی اش به این صورت
رو به لورا کرد و گفت: به نظرت کسی که رتبه ی اول رو...
پرد حرف اريكا رو قطع کرد و گفت: تو هم کشتی ما رو با این رتبه ی اولت! فهميدیم باهوشی!
لورا معجون را که حالا در لیوان بلندي بود از دست اريكا گرفت. سایه ی صورتش در معجون دیده می شد.
- بخور دیگه! این قدر لفتش نده!
حتي هنوز كه نخورده بود، نزديد بود بالا بياره! دماغش رو گرفت و با شجاعت معجون را سر کشید. صورتش سبز شده بود، نميتونست حرف بزند و صورتش کشیده تر میشد و لپ های سرخ رنگی که روی صورتش خودنمایی می کرد حالا آویزان شده بود. پرد و آلیشیا از خنده روی زمین افتاده بودند و به دختر قدبلندی نگاه می کردند که صورتش مثل خربزه دراز و دماغش استخوانی شده بود.
لوراي تغيير يافته، كه لباساش از هر ناحيه (!) جر خورده بود، چند سرفه كرد و بعد با تعجب به چهره دخترها چشم دوخت:
- مگه چیه؟
پرد در همان حال که می خندید گفت: هيچي عزيزم، محشـــــــــــر شدي! تا حالا اينهمه خوشگلي يك جا نديده بودم.
لورا :
آینه ای را که روی میز بود برداشت و نگاهی به صورتش انداخت و وا رفت. خنده دخترها شدت گرفت. لورا بي توجه رو به اريكا کرد و گفت: کارت عالی بود. معجون هیچ چیزی کم نداره، بهتره برم.
از در بیرون و به سمت حیاط رفت. می تونست آراگوگ را به خوبی ببیند؛ نزدیک شد. قبلا حتی یک بار هم با او صحبت نکرده بود؛ نمی دونست چجوري شروع کنه.
جالبه... داشت نقش دوست صمیمی آراگوگ را بازی می کرد ولی هیچ چیز از آراگورگ نمی دونست. سعی کرد دیالوگ هایی رو که به کمک پرد حفظ کرده بود یکبار مرور کند، اما حتی یک کلمه هم در ذهنش نمانده بود! (این نشان دهنده ی هوش سرشار این آدمه!
)
- سلام آرگو!
اراگورگ با لبخندی به دوست دخترش نگاه کرد و گفت: چطوری عزیزم؟ دیر کردی... چیزی شده؟
لورا كه داشت از تو چندشش می شد، گفت: نه چیزی نیست. برای اون دختره لورا ناراحت بودم، داشت گریه می کرد. به خاطر اینکه دفتر تکالیفش رو ازش گرفتی ناراحت بود، گناه داره... پسش بده. آخه چرا این جوری رفتار می کنی؟
آراگورگ با تعجب جواب داد: اما تو که خودت گفتی این کار رو بکنم؟ خودت گفتی می خوای اذیتش کنی؟
لورا با تعجب ابرويش را بالا انداخت! کم کم داشت به شخصیت واقعی آليشيا پی می برد. به ساعتش نگاه کرد، خندید و گفت: حالا بدش؟ گناه داره.
آراگورگ از توی کیفش یک دفتر تمیز و مرتب درآورد و در دستان لورا گذاشت. لورا دستش را برای آرگو تکان داد و دور شد و اراگوگ رو با كلي علامت سوال تنها گذاشت!
در راهرو پرد و اريكا با نگرانی منتظر بودند. لورا همونطور كه سمت اوندو ميدويد، تغییرات آغاز شد و بعد از چند دقیقه لورا صورت خودش را داشت.
- لورا... ازش گرفتی؟
سرش را به علامت تایید تکان داد و دفتر را نشان داد.
- باید حساب ارگو رو برسیم...
لورا حرف پرد را قطع کرد و گفت: همش کار آليشيا بود. اون آرگو رو وادار کرده. بريم آليشيا رو از تو كمد بياريم بيرون كه خيلي كار داريم!
و هر سه نفر از دیدگان دور شدند.
نكته تستي: مگه آراگوگ آدمه اصلا؟
2- عموما چه کسانی در زندگی روزانه خود از تغییر شکل استفاده می کنند ؟خب، من ديدم كه خيلي ها جواب رو نوشتن و گفتم به جاي اينكار يك آمار بگيرم و بگم كه كدوم دسته ها بيشتر اينكارو ميكنن:
1)جاسوسان
2)کارآگاهان
3)دانش آموزان فضول
4)بی آبروها که جهت ظاهر نشدن با شکل و شمایل خود در جامعه به تغییر شکل پناه می برند.
اصولا این 4 دسته بیشترین آمار استفاده از تغییر شکل را دارند که تعجبی هم نداره!!!