هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۴:۵۲ شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۴:۱۵ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
از جوانی خیری ندیدم ای مروپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 529
آفلاین
یا حضرتِ پسرم!
لطفا این پست بنده ی حقیر رو نقد بفرمایید.بسیار سپاسگذاریم!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۴۲ جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
گیبن و سوزان! به تاپیک نقد ما خوش اومدین.

قانون! خوبه براتون...بخونین! قانون!


سوزان

درخواست نقد به این متحرکی ندیده بودیم ما!


نقل قول:
هی بیام درخواست نقد بدم. اضافه کنم ارباب؟ نقدش می کنید لطفا برام ارباب؟
اگه قوانین ما رو رعایت کنین البته که نقد می کنیم.


بررسی پست شماره 360 خاطرات مرگخواران، سوزان بونز:


نقل قول:
یکی از چالش های خانمان سوز افراد، خرید هدیه ی تولده. می پرسید چرا هدیه ی تولد؟ خب.. در جواب این سوال باید بگم چون واقعا کار سخت و دشواریه.
اون جمله اولو می بینین؟ اون خیلی مهمه! اون موضوع پست رو مشخص می کنه و حقشه که بیشتر از بقیه جمله ها بهش احترام گذاشته بشه. برای همین بهتره اونو از بقیه متن جدا کنین! اینجوری بیشتر توجه خواننده رو جلب می کنه. یه جورایی می گه :"منو با دقت بخون! من مهمم!"


نقل قول:
یکی از چالش های خانمان سوز افراد، خرید هدیه ی تولده. می پرسید چرا هدیه ی تولد؟ خب.. در جواب این سوال باید بگم چون واقعا کار سخت و دشواریه. همه ی ما می دونیم که خرید یک کادوی تولد خودش یک پروسه ی خیلی طولانی داره. از در نظر گرفتن سلیقه ی فرد مورد نظر گرفته تااا میزان بودجه ی شما. حدس زدن میزان علاقه ی احتمالی فرد مورد نظر به انتخاب شما هم که کلا مبحث جداییه! ترجیح میدم زیاد وارد اینجور مباحث نشیم. برای همین فعلا برگردیم سر موضوع این خاطره. هدیه ی تولد!
این توضیح کوتاه خیلی خوب بود. ماجرا رو لو نمی ده...ولی سرنخ داستان رو به خواننده می ده و خواننده ای که حتی بطور تقریبی بدونه ماجرا چیه بیشتر جذب داستان می شه.


شکلک های پست خیلی زیادن...ولی اشکالی نداره. خودتونو محدود نکنین. جایی که لازمه استفاده کنین. ولی شما جایی که لازم نیست هم استفاده کردین...و این کار پستتونو بی دلیل شلوغ کرده. گاهی بدون شکلک هم مشخصه جمله با چه حسی گفته شده...گاهی هم اهمیتی نداره! اینجور جاها بهتره از شکلک صرفنظر کنین.


نقل قول:
- دااای..؟
- هوم؟
- هوم نه. بله!
- بله؟!
-
-
این قسمت اول بامزه بود...دیالوگای کوتاه و ساده...ولی با توجه به توضیحی که بالا دادین خواننده می تونه حدس بزنه جریان چیه. و همین جالبش کرده.


نقل قول:
دیالوگ دوم متعلق به تک خون آشام خانه ی ریدل بود که همزمان با افتادن از روی تخت و سقوط یک عدد مجسمه ی سنگی بر روی سر مبارکش، به زبان آورد.
یه مورد اساسی که باید روش تمرکز و تمرین کنیم نگاه خاص و متفاوته!
چیزی که ساده و عادی باشه کسی رو جذب نمی کنه. چون همون جمله، همون صحنه و همون اتفاق به ذهن اونم می رسه...چیزی توش نیست که جذبش کنه. باید سعی کنیم با کمی دقت و توجه به جزئیات جمله ها رو از سادگی در بیاریم. مثلا این صحنه بالا خیلی ساده و عادی بود. چطوری می شه از سادگی خارجش کرد و کمی بهش هیجان بخشید؟
به نظر من با تغییر چیزی که روی سر دای افتاد! اون می تونست یه شیء یا موجود خاص تر و خنده دار تر باشه. یا شکل افتادنش می تونست تغییر کنه.


دیالوگ "روز جهانی اهدای خون" بامزه بود. از سوژه ها همینجوری استفاده کنین.


سوژه شما خیلی ساده اس...این حرکت قشنگیه. لازم نیست همیشه دنبال ایده های بزرگ و سنگین باشیم...ولی وقتی سوژه مون ساده اس باید روی جزئیات بیشتر کار کنیم. روی دیالوگ ها. روی اتفاقا.
اشکال اول پست شما انتخاب لرد برای خریدن هدیه بود. این کلا با شخصیت لرد سازگار نیست که مرگخوارا بخوان برای تولدش هدیه بخرن. اگه دلیل خاصی داشت می شد قبولش کرد. مثلا اینا هدیه ای می خریدن که بعدا مشخص می شد یکی از هورکراکس های لرده که مدتها قبل گمش کرده بود. ولی اینجا وجود لرد اهمیتی نداشت. مفید نبود. به نظر من بهتر بود شخصیت دیگه ای انتخاب می شد. و با توجه به ویژگی های اون شخصیت هدیه ای براش می خریدن! حتی هدیه می تونست با ویژگیاش کاملا در تضاد باشه. درباره داخل فروشگاه هم می شد بیشتر نوشت. کمی کند تر پیش رفت. سوزان گزینه هایی رو انتخاب می کرد که با شخصیت لرد سازگار نبودن...و دای مخالفت می کرد. کمی خلاصه شده.
شما درباره یه قسمت کوتاه ماجرا نوشتین. این کارتون خوب بود. فقط خرید هدیه...اهمیتی ندادین که بعدش چی می شه. "نتیجه" جزو پست شما نیست. و این خوبه. رول های تکی می تونن تکه ای از یک ماجرا باشن.


نقل قول:
هنوزم امیدی هست؟
البته که امیدی هست...شما کافیه بنویسین. روز به روز بهتر می شین. دنبال سوژه های خاص بگردین. چیزایی که در اولین نگاه ممکنه دیده نشن. چیزایی که شاید خیلی ساده و جزئی باشن ولی با همون نگاه خاص شما جالب و جذاب می شن.


_________________________


بررسی پست شماره 432 زندگی به سبک سیاه، گیبن اشتاین:


نقل قول:
-اگه تا چند دقیقه ی دیگه گیبن نیاد اینجا. ما خودمون میایم و همتون رو مجبور میکنیم یه پاتیل تار عنکبوت بخورید.
دیالوگ خوبه. شکلک هماهنگه. برای شخصیت لرد هم مناسبه. ولی هنوز جا داره که خاص تر بشه. همینه که می تونه شما رو از "خوب" تبدیل به بهترین کنه. این که از همه پتانسیل سوژه ها و موقعیت ها استفاده کنین. اینجا می شد جمله رو کمی خاص تر کرد. یه ذره فکر کنین. به چیزایی که به ذهن دیگران نمی رسه. چیزی عجیب تر و دور از ذهن تر از تار عنکبوت.


نقل قول:
با حرف های ارسینوس رگ غیرت هکتور تند تر زد سپس قلمبه شد و بعد هم ترکید حالا هکتور یک موجود بدون رگ غیرت بود. اما این باعث نشد که هکتور از درست کردن معجون دست بکشد. چند دقیقه بعد معجون اماده بود.
این صحنه خوب بود. این توجه به جزئیات ماجراست و خیلی جالب تر از پیش بردن سوژه اس. سعی کنین همیشه همین کارو انجام بدین.


نقل قول:
ایلین وینکی را از یقه بلند کرد و جلو انداخت.
-وینکی کلا غلط کرد که در سوژه شرکت کرد. وینکی جن غلط کن بود. وینکی پشیمون بود.
این دیالوگ کیه؟ از لحنش مشخصه دیالوگ وینکیه. ولی بعد از آیلین نوشتینش. برگشته به آیلین. این خواننده رو برای یه لحظه گیج می کنه. این گیج شدن لحظه ای چیز خوبی نیست.


نقل قول:
اما دیگر دیر شده بود هکتور ضربه ی پاشنه ی کفشش را در فک وینکی پیاده کرد و معجون را در دهان 180 درجه باز وینکی ریخت. هنوز معجون از حلق وینکی کاملا پایین نرفته بود که وینکی تغییر حالت داد صورتش سیاه و سفید شد و لبخند مسخره ای روی صورتش پدید امد. دست و پاهاش بلند شد و موهای بدنش ریخت. تقریبا شبیه گیبن شده بود اما تقریبا!
وینکی که حالا گیبن شده بود به سرعت به این طرف و ان طرف میدوید و بلند بلند میخندید.
این قسمت می تونست کمی مفصل تر نوشته بشه. قسمت تغییر شکل جالب بود. خیلی سریع توضیحش دادین. می تونستی کمی آروم تر جلو برین. و جمله آخر" تقریبا شبیه گیبن شده بود اما تقریبا!" کمی مبهمه...چرا تقریبا؟ فرقش چی بود؟ این قسمت رو هم می تونستین کمی روشن تر کنین.


سوژه رو خوب پیش بردین. با تغییر وینکی یه مسیری برای سوژه انتخاب کردین که مسیر خوبی هم هست. شخصیت هاتون خوبن. هکتور و وینکیتون خوبن.به ویژگیاشون خوب توجه کردین. همینطور ادامه بدین. شخصیت ها رو بشناسین. سوژه ها رو دنبال کنین. سوژه های جدید رو بگیرین! ازشون در موقعیت های مختلف به شکل های مختلف استفاده کنین.


انتخاب وینکی برای تغییر، انتخاب خوبی بود. در چنین موقعیت هایی انتخاب های ما خیلی مهمن. شخصیتی رو باید انتخاب کرد که بیشترین سوژه رو برای اون موقعیت داشته باشه. و وینکی...جن پر سوژه!


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴

گیبنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۵ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ سه شنبه ۷ تیر ۱۴۰۱
از زیر سایه ی هلگا به زیر سایه ی ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 255
آفلاین
ارباب نقد بشه لطفا.
ممنونیم ارباب بابت نقد قبلی میشه اینم نقد کنید؟
عمل کردن بهتر از هی پخ دادن و عمل نکردن است مگه نه ارباب؟


هافلپافی خندان
تصویر کوچک شده



دنیا چو حباب است ولکن چه حباب؟! نه بر سر آب، بلکه بر روی سراب.
آن هم چه سرابی، که بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین

ارباب درود.
ارباب این اولین درخواست نقدمه اینجا!
خیلی ذوق زده شدم ارباب. خیلی حس خوبیه! ارباب می خوام این تاپیک رو به بوک مارک هام اضافه کنم هی بیام درخواست نقد بدم. اضافه کنم ارباب؟ نقدش می کنید لطفا برام ارباب؟ ارباب برای آغاز شروعی دوباره خوبه؟ امیدی هست؟ می دونم کوتاهه ارباب. ولی یک ساعت و نیم طول کشید. الان چی؟ هنوزم امیدی هست؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۲۹ یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 357 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


بعضی پست ها رو برای ابراز احساساتمون می نویسیم. این اشکالی نداره. ولی وقتی درخواست نقد می کنین قضیه فرق می کنه. نقد کننده مجبوره پست رو به عنوان یک پست ساده در نظر بگیره. نمی تونه احساساتش رو دخالت بده. نمی تونه بذاره چیزایی که درباره شما یا هر اتفاقی که افتاده می دونه، روی نقدش تاثیر بذاره...و پست شما بدون اون احساس و معنی ها ناقص می شه. من الان مجبورم یک پست ناقص رو نقد کنم.


نقل قول:
گم شدن بعضی وقت ها چیز خوبی است. حتی اگر عمدی باشد.
آدم می تواند, خودش را, خاطراتش را, همه تاریخ و زندگی اش را, بردارد ببرد و گم شود بین زمان و مکان!
جمله ها قشنگ بودن. این جمله های اول معمولا مهم هستن. خلاصه کل پست رو تشکیل می دن. برای همین بعد از این جمله ها یه فاصله بذارین...برای جدا کردنش از متن و تاکید روی مهم بودنش...و همچنین برای فرصت دادن به خواننده برای هضم جمله.


نقل قول:
آن هم تیر و کمانی که از 10 سالگی همراهش بود.
در متن های جدی عدد ها رو حتما با حروف بنویسین.


نقل قول:
پشت سرهم آپارات کرده بود.
از این سر شهر به آن سر شهر. از این شهر به آن شهر.
این جا هم جمله ها قشنگ بودن...بی هدف بودن مورگانا رو خوب نشون دادین. ولی بین این دو جمله بهتر بود یکی رو انتخاب می کردین. شباهت کلمات به هم از زیبایی و تاثیر گذاری متن کم می کنه.


نقل قول:
آن گل‌ها... نمیسیاهایی که تلفظ اسمشان برای بقیه سخت بود و عزیزترین هایش را... برای خلوتش از اربابش اجازه گرفته بود.
فقط تلفظ اسمشون سخت نیست...خودشون هم سختن! نمیسیاها کی هستن؟ شما برای من توضیح داده بودین...ولی بعدش چی؟ الان چند نفر تو سایت اینا رو می شناسن؟ چه تلاشی برای جا انداختنشون انجام دادین؟ که اگه انجام دادین هم بی فایده بوده. اینا نه شناخته شده هستن نه جذاب. مثل یه بار روی ایفای نقش شما موندن و مزاحمتون شدن. شخصیت همیشه حق به جانب مورگانا رو از خود راضی تر از قبل نشون دادن! مورگانا خیلی لجبازی کرد...خیلی مقاومت کرد. سر جاش وایساد و گفت همینم که هستم! "همینم که هستم" رو می شه قبول کرد...ولی طرف حتما باید با عواقب این لجبازی هم کنار بیاد.

نقل قول:
و حالا خودش بود و جنگلی که "میسا" را درون خود پذیرفته بود.
توصیه می کنم که دست از همه این القاب و همراها و قدرت های خاص بردارین. اینا دارن مورگانا رو نابود می کنن.


نقل قول:
از پیغمبره سیاه چه انتظاری میرفت؟
مورگانا سیاه نیست. مورگانا مغروره! مورگانا خودخواهه. و مورگانا به همین دلیل تنهاست. هیچوقت قاطی بقیه نشد. بقیه شخصیت ها...سوژه ها. همیشه خودشو یه سرو گردن بالاتر دید. به همه از بالا نگاه کرد! و این خیلی آزاردهنده بود. تلخه...ولی واقعیت داره.


نقل قول:
اما اکنون خودش بود... تنها خودش و خودش و خورشیدی که در پس دریای آرام پشت درختان که از لابه لای شاخه ها دیده میشد، غروب میکرد...نسیم گرگ و میش غروب که می وزید و می نواخت و رایحه پیچک سفیدی که با عطر درخت اقاقیا در هم آمیخته و تا دستان درخت بالا رفته بود و همانجا روی شانه هایش خفته بود...
مواظب فضاسازیاتون باشین. اینجور جمله ها رو نباید کش داد...نباید تکرار کرد. حوصله خواننده رو سر می برن. می تونین ازشون وسط یک متن ساده تر استفاده کنین.


کل رولتون توصیف مورگانا بود...توصیف این که چقدر فوق العاده و فداکاره. طوری که از خودش و شخصیتش هم گذشته...خودشو گم کرده. و چقدر بقیه درکش نکردن. چقدر در حقش بی انصافی کردن و چقدر تنهاش گذاشتن. و با وجود همه اینا مورگانا هنوز قوی و مغرور ادامه می ده.
این واقعیت رو ببینین...آزاردهنده بودن این توصیف رو ببینین. اگه می خوایین همچین شخصیتی از مورگانا بسازین کسی نمی تونه ایرادی بگیره...ولی بعد گله نکنین! این کاریه که خودتون کردین. و یادآوری می کنم حرفای من فقط در حیطه ایفای نقش و در مورد شخصیت مورگاناست. شخصیت مورگانا به همه پیام "از من فاصله بگیرین ای موجودات بی ارزش!" می ده.


تصمیم با خودتونه که ادامه بدین یا برگردین و از صفر شروع کنین. ولی اگه قرار باشه تغییری داده بشه با تمام وجود آماده قبولش باشین. شخصیت مورگانا مریضه! یا برای خوب شدن تلاش می کنه یا می میره. به اندازه کافی زمان از دست داده. باید یه کاری انجام بده.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ جمعه ۹ بهمن ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارباب جان
ببخشید مزاحم شدم. یه زحمتی داشتم براتون
جسارتا می شه خواهش کنماینو نقد کنین؟
ببخشیدا


ویرایش:

لطفا به اینجا مراجعه کنید!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۱۰ ۳:۵۴:۰۲
ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۱۱/۱۰ ۴:۰۶:۲۲

تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۴ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سلام لوسیوس!

خوبیم لوسیوس!


دخترمونم خوبن لوسیوس!


اینم قوانین نقد این انجمن لوسیوس. لطفا یک بار بخونین.

بررسی پست شماره 297 قصر خانواده مالفوی ها، لوسیوس مالفوی:


اولین چیزی که باید بهشون توجه کنین شخصیت ها هستن.
تمام ابعاد شخصیت ها...اخلاق و رفتارشون. چه تو سایت و چه کتاب! مقام و موقعیت و شغلشون...و قدرت جادویی شون.
شخصیت های شما باید طوری باشن که با یه دیالوگ بشه شناساییشون کرد.
لوسیوس شما خوبه...سرد و بداخلاق...ولی گاهی از قالبش خارج شده. لوسیوس شخصیت متین و موقری بود! این حالتش باید حفظ بشه. در این مورد موقع نقد متن داستان بیشتر توضیح می دم.


نقل قول:
لوسیوس عرض اتاق را می پیمایید و به کاری که دراکو کرده بود می اندیشید.

لوسیوس در حالی که عرض اتاق را می پیمود، به کاری که دراکو کرده بود می اندیشید.

اینجوری بهتر نشد؟

این جمله اشتباه نیست. ولی قشنگ هم نیست!
یا مثلا این جمله:
نقل قول:
لوسیوس عصبانی بود و برای دراکو متاسف روی مبل نشست.


ولی نگران نباشین. این مهارتیه که کم کم کسب می کنین. این که بهترین جمله ها رو برای رسوندن منظورمون پیدا کنیم. اولش سخته. ولی با خوندن پست های خوب روون تر و راحت تر و سریع تر بهترین کلمات و جمله ها به ذهنتون می رسه. به نظر من بزرگ ترین فایده این سایت همینه. این که یاد می گیریم بهتر بنویسیم! موقع نوشتن بهتر منظورمونو برسونیم.
جمله های شما نامفهوم نیستن. ولی رفته رفته بهتر می شن. راحت تر می نویسین.


نقل قول:
علاقه زیادی به کشتن دراکو داشت ولی نمی توانست چون اگر این کار را می کرد دیگر کسی نبود که به او گیر دهد.
این قسمت کمی اغراق آمیز بود. بالا هم گفتم...سعی کنین شخصیتاتون از قالبشون خارج نشن. خیلی بعیده که لوسیوس به خاطر این اتفاق تا این حد از دست پسرش عصبانی بشه. مثالا و تشبیه ها رو می تونستین کمی ملایم تر کنین...کمی خنده دار تر! طوری که خواننده مثاله رو تصور کنه و زیاد روی خشم لوسیوس تمرکز نکنه.


نقل قول:
گوشی اش را بگیردو به کلی نابودش کند با تهدید های بی هنگامش...
وقتی به اشیاء یا هر چیز غیر جادویی ای اشاره می کنین باید مواظب باشین. متنتون باید قوی باشه که کشش اون قسمت رو داشته باشه. چون چیزای غیر جادویی خیلی راحت می تونن جو پست رو خراب کنن. اینجا به نظر من جای مناسبی برای اشاره به گوش نبود. می تونستین به جاش بگین چوب دستیشو بگیره...و کمی بیشتر توضیح بدین که خواننده بفهمه این چوب دستی گرفتن معادل همون گوشی گرفتن غیر جادوگر هاست.


سعی کنین تا جایی که ممکنه از دو شکلک پشت سر هم استفاده نکنین. موقعیت های کمی وجود دارن که دو شکلک و دو احساس لازم داشته باشن. از دو شکلک هم شکل هم که در هیچ موقعیت نباید کنار هم استفاده کنین. یکی کافیه.


نقل قول:
لوسیوس عصبانی برای آنکه از خطرات احتمالی که جان دراکو را تهدید می کرد به اتاقش پناه برد . دراکو و رودولفی که از دیدن لوسیوس بیخیال تا این حد عصبانی هنگ کرده بود و حتی فراموش کرده بود که برای چه وارد داستان شده است.
جمله هاتون خیلی اشتباهن...این شاید مهم ترین موردیه که باید سعی کنین برطرف کنین. چون هر چقدر هم طنزتون خوب باشه یا صحنه جالبی خلق کرده باشین، جمله های اشتباه نمی تونن منظور شما رو برسونن. نمی دونم چند سالتونه. ولی می دونم که این اشتباه رو اینجا می تونین بر طرف کنین. جمله ها رو بعد از نوشتن حتما بخونین. ببینین معنی می دن؟ درست معنی می دن؟ منظورتون واضحه؟


نقل قول:
رودولف با نوک قمه هایش بازی می کرد و سعی داشت پوست سیبی را با آنها بکند.
این که سعی می کنین از سوژه های شخصیت های سایت استفاده کنین خیلی خوبه.


نقل قول:
_ خب باید بری یه معجون شانس بخری و بزاری جای اون یکی.
فکر خوبیه...سوژه رو خوب ادامه دادین. و البته "بذاری" رو اینجوری می نویسن. ولی به هر حال ایده خوبی بود.


شخصیت های شما خوبن...اشکال خیلی مهم و اساسی ای ندارن. کافه یه ذره پخته تر بشن. سوژه رو خوب فهمیدین و ادامه دادین. کمی روی جمله ها کار کنین...کمی شخصیت ها رو قوی تر کنین و نکته های سوژه دار شخصیت ها رو کشف کنین.


_____________________

بررسی پست شماره 297 قصر خانواده مالفوی، اوتو بگمن:


نقل قول:
دراکو و رودی همچون تسترال هایی در گل فرو رفتندی
در قسمت های توصیفی بهتره اسم ها رو مخفف نکنین. اون قسمت هاظاهرا باید بی طرفانه و خنثی نوشته بشن. بدون احساس. روی "ظاهرا" تاکید می کنم. چون فقط باید ظاهر کار حفظ بشه. پشت جمله ها می شه ماهرانه هر نوع احساس و صمیمیت و نفرت و طرفداری از جبهه ای رو مخفی کرد.
این شکل فعل هاتون جذابیتی ندارن. شاید چون هیچ خاصیتی هم ندارن. لادیسلاو مرحوم گاهی اینجوری می نوشت. ولی کل رولش رو اینجوری می نوشت و خوب هم می نوشت...ولی اینجا لزومی نداشت از این شکل خاص استفاده بشه.


نقل قول:
- بینم تو این امارت به این گندگی ساحره ای چیزی نی دراک؟!
اون اشاره مستقیم که مدتیه دربارش بحث می کنیم همینه. به سوژه ها مستقیم اشاره نکنین. حالت دافعه ایجاد می کنن. لازم نیست هر دفعه موقعیت عجیب و جدید و فوق العاده ای خلق کنین...کافیه برای این اشاره مستقیم یه مقدمه چینی داشته باشین. مثلا رودولف هی بگه حوصلم سر رفت...خسته شدم...و وقتی دراکو دلیلش رو بپرسه بگه چون تو این امارت بزرگ ساحره ندارین...یه ساحره موطلایی دیدم. با ذوق و شوق دویدم طرفش که متوجه شدم مجسمه باباته!

کافیه کمی به سوژه شاخ و برگ بدین.


شخصیت هاتون خیلی ناآشنا هستن! شخصیت ها اگه تو کتاب یا تو سایت تعریف شدن باید اون تعریف رو رعایت کنین. دراکوی شما خیلی لات وارانه حرف می زنه. حالا درباره رودولف می شه اینو قبول کرد. ولی دراکو اینجوری نیست. مواظب شخصیت هاتون باشین.


نقل قول:
این جاست که از پشت صحنه شاره کردن سوژه رو به بوق ندم و اینا پس همون به زدن قدش کفایت می کنیم.
اون پشت صحنه ایا لطفا پشت صحنه بمونن...قطع شدن دست دراکو کجای سوژه رو می تونست خراب کنه؟ کمی شجاع باشین. دستش قطع شد که شد...اگه لازم باشه یه دست جدید در میاره. طنز نیست مگه؟ یا با همون دست قطع شده ادامه می ده. یا یه چنگال وصل می کنن جای دستش! فرقی نمی کنه.
شما با ترس و لرز یه ایده دادین...و فوری عقب نشینی کردین. ایده "بزن قدش با قمه" ایده خیلی خوبی بود...حیف که جسارت لازم رو برای استفاده ازش به خرج ندادین.


نقل قول:
- رودی خفه شو! پول تو جیبی من داره قطع میشه بعد تو می زنی زیر آواز! لامصب صداتم قشنگ نیس که...! انگار حنجره تو رو آسفالت کشیده باشن...
شخصیت هاتون تو هر دیالوگ سعی کردن خنده دار باشن...و نتیجه کاملا برعکس شده. این کارو نکنین. طنزتونو فعلا کمرنگ و خفیف نگه دارین. چون وقتی سعی می کنین بیشترش کنین خراب می شه. خیلی فحش تو متنتون هست...فحش دادن دائمی خنده دار نیست!


نقل قول:
- تستراله اون ماله بابام بود! چه کاری بود کردی آخه! پول خونت بابتش گالیون رفته روش...!
- مرتیکه همه کارا رو من کردم همه فکرارو من کردم بعد... اصن تو به چه حقی به صدای من توهین کردی؟! هان؟!وایسا الان از وسط شقت می کنم! دِ لعنتی وایسا!

و به دنبال دراکو تاخت. این بدو، اون بدو، تا کی به هم برسن.
- بابا... بابا... این رودی داره منو می کشه! کمک!... کمکککککک!
- وایسا الان شق الکمرت می کنم!
- این جا چه خبره؟!
دیالوگ ها به شدت تو خالی و بی هدف هستن. به هیچ دردی نمی خورن. نه به درد سوژه نه به درد خندوندن خواننده. دیالوگ حتما باید هدفی داشته باشه. بیخودی پستتونو طولانی نکنین.
یه موردی هم وجود داشت...نمی دونم عمدی بود یا غیر عمدی. برای همین فکر می کنم بهتره بهش اشاره نکنم. در انتخاب کلماتتون دقت کنین.


اوضاع رو کمی شلوغ کردین. به نظر من لزومی نداشت. سوژه یه جورایی آشفته شده! لازم نیست همیشه روی یه خط صاف و مستقیم جلو برین. ولی شلوغ کردن بی دلیل سوژه راه رو برای گره خوردنش باز می کنه. چون ممکنه نفر بعدی متوجه نشه که چطوری این سوژه رو بگیره و ادامه بده.

در بیشتر مواقع اصلا لازم نیست سوژه رو پیش ببرین یا مشکلی رو حل کنین. در پست شما دراکو چپ و راست اشاره می کنه که پول تو جیبیم داره قطع می شه...یه فکری بکن! به نظر من دیالوگ های بین رودولف و دراکو می تونست خیلی ساده تر و جالب تر از این پیش بره. مثلا دراکو توضیح می داد که در صورت قطع شدن پول توجیبیش چه اتفاقی میفته...و قضیه رو خیلی هم بزرگ نمایی می کرد. و رودولف اصلا حواسش به حرفای این نبود و هر موضوعی رو یه جوری به ساحره ها ربط می داد. البته این کار کمی سخته...کمی فکر می خواد...کمی خلاقیت. ولی خب جالب تره! سوژه های جذاب معمولا در جزئیات و قسمت های کم اهمیت پنهان شدن. باید بگردین و پیداشون کنین.


قدم هاتون رو کمی کند تر کنین. شخصیت هاتون زیادی دارن تند می رن. جلوشونو بگیرین و آروم تر و ملایم تر پیش برین.








پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۴۷ پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۴

اوتو بگمن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۵ چهارشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۵ یکشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۴
از آنجا که عقاب پر بریزد...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 212
آفلاین
درود ارباب سابق دو عالم


خدمت رسیدیم جهت امر خیر نقدینگی... اگه میشه این را با نقدهایتان نابود بفرمایید.


Only Raven

تصویر کوچک شده



.:.بالاتر از مرگ را هم تجربه خواهم کرد.:.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۱ سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 6
آفلاین
سلام خدمت رفیق شفیق دوران هاگوارتز
حال شما خوب ارباب لرد؟
دختر گرامیتون خوبه؟
می شه اینو نقد کنید؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
ارباب این رو دیدین؟!اگه ندیدین ببینین!و بی زحمت نقدش کنین!
من چرا باید اینو دیده باشم آخه؟!
ما فقط رزرو تهدید آمیزتو دیدیم...اونم که لینی به زور فرستادمون تو اون تاپیک که مجبور شیم ببینیم!


نقل قول:
میشه من یکم این مدت زیاد مزاحم شما بشم تو این تاپیک تا بتونم نوشتنم رو پیدا کنم؟!
البته که می شه. هر چقدر دلتون می خواد مزاحم بشین! اینو ببینین!
میزان صبر ما الان سمت چپیه...با شناختی که از شما داریم قادر هستی در اسرع وقت ما رو به حالت سمت راستی برسونی!


بررسی پست شماره 297 مرگخواران دریایی، رودولف لسترنج:


در نگاه اول چی در پست شما جلب توجه می کنه؟
دیالوگ!...کلی دیالوگ! و من با دیدن همچین پستی تشویق می شم بخونمش. چون دیالوگ یعنی سرگرم شدن. یعنی لازم نیست حواسم شش دانگ جمع باشه...ذهنم درگیر بشه. این حس خوبیه. گاهی لازمه. برای همین کسی از زیاد شدن دیالوگ نترسه. کافیه حرفا بی جا و بی هدف زده نشن...تو خالی نباشن!


نقل قول:
_آخ!نزن اقا...نزن خانوم...چرا میزنی؟!
اینجا خواننده انتظار نداره رودولف بین آقا و خانوم تفاوتی قائل بشه؟ مثلا به خانوم حق زدن بده؟ من همچین انتظاری داشتم! اصلا هم اشاره مستقیم محسوب نمی شد.


دیالوگ های پشت سر هم شما کاملا سرگرم کننده و جالبن. به نظر من کمی زیادی به رودولف اجازه حرف زدن دادن. بیشتر از یکی دو کلمه نباید حرف می زد. چون بقیه شورشو در آورده بودن و این "شورش رو در آوردن" باید کامل نشون داده می شد.


نقل قول:
_برای اینکه ما رو عاصی کردی و هر شب از ما میخوایی که برات پست بزنیم!
اینو کی گفت؟...بیا معرفی کن یه مدالی چیزی بهش بدیم...حقشه!

این روش خیلی جالبه...که دیالوگ هایی با گوینده نامشخص بنویسیم و وسطا یا آخرش از دیالوگی استفاده کنیم که خواننده بتونه گوینده رو حدس بزنه...مثل یه جور کشف کوچیک! همین نکته های ریز هستن که خواننده رو خوشحال می کنن. بهش انگیزه می دن.


نقل قول:
همه مرگخوارها با تعجب به لرد نگاه کردند که به آنها در امر زدن رودولف،ملحق شده بود!
لرد که چشمان از حدقه درآمده مرگخواران را دید،به خودش آمد و پس از اینکه لباسش را مرتب کرد گفت:
_میخواستم تنوع ایجاد بشه،هی نگن لردشون فقط طلسم شکنجه استفاده میکنه!
طنز نوشتن درباره لرد به همین راحتیه! حتی می تونستین غلیظ ترش کنین. یعنی لرد به شکلی اغراق آمیز و با شور و حرارت تر از بقیه رودولف رو می زد! چون این جا برای یه لحظه کنترلش رو از دست داده و از قالبش خارج شده. هر کاری ازش بر میومد. اینجور طنزا درباره شخصیت های خاص کاملا قابل قبول هستن...تا جایی که اونقدر عجیب و مسخره نباشن که خواننده رو پس بزنن.


نقل قول:
خب چرا ما اینجاییم؟!چرا سوژه گره خورده؟!چرا تنوعتون باید سر من باشه؟!
سوژه گره نخورده...چرا تلقین می کنی؟ پیامی که اینجا به خواننده می دی اینه: من هیچی از سوژه نفهمیدم!
سوژه واضح بود...رسیده بود به خرس...نفر بعدی یا با خرس ادامه می داد یا پیش می رفت. این گره نیست! توقفه! فرق می کنه.


نقل قول:
_خب ما اینجا اومدیم چون در خواب چنین غاری رو مشاهده نموده بودیم...حالا اومدیم تا تحقیق کنیم این غار چیه که وارد خواب همایونی ما شده!
بله...سوژه اصلی اینه...ولی توقف های موقت روی سوژه های فرعی هیچ اشکالی نداره. اینجا کار خرس تموم شده بود. همون توقف نشون می داد کسی ایده جدیدی براش نداره و برای همین اشکالی نداشت که داستان پیش بره. شما هم داستان رو پیش بردین. انتخابتون هکتور بود. هکتور شخصیت سوژه سازیه. بهتره توی سوژه بمونه. شما هم اینو می دونستین و اشاره کردین:
نقل قول:
به نظر میرسید هکتور به زودی به دیگر مرگخوار ها و ماجراهای خطرناکی در داخل غار منتظر آنها بود،میپیوست!

و براش یه دلیل منطقی آوردین:
نقل قول:
_ببینم...معجون دوس داری خرس دریایی؟!
_خرس دریایی خیلی معجون دوست داشت!

از چنین فرصت کوچکی هم برای استفاده از سوژه هکتور صرفنظر نکردین. این کار درستی بود. و مرگخوارا رو وارد غار کردین. جایی که چیزی دربارش نمی دونیم و هر اتفاقی می تونه بیفته. این یعنی جذاب شدن سوژه.

شکلک تکراری و دائمی رودولف خیلی خوب بود.

شخصیت هاتون خوب بودن...دیالوگ ها خوب بودن...سوژه ها با مزه بود.جای بهتر شدن داشتن. ولی به هر حال خوب بودن. توقف کوتاه سوژه رو تموم کردین و سوژه رو جلو بردین. شما رودولف مفیدی بودین! نوشتن اون همه دیالوگ نشانه شجاعته! و این شجاعت از نوع خوبیه. از نوعی که باعث می شه توی تجربه های جدید شیرجه بزنین!

اشاره مستقیم آزاردهنده ای وجود نداشت. اوضاع شخصیت هاتون خیلی بهتر شده. دارن به خودشون میان!


برو به تلاشت ادامه بده...نه...برای پیشرفت نه. برای قرمز کردن صبرسنج ما!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.