تکلیف پیشگویی!باران به شدت بر سرش می بارید. باد، شالی را که روی سرش بود باز کرد. با دستش، آن را در هوا قاپ زد. شنلش را محکم تر دور خودش پیچید تا از سرما در امان باشد و با عجله وارد کافه تریا شد. گرمای لذت بخشی صورتش را نوازش کرد. شنلش را در آورد و به سمت مادام پادیفوت، مسئول کافه رفت.
زن فربه سرش را بالا آورد و گفت:
-اوه، سلام برتا. مشتریت اونجا نشسته.
برتا به سمتی که مادام پادیفوت اشاره کرده بود نگاه کرد. مرد میانسال و لاغر اندامی در گوشه ی کافه نشسته بود. لباس کهنه و رنگ و رو رفته ای پوشیده بود و با دهانش، دستهایش را گرم می کرد.
-همین چند دقیقه پیش رسید. چیزی میخوری برات بیارم؟
برتا نگاهش را از مرد برداشت و به مادام پادیفوت نگاه کرد.
-آره، اگه میشه برام یه قهوه بیار. هوای بیرون خیلی سرده.
سپس به سمت مرد رفت. روی تنها صندلی خالی نشست و گویش را از داخل کیفش درآورد. مرد با حالت پرسشگرانه ای گفت:
-شما برتا هستید؟
-بله.
- من جر...
برتا حرف مرد را قطع کرد و گفت:
-من معمولاً اسم مشتری هامو نمی پرسم. حالا، چه کاری از دست من بر میاد؟
مرد میانسال آهی کشید و گفت:
-کار من کشاورزیه. این چند روزه هر وقت خواستم تو خاک دونه بکارم، به خاطر وضعیت هوا نشده. میخواستم بپرسم که هوا کی خوب میشه؟
در همین هنگام مادام پادیفوت قهوه ای را روی میز آنها گذاشت و رو به مرد گفت:
-مطمئنید، چیزی نمیخواین؟
مرد سرش را به نشانه ی منفی تکان داد و مادام پادیفوت از میز آنها دور شد.
برتا جرعه ای از قهوه اش را نوشید. قهوه ی داغ، گلویش را سوزاند. فنجانش را روی میز گذاشت و با دقت به گوی بلورین نگاه کرد. تمام حواس خود را متوجه پیشگویی کرد و روی وضعیت آب و هوا تمرکز کرد. بخارهای داخل گوی با سرعت شروع به پیچیدن درون آن کردند و اشکال عجیب و مختلفی را به وجود آوردند. برتا در دل گفت:
تا کی؟ شکل بخارها تغییر کرده و از حرکت ایستادند. برتا سرش را بالا آورد و به مشتری اش نگاه کرد.
-متاسفانه، هوا تا دو هفته ی دیگه طوفانی می مونه.
مرد خسته، با نا امیدی از جایش بلند شد و رو به برتا گفت:
-چقدر باید بپردازم؟
برتا به صورت او نگاه کرد. فقر و تنگدستی از چهره اش می بارید. با خبری هم که به او داده بود، معلوم بود چندان خوشحال نشده است.
-من معمولاً از کسانی که بهشون خبر بدی میدم، پول نمیگیرم.
مرد با ناباوری به برتا نگاه کرد و زیر لب گفت:
-متشکرم.
سپس با سرعت از کافه خارج شد.
____________________________
پ.ن: ببخشید یکم طولانی شد. ولی اگه اون دیالوگای یکی دو کلمه ای رو حذف کنید، 30 خط میشه.