- آخه لرد مگه خودش علامت شوم نداره که تو رو می فرسته دنبال اینو و اون !؟ اَه !
حالا چیکار داره ؟
بارتی شانه هایش را بالا انداخت و به همراه پرسی به طرف خانه ی ریدل به راه افتادند .
- دیدی آنی ؟ اگه الان تو خونه ریدل ها می موندیم هم پاتر فرار نمی کرد هم پرسی خودش با پای خودش میومد اونجا !
آناکین که هنوز با اخم به بارتی و پرسی که دور می شدند خیره شده بود ، چیزی نگفت .
بلیز آهی کشید ، دست آناکین را کشید و گفت : بیا بریم ... برگردیم خونه ی ریدل ، شاید پاتر رو پیدا کردیم !
_______________________________
خانه ی ریدل ها : - تق تق تق . ارباب ؟ پرسی تون رو آوردم !
- بذارش دم در خودم برش میدارم !
- چشم ارباب ! من چی ؟
- تو برو بارتی ، نوبت به تو هم می رسه . کروشیو .
- کروشیو too ارباب . با اجازه !
بارتی بی تفاوت نگاهی به پرسی که بی صبرانه پشت در منتظر بود انداخت و رفت .
______________________________
در فاصله ای نه چندان دور تر از پرسی ، آلبوس سورس پاتر با نگرانی به دنبال در خروجی، در خانه سرگردان بود .
با هیجان به اطرافش نگاه کرد ، به محض شنیدن نزدیک شدن قدم های بارتی خود را به درون نزدیک ترین اتاق انداخت و در را بست ، به در تکیه داد و نفس نفس زنان گوشش را تیز کرد :
پاق ! ( آپارات بلیز )
پاق ! ( آپارات آنی )
دیلینگ ! ( آپارات ساطور آنی بر روی زمین )
- خیلی خب آنی ، معطل نکن ! باید بریم پاتر رو پیداش کنیم ! ارباب نباید بفهمه ! وقتی نداریم ! بجنب !
علاوه بر آنکه صدای دور شدن قدم های دو مرگخوار باعث آسودگی خاطر آلبوس شد ، به یاد آورد آپارات کردن هم بلد است .
با حالت
به روبرویش چکش زد و چیزی دید که اگر نمی دید موضوع داستان به سوژه ی تاپیک مربوط نمی شد و تاپیک ارزشی می شد و همه آن را خز می نامیدند و در انتها ، تاپیک زبان بسته پس از شنیدن هزاران جمله ی تحقیر کننده توسط ناظر قفل می شد .
اتاق تسترالها !