هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: کافه ی مادام پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ جمعه ۳ مهر ۱۳۸۳
#79

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
کار گردان : کات کات ..یک جای قضیه مشکل داره ... این مال اینجا نبود ...
هرمیون : بله آقای کارگردان طبق مطالعات من این قسمت دو صفحه بعد از تیکه ی قبلیه ...اول باید من بچه ها را جمع میکردم ...
ولدمورت : بله دالاهوف این خارج از چارچوب بود ...
کارگردان : اوکی سکانس ورود همه به کافه را میریم یک دو سه حرکت ..
یک دفعه کالین میپره وسط اون بالایی ها رو میگه ..
هرمیون : من اعتراض دارم ....من مدرک دارم که من در زمان برگزاری سمج در اصفهان بودم ... ماکسیمای پاتر میتونه شهادت بده ...
ولدمورت : شرط میبندم اون مرلینتم لولوخورخورس کالین ...
هرمیون : نه بابا ... کالین راستشو بگو چقدر پول دادی نویسنده را بخری ؟
کالین : نه من اصلا " نویسنده را نخریدم .... نه نه نه
هرمیون : کالین تکون نخور ... سرتو پایین نگه دار الانه که دماغت لایه ی اوزون را پاره کنه ...
کارگردان : هوووی شما دو تا ... دعوا را بس میکنید یا نه ؟
میخواهید روز پخش شیم ؟
یک دو سه ... سکانس ورود برو بچز
---
هرمیون درحالی که هنوز گوشی دستشه و داره حرف میزنه میاد توو : آره خوب پس بچه ها رو بردار بیار مختصات 5و6 اوکی؟ منتظرم پس فعلا"
مرلین : تو تا الان داشتی با این حرف میزدی ؟
من : خوب چیزه ... وای چه هوای دلانگیزناکیه ...
دوباره همه جا شروع به لرزیدن میکنه ...
همه : اوا دیالوگمو گم کردم !!
دارکی و کتی کرام پ.مک گونگال مودی و بلا و لسترنج و دارکی و خونی وارد میشوند ... پشت سرشونم گراپی میاد که با هر قدمش زمین میلرزه ...
همه : آهان پیداش کردم .... : آخییییش
مردی نهفته در تاریکی : خوب بروبچز بیاید این جا رو یک سرو سامونی بدیم ...
مردی نهفته در تاریکی میاد پیش همه میشینه معلوم میشه دالاهوف بوده .دالاهوف چشمش به همه میفته
دالاهوف : خوب همه جان میگفتی ...


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: کافه ی مادام پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ جمعه ۳ مهر ۱۳۸۳
#78

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
کالین میاد تو:هی هی دنیا رو میبینی
مرلین:چیه نکنه آب قطع شده تو داری گریه میکنی کالین جان؟
من:
مرلین:خوب آخه دستشویی...
من:نه بابا مرلین جان از وقتی تو سمج هرمیونو تغییر شکل دادم سوسک کردم هرمیون داره گریه میکنه...
کینگ:إ من فکر میکردم واسه وزارته الان خوشحال رفت بیرون
من:اووهم منم واسه همین گریه میکنم
کینگ: چطور؟
من:آخه قراره مدیر جدید سوالا رو به هرمی بفروشه
صدای زلزله...
من:
کینگ:بابا موبایل مرلینه
موبایل مرلین از توالت پرت میشه بیرون
صدای مرلین:بابا این موبایل یکی برسونه به هرمیون می خوان قیمت گذاری کنن
همه:


هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


Re: کافه ی مادام پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ جمعه ۳ مهر ۱۳۸۳
#77

آنتونین دالاهوف LORD MIND


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۹ چهارشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۱۳ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶
از نیروگاه هسته ای
گروه:
کاربران عضو
پیام: 255
آفلاین
بلاتریکس:بابا بذارید تنفس بدم بهتون دیگه.......
لسترنج:بیا خودم بهت تنفس نصنوعی میدم...
بلاتریکس:اه ولم کن بابا خسته شدم از بس بهت تنفس دادم.
لسترنج: بشکنه این دست که نمک نداره!!
گیلدی وارد میشود.
بلا: گاومون زائید.
گیلدی:
بلا:من باید کیو ببینم که نخوام به شما تنفس بدم؟!؟!؟!؟
رودلفوس:منو
بلاتریکس:ولم کنید بابا!!!
لسترنج:طلاقت میدم !!!
بلاتریکس:تو احساسات منو درک نمیکنی!!
گیلدی:من درک میکنم.
بلا میخواد بره از در بیرون که دالاهوف وارد میشه!!
بلاتریکس: :bigkiss:
لسترنج:
دالاهوف:اه ولم کن مگه خودت شوهر نداری!!!
(این داستان ادامه دارد)


تصویر کوچک شده


Re: کافه ی مادام پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۶:۵۸ جمعه ۳ مهر ۱۳۸۳
#76

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
هرمیون در حال گریه کردن بود که یک دفعه همه جا شروع به لرزیدن میکنه ...
همه : زلزله !!!
مرلین : نه بابا موبایل منه -موبایلشو در میاره - الو ؟
--:سلام ببخشید میشه با هرمیون صحبت کنم ؟
مرلین : بله !!!بعد موبایلو میده به هرمیون
هرمیون : الو ؟ ا سلام تویی؟ ... ا ؟ راست میگی ؟ ای ول مرسی :bigkiss: وای آخ جون (مثل یکی از وایکینگ ها میپره هوا کف پاهاشو میزنه به هم )
شیکم : الهم یکشف کل هرمیون ... هرمیون برات دعا میکنیم ..
سوروس : کو کو دعا؟برا منم دعا کن ...
شیکم : نه به تو نمیدم مخصوصه دختراس ...

هرمیون :... کاری نداری ؟ خدافظ ...
مرلین دستشو دراز میکنه موبایلو بگیره هرمیون بهش نمیده
هرمیون : میشه با هاش یک زنگ بزنم ؟ بعد میره بیرون کافه ...
مرلین : ا چیزه پو..
اما هرمیون از کافه رفتن بیرون
در این بین دوباره همه جا شروع به لرزیدن میکنه ...
همه : مرلین موبایل تو وردار
مرلین : الان .... -دکمه شو میزنه-
-: بووووووووووووق
ملین : بابا دارکی فهمیدم تویی اذیت نکن دیگه ... گوشم کر شد ...
مادام پادی فوت : اگه موبایلتو برداشتی پس چرا زمین باز هم داره میلرزه
صدای افتادن سکه
همه با ترس : زلزله ...بعد میرن زیر میزا ...
بعد زمین آروم میشه ..
2 دقیقه بعد دوباره همه جا شروع میکنه به لرزیدن
همه : وای پس لرزه
مرلین : نه این دفعه موبایل منه
همه :
مرلین گوشی را بر میداره
-: فوت فوت
مرلین : تولدت مبارک
...


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: کافه ی مادام پادی فوت
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۳
#75

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
فلور وارد مى شه و
واى جقدر خلوت؟ دو هفته است داره خاك مىخوره حيفه اين كافيه قشنك نيست؟
مرلين و كينزلى و هرميونم هستن
مرلين:خب رستوران هايه شيك و با كلاسى امدن اينجا داره از دور خارج مى شه خواهر
كينزلى: آره راستى تايبتو درست كردى؟
فلور: جه ربطى به سوالم داشت؟
كينزلى: تا تايبت درست نشه اينجا خلوته
فلور: نه واى كينزلى تو همش به تايبم ايراد بكير
كينزلى: واى خدا نمى بخشتت فحش مىدى؟
فلور: جه فحشى؟
كينزلى: فلور كذشتم همون جور بنويس
مرلين: آهاى آهاى به خواهر جى كار دارى خارجيه ها
كينزلى: مىدونم بابا
فلور:
هرميون: واى


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: کافه ی مادام پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۵:۱۶ سه شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۳
#74

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
هرمیون مشغول گردو خاک گیری کافه است
که :
کینگز و مرلین وارد میشند
مرلین دستشو کرده تو جیبش داره کینگو بدبینانه نگاه میکنه
مرلین با خود (اه هیچ از این یارو خوشم نمیاد )
کینگ : فقط ماییم تو این کافه ؟ آره ؟
هرمیون میزنه زیر گریه

کینگ چرا گریه میکنی ؟
من: دیگه میخواستی چی بشه ؟

مرلین : جینی چیزیش شده ؟
من: نه بابا
کینگز : تخت وزارت چیزیش شده
من: بشه بهتر

مرلین : آب قطعه
کینگ : این الان چه ربطی داشت ؟
مرلین : خوب نمیتونه بره دستشویی
من: نه بابا


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


Re: بازداشت همه!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۳
#73

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
من يعني رئيس سوسكهاي جادوگر تمام شما رو به جرم :
1-زدن حرفهاي عاشقانه
2-ايجاد فساد در جامعه
3-به ابتذال كشاندن مردم
4-استفاده از مشروبات الكلي
محكوم مي كنم.



Re: دالاهوف مشکوک می شود
پیام زده شده در: ۱۱:۲۹ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۳
#72

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
شکمبولی عزیز...فکر کنم دست نشانده دامبلدور باشه..خودش که بلت نیست اینقده بنویسه اونم با 1 دونه غلط...وقتی کسی با 1 غلط می نویسه..تنها یه چیز رو می رسونه...شایدم 2 تا!
1. از دست نشانده ها و عمال! رده پایین دامبلدور هس
2.. مشکوکه.. شاید اصلا از قصد خودشو بین اونا جا می زنه و قصد عملیات مشکوک! داره!




Re: بیل و فلور
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۳
#71

کینگزلی شکلبوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۵ شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۱۶ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۷
از فضا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 402
آفلاین
از نوشتن کلمه ی عابرو بجای کلمه ی آبرو..
میفهمیم که این دالاهوف نیست بلکه دامبلدور است...


یوزر آیدی شماره ی 57.
یکی از اعضای فوت شده،سوخته و خاکستر شده ی جادوگران.


مادام پادی
پیام زده شده در: ۸:۵۴ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۳
#70

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
بلا: راس میگه دیگه دالاهوف...چقدر بد صحبت می کنی بد دالاهوف!...به پرستیژ ماها نمی خوره...ایش..باید تنبیه بشی!
گیلدی: می خای بهش تنفس مصنوعی بدیم؟!
دالاهوف:
بلا: نه باید گوجه سار بشه..هر که حرف بد بزنه..گوجه سار می شه!
دالاهوف: تو نمی تونی...من یه سیاهم..تو هم یه سیاه..
بلا: بر طبق بند...
هوششششت
سدریک از توی بلا رد میشه
سدریک: قبول نیس..این دیالوگ من بوده همیشه! بر طبق بند 3 از تعرفه نمایشنامه نویسی توهین به اعضا..مجاز نیس
بلا: دالاهوفو ببرید اون گوشه
رودی: پس مادام چی میشه..نمی شه که جلوی اون تو کافه اش
بلا:هوووووم...راس می گی همسرم..به خاطر این فکر به جات یه تنفس مصنوعی بهت میدم جایزه ات :bigkiss:
ما یکیو می خایم سر مادام پادی فوت رو گرم کنه...
گیلدی: می خاین من تنفس مصنوعی بدم بهش؟
کرام:نکنه می خای دیگه رامون نده
آموس: من چی..منم می تونم کمک کنم
بلا:هووووم...ببینم می تونی 5 دقیقه باهاش بحث روانشناسی بکنی...مخش پیاده بشه ما عملیات رو اجرا کنیم؟!
آموس: در تخصص منه..یادتونه که من در تمامی تاپیک ها جنگ روانی..
رودی: میری یا نه؟!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.