خلاصه به قلم لرد ولدمورت:مرگخوارا در حال بازی شطرنج هستن که لرد سر می رسه. مرگخوارا از لرد درخواست می کنن بازی کنه. ولی لرد شطرنج بلد نیست. به مرگخوارا دستور می ده به جای مهره های فیل براش فیل واقعی بیارن تا بازی کنه.
مرگخوارا که نمی تونن برن دنبال فیل، چهار نفر از بین خودشون رو انتخاب می کنن و به جای فیل جا می زنن.
لرد تصمیم می گیره شروع به بازی کنه و اگه کسی ازش ایراد گرفت با تهدید و ترسوندن ساکتش کنه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرگخواران در پس این یک جمله مفاهیم عمیقی یافتند. مفاهیمی همچون شکنجه شدن و نابود شدنشان پس از پیروزی بر اربابشان، البته در بازی شطرنج. آنها مرگخوارانی باهوش و فهیم بودند. نتیجتا همگی با صدای
قارت بلندی آب دهان را پایین دادند و نشستند مقابل لرد سیاه.
- به حق که ارباب خفن و قدرتمندی میباشیم. یارانمان جرئت ندارن تکی شطرنج بازی کنن باهامون... همشون باهم میشینن جلومون.
مرگخواران تنها توانستند به زور، با وجود مقاومت شدید مهره های گردنشان، سری به تایید حرف لرد تکان دهند. مهره های گردن مرگخواران بسیار بیتربیت و حرف گوش نکن بودند به هر حال و گاهی باید قلنجشان شکسته میشد که رام شوند. به هر صورت مرگخواران تایید کردند. البته چاره دیگری هم نداشتند. اما مطمئنا اگر هم داشتند باز هم تایید میکردند.
لرد نگاهی به مهره های مقابل خود کرد. مهره های سفید در جلوی او بودند. لرد نفس عمیقی کشید، سپس با یک حرکت صفحه را چرخاند.
- بازی رو شروع میکنیم. بعدا هم یادمون بندازید شکنجتون کنیم به دلیل انتخاب مهره های سفید.
لرد داشت دستش را به سوی یک اسب سیاه میبرد که آرسینوس گفت:
- ارباب، جسارتا اول سفید بازی رو شروع میکنه...
- سینوس؟
آرسینوس با دیدن نگاه لرد، به آرامی و ضمن صاف کردن کراوات خود، در پشت جمعیت محو شد. لرد نیز پس از آن اسب سیاه را برداشت و به افکت "پیتیکو پیتیکو" آن را سه خانه به جلو، سپس دو خانه به چپ برد. مرگخواران تنها توانستند با اندکی غر غر در زیر لب، یک سرباز را دو خانه به جلو ببرند. لرد با دیدن این صحنه، سرباز جلوی قلعه سمت راست خود را برداشت و به صورت ضربدری-زیگزاگی، سرباز حریف را با آن زد.
- کیش میدهیم!
مرگخواران با شنیدن این حرف، به سرعت ناپدید شدند و جز گرد و خاکی چیزی ازشان باقی نماند.
- منظورمون این بود که به مهره شاهتون کیش دادیم!
مرگخواران دوباره بازگشتند. اینبار رودولف مهره شاه سفید را یک خانه جلو برد تا از گزند سرباز لرد در امان باشد. لرد هم البته بیکار ننشست. با افکت LIKE A BOSS به مهره فیل سمت راست خود، که در واقع یکی از مرگخواران بود، دستور داد تا بتازد به طرف جلو.
- آخه ارباب الان جلوی فیل بستس که... ما چطوری بریم جلو؟!
- تو چطور فیلی هستی که نمیتونی دو نفرو له کنی بری جلو؟ برو بیرون اصلا... سینوس... بیا جای این.
آرسینوس که در پشت ملت محو شده بود، به صحنه بازگشت. یک لباس فیل پوشید. یک سرباز در جلوی خود را محو کرد و طبق دستور لرد به جلو رفت. که البته ناگهان با قمه رودولف روی سینه اش رو به رو شد.
- آخه ارباب اینطوری نمیشه اصلا... فیل ها اینطوری صاف میرفتن یه زمان زیر سم هاشون درد میگرفت حتی. میبخشید ارباب؟
- نمیبخشیم. همینه که هست. اصلا حوصله ما سر رفت.
مرگخواران با شنیدن این حرف، به سرعت گم و گور شدند. حتی مهره های معمولی شطرنج نیز فرار کردند. لرد سپس با لبخندی شیطانی گفت:
- ما از این ناهماهنگی اندازه مهره ها با فیل ها ناراضی میباشیم. نتیجتا فکر بسیار بکری کردیم که مایلیم از شما بشنویم.
مرگخواران کم کم پیدا شدند دوباره. آنها نمیدانستند ایده اربابشان چه چیزی است. نتیجتا تنها ایستادند و سرشان را خاراندند که البته موجب شد حوصله لرد بیشتر هم سر برود.
- خیلی خب. خودمون میگیم چیه فکرمون. فکرمون اینه که یه نامه عربده کش با صدای بلاتریکسمان بفرستیم برای محفل. دعوتشون کنیم بیان به عنوان مهره های سفید قرار بگیرن، علیه ما بازی کنن. ما هم به عنوان مهره های سیاه قرار میگیریم.
ساعاتی بعد، محفل ققنوس:اعضای ققنوس دور میز ناهار خوری نشسته بودند و در حال گل یا پوچ با تکه های پیاز بودند که ناگهان تکه ای از سقف سوراخ شد و جغدی با صورت به میز برخورد کرد و میز را شکاند.
- فرزندان روشنایی؟ مگه نگفته بودم هاگرید تا موقعی که بتونیم سقف رو تعمیر کنیم بشینه روی سوراخ سقف؟
- پروفسور؟ من گوشنم شد فی الواقع. مجبور شدم بلند شم دیگه... شرمندتون.
- عیب نداره فرزندم. این جغد بیچاره ظاهرا نامه داره با خودش. نامشو باز کنید، اگر تبلیغاتی بود جغد رو به عنوان شام امشب بخوریم که شرکت های تبلیغاتی هم به درگاه مرلین ثوابی کرده باشن.
محفلیون با شنیدن این سخن به سرعت نامه را از پای جغد باز کردند و سپس بدون هیچ توجهی به آدرس و نام فرستند آن را باز کردند و سپس با خارج شدن صدای بلاتریکس از آن، همگی به دیوار چسبیدند.
نقل قول:
به نام مای لرد عزیزم نامه رو شروع میکنم. همه گند زاده ها و محفلیا امشب به مناسبت بازی شطرنج به خونه ریدل دعوتن، دیر نکنید، زود بیاید. مرسی اه.
محفلیون از دیوار جدا شدند و به صورتی پوکرفیسانه به نامه که ابتدا ریز ریز شد و سپس آتش گرفت نگاه کردند.
- پروف، شما که مطمئنا نمیخواید برید اونجا؟
- اگر نریم بی ادبیه. مسابقات شطرنج نشون دهنده صمیمیته فرزندان من. خودم با گلرت در دوران جوانی و جهالت خیلی بازی میکردم. ما امشب میریم اونجا و بازی میکنیم. شاید این فرصتی باشه برای اینکه روح های بیشتری رو قبل از اینکه علیل و ناقص بشن نجات بدیم.