هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۲۳:۴۳ یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۳
#11

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۳:۵۱ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
امان از زهي خيال باطل!
اون دو نفر در واقع لوسيوس مالفوي و دالاهوف هستن كه نتونستن از چنگ اونا فرار كنن... حالا بماند!
داشتيم قضيه زير پل رو ميگفتيم.
مرلين توي برج سرد و نمناكش نشسته بود و داشت كتاب هفت درياچه پر از گوسفند رو مطالعه ميكرد كه صداي ترمز ماشينهايي رو زير پل ميشنفه. به سرعت با بشكن خودشو اون جا ظاهر ميكنه اما دير رسيد. وقتي رسيد كه اونها رفته بودن.. روي آسفالت داغ دست ميكشه و كمي بو ميكشه.. با خودش ميگه: سه تا ميتسوبيشي سياه.. يكيشون نور بالا ميره و اون دو تاي ديگه چراغ عقبشون قرمزه! واووو بوي خيانت مياد! بايد به سالي خبر بدم...
داخلي- موسسه مالي و اعتباري گرينگوتز..
سالي مشغول راه انداختن مشترياست...: بدو بدو ارزونش كردم! با يك سيكل در قرعه كشي هفتاد و نه روز دور دنيا شركت كنيد.. هوووووووووووي مردم!!!
مرلين خودشو به سالي ميرسونه و ميگه: اهم! هي سالي اگر مجلي برات ايجاب نميكنه يه دقيقه بيا بريم يه جايي و زود برگرديم...
سالي: اوه مرلين.. ديگه كلافم كردي! تو بهتره بري تو همون انتهاي راهرو سمت چپ كپه مرگتو بذاري!! حوصلتو ندارما!
مرلين علي رغم اين كه كمي ناراحت ميشه ولي آخرين هشدارو به سالي ميده و ميره...
دقيقا بيست دقيقه بعد نقابداراني وارد ميشن كه همشون مجهز به اسلحه هاي فوق قوي بودن... سالازار چوبدستيشو درمياره و بلافاصله وردي رو ميخواد بخونه كه متوجه ميشه اين چوبدستيش نيست كه تو دستشه بلكه يه موش پلاستيكيه!
سالازار: امان از دست اين دوقلوهاي ويزلي.. يه روزي خودم ميكشمتون!
سه نفر از مهاجمين تفنگهاشون رو به سمت سالي ميگيرن و شروع به شليك كردن ميكنن.. مردم همه از بانك خارج ميشن..
سالي فكر ميكنه كه رويين تنه.. چون كه هيچ كدوم از تيرها بهش اثر نميكرد...
يكي از مهاجمين:‌ هي سالي! مي‌دوني چيه؟ اينايي كه وارد بدنت شد يه مشت نيتروگريسيرين كنترل شده با آنزيمه! اگر يه كدوم از فرموناي ما رو اجرا نكني خودتو بانكتو ميفرستيم هوا... آدم شارلاتان!! اختلاس باز!!!


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۹:۰۸ دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۳
#12

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
یه صدا میاد:آرتور ده بار گفتم با وسایل مشنگی بازی نکن!!!مخصوصا این نیتروگلیسیرین!!!!

مهاجم:تو چطور منو شناختی؟

صدا:معلومه...تنها کسی که تو دنیای جادوگرا از وسایل مشنگی ستفاده میکنه تویی!!!فکر کردی میذارم از بانکی که همه داراییهام توشه دزدی کنی

آرتور:اگه مردی بیا بیرون!!!

کرام از تاریکی در میاد.....
کرام:با بچه هات اومدی بانک بزنی...میدونم پول عروسی بیلو نداری!!!...ولی با اینکارا اونا خوشبخت نمیشن...هی سالازار!!!

سالازار:جانم!!!

کرام:به حساب من 10 ملیون گالیون بهش بده بره رد کارش!!!!!قراره 100 میلیون گالیون از فیلم جدیدمون تو هالی ویزارد در بیارم....میدونی که از وقتی که اسکارو اکران کردم آخر مایه دارم!!!

سالازار:چشم!!!امر دیگه ای ندارین؟

کرام:این خدمات رمزتاز بانکتو درست کن!!!(ایکیوها:تلفن بانک)...راستی سلام منو به مرلین برسون!!بگو ویکی گفت داداسک!!!تا پول ویکی تو این بانکه هیچ آسیبی به بانک نمیرسه


ویرایش شده توسط کرام در تاریخ ۱۳۸۳/۹/۲۳ ۹:۱۲:۵۱

کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۳
#13

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۳:۵۱ چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
(اوه كرام جان به نكته ‌اي كه من آخر نمايشنامم آوردم توجه نكردي! هاگريد هم جزو دار و دستشون بود!)
سالازار: هي صبر كن... با اين تيرهايي كه تو بدنمه چيكار كنم؟
كرام: بذا يه كم فكر كنم
اهان!
دارم يه فيلم ميسازم كه توش يه مرده يه عالمه تي ان تي قورت ميده و منفجر ميشه.. نظرت چيه كه تو بياي بدلشو بازي كني؟
سالازار: خيلي ممنون بهتره كه هر چه زودتر بري بيرون!
دو تا از دزدا ميپرن و كنترلي كه دست آرتور ويزلي بود از دستش ميقاپن..
اولُي: هي سالازار... اينا به درك! تا دسته چك منو راست و ريس نكني من از اين جا نميرم... يهو ديدي فرستادمت هوا..
بالاخره بعد از يه ساعت آي كيوي سالازار به كار افتاد و گفت:اين مرلين يه چيزي ميگفتا! فهميدم كه مانيا پولاشو براي چي از بانك ورداشت... رفتي واسه من مواد منفجره خريدي؟ منو تهديد ميكني مانيا! هاگريد!
اون يكي مهاجم گفت: ديدين گفتم اين اختلاس بازه! دستش تو كاره! ميدونه كه ما خودمونيم


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۹:۲۴ سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۳
#14

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
(مرلین جان هر جی باز نگاه کردم اسمی از هاگرید ندیدم ولی چشم با اون ادامه میدیم)
کرام دید انگشت شصت مانیا داره میره رو دکمه که سالی رو بفرسته هوا!!!!!!

کرام:اکسیو کنترل از راه دور!!!!!
مانیا:پروتگرو!!!
کنترل از راه دور در دست مانیا میمونه!!!
کرام:
مانیا دکمه رو فشار میده!!...همه مثل اینکه قراره نارنجک منفجر بشه میپرن یه سمتی!!!!
سالازار همه میپره سمت انتها راهرو دست چپ!!!!
صدای مرلین از اون تو به گوش میرسه:مردک!!!...مگه قصد جون منو کردی!!!

اما هیچ اتفاقی نمیفته!!!!

مانیاو هاگرید:
آرتور: یادم رفته بود باطری بگیرم ببخشید!!!!

مانیاو هاگرید کنترلو پرت میکنن یه گوشه و میفتن به جون آرتور!!!!!

کرام میره سمت کنترل از راه دوره و اونو با پا میشکونه!!!!

کرام:الو...110...بخشید سه تا دزد ناشی اینجان میخوام بیاین ببرینشون!!!!بله...بانگ گرنگوتز

مرلین به سمت اونا میاد و میگه:حال کردین!!!اونجا یه پلک زدم نتایجشو دیدین!!

کرام:مرلین جان شما استاد مائید!!!همیشه این پلک شما بهترین ضامن برای زندگیست!!
--------
خدایی با بازگشت مرلین این تاپیک به یکی از بهترین تاپیکا شده..البته نباید از فکر بکر سالازار به راحتی گذشت


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۳
#15

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
مانیا یه داخل تاپیک شد و...
وای وای وای کار بد؟
مانیا:سلام سالازار ببخشید نمیخواستم اون کارو کنم چون اون موقع اصلا خودم نبودم
سالازار:برو خدا روزی تو جای دیگه بده
مانیا:راست میگم چون اون موقع کرام من و هاگرید رو طلسم فرمان کرده بود
سالازار:از کجا باور کنم؟
مانیا:بیا اینم برگه آزمایش که من در اون ساعت تحت طلسم فرمان بودم !
سالازار برگه را گرفت و خوند
و ناگهان : کرام میکشمت
مانیا:


تصویر کوچک شده


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۳
#16

مانیا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ یکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۸ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
از Azeroth
گروه:
کاربران عضو
پیام: 210
آفلاین
دوستان میدونند اگر هم نمیدونند خودشون پیداش کنن
================================
سالازار توی بانکش بود که مانیا خشمگین وارد شد
سالازار:به به مانیا چی شده باز؟
مانیا:
سالازار:اا میگم چی شده؟
مانیا:
سالازار:ای بابا عجب گیری کردیما !!!
مانیا:من میخوام 100 میلیون گالیون دیگه بذارم تو حسابم
سالازار:اینکه عصبانیت نداره
مانیا:
سالازار:کمک یکی منو از دست این عصبانی نجات بده
ناگهان در باز شد و کرام با عجله وارد شد
کرام:چی شده سالی جونم؟
مانیا:
سالازار:ببخشید خب پولت رو بده
مانیا بشکنی زد و گونی بزرگی پر از گالیون به طرف آن ها آمد
سالازار:به به همین آدم هایی مثل توان که به بانک من سر و سامون میدن
مانیا:
سالازار:چی گفتم مگه؟
مانیا:


سالازار:نمیدونم این مانیا چشه
کرام:چش نیست دما...
سالازار:
مانیا:
کرام:ببخشید الان از زیر زبونش میکشم
کرام رو به مانیا:مانیا جون چته؟
مانیا:
کرام:میگه چیزی نیست فقط یه کم سرما خوردم
سالازار: اون که حرفی نزد
کرام:ااااااا من فکر کردم اینا رو گفت !!
مانیا:این پول منو میگیری یا نه؟
سالازار:بله...بله
مانیا:فقط سالازار یه چیزی توشه بده این کرام بخوره
سالازار:حتما
مانیا سوار آذرخش 5000 خود شد و به سرعت از اونجا رفت
کرام:من آخر نفهمیدم این چش بود یا دما...
سالازار:چی میگی؟بیا این معجون رو بخور که مانیا داده
آخی کرام اونو خورد و به چیز عجیبی تبدیل شد
مانیا دوباره وارد شد
مانیا:
سالازار: برای همین بود ناراحت بودی؟
مانیا
سالازار:گناه داره بچه بعد از ظهر با هرمیون قرار داره نمیتونه که اینطوری بره
مانیا:فقط به خاطر هرمیون میتوبی گالا!!!
کرام به حالت عادی برگشت و گفت:ااا مانیا اینجایی؟این سالی که بهم نمیگه لااقل تو بگو
مانیا:
چی رو؟
کرام:این که چش بودی یا...
مانیا:
مانیا به سرعت سوار جاروی خود شد و از آنجا رفت
کرام:حال کردی سالی جون ؟دیدی چه جوری در رفت؟
سالازار:آره خوب بود ولی منم نفهمیدم چش بود یا...
کرام:
سالی جون تو هم؟
سالازار:چی منم؟
کرام:هیچی بابا من رفتم اصلا
سالازار:


ویرایش شده توسط lili_potter در تاریخ ۱۳۸۳/۹/۲۴ ۲۳:۴۲:۵۳

تصویر کوچک شده


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۰:۱۳ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
#17

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
هووووووووم

كرام و مرلين عزيز از ديدنتون خوشحالم

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-

بعد از اينكه همه چي تموم ميشه و كنترل هم ميتركه سالازار با خنده و خونسردي دستي به تنش ميكشه و نگهان يه رداي سبز رنگ روي بدنش ظاهر ميشه و اونو از تنش در مياره و ميتكونه بطوري كه تمام تير هاي گليسيريني ميريزن رو زمين
كرام : ؟؟؟؟؟ چي شد ؟
سالازار : هيچي شنل محافظمه آوادا هم به اينردا كار گر نيست چند شب پيش مانيا برام اوردش (رجوع شود به ردا فروشي)
مرلين : هومك ؟ پس بگو چرا انقدر خيالت راحت بود ... راستشو بگو به توصيه من گشو كردي بگو بگوديگه
o-:سالازار
كرام : بسه ديگه مرلين آخر راهرو دست چپ !
مرلين : اوكي ولي من نجاتت دادم ها
سالازار : باشه بابا ....... خوب كرام جان تو گفتي چقدر به آرتور بدم ؟؟؟
كرام : هاااان؟ من چيزي گفتم ؟
سالازار كه دوزاريش افتاده بود : نه من خيال كردم
ناگهان صداي آژير هاي پليس 110 مياد
حاجي داركي با بلند گو : اسلحه تون رو بزارين زكمين دستا بالا بياين بيرون
سالزار :
كرام : بريم ؟
مانيا : نه صبر ميكنيم اونا بيان تو
سالازار : آره اينطوري بهتره
حاجي تو گوش : از حاجي به تمام واحد ها ي تكطلسم انداز هر كسي رو ديدين بكشين
واحدا : راجر حاجي
تو بانك همه برو بچ ميرن قايم ميشن مانيا واي ميسته اون وسط
يكي از سر گروه بانا مياد تو ميبينه فقط يكي اون وسطه ميره طرفش يهو مانيا بر ميگرده و پاهاشو تو هوا جمع ميكنه ( دوربين ميچرخه تريپ ماتريكس ) بعد از چند ثانيه اسلو موشن مانيا يه لگد ميزنه تو گلوي سرگوروه بان
كرام با فرياد : كات ! كات ! چه وضعشه ميگم حس بگير مانيا اگه بخواي هيمنطوري بازي كني اين فيلمو تو قزوينم اكران نميكنن
كرام : سالازار (فيلمبردار ) چطور بود ؟!؟!
سالازار : افتضاح پاهاشو خوب جمع نكرد به اون سياهي لشكر سرگروهبان هم بگين به صورت مايناي نيگا كنه ............
كرام : اوكي دوباره ميگيريم همه سر جاشون 3......2........1...... اكشن
حاجي تو بلند گو : دستون بزارين رو سرتون و بياين بيون
همه دستاشونو ميزارن رو سرشون ميان بيرون تا حاجي رو ميبينن آرتور ويزلي و اگريد رو نشون ميدن ميگن اينا بودن
حاجي :
اونطرف بچه ها كرام بجاي آرتور و هاگريد ماينا رو نشون ميداد ميگفت نه نه اينبود در همون لحظه در بانك باز ميشه تمام اسلحه ها و پروجكتور ها بر ميگردن به سمت در و مرلين رو در حالي كه داره زيپ شلوراشو ميكشه پايين ميبينن
مرلين كه هنوز سرش پاين بود و مامور هارو نديده بود : بالاخره تموم شد وقتي بالا رو نگاه كرد
اجي يه نگاه به مرلين كرد فهميد پپه تر از اين حرفاست و گفت : خوب دزدا كيان ؟
همه آرتور و هاگريد و مانيا رو نشون دادن گفتن : اينا
حاجي م اونارو دستگير كرد و براي بازجويي به مركز فرماندهي بردشون
--=-=-=-=-=-=-=-=-=-=--=-=--=-=-=-
افرادي كه ادعاي بيگناهي ميكنن به حاجي داركي مراجعه فرمايند

( اين فقط يك نمايش بود )
وسلام


نمایشنا


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۳:۰۹ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
#18

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
بیست هزار فرسنگ زیر قزوین واحد عقیدتی سیاسی اعتراف گیری آسلام!
..
===============
حاجی: هووووووووم
آرتور: چیزه... یعنی پنیر نیستش ها! آقا ما نبودیم! این... این منو اغفال کرد!
حاجی: کی؟
آرتور: این مرلین! بهم گفت توی سهام کارخونه دستشویی سازیش شریکم می کنه گولشو خوردم...!

حاجی: چه بهتر! خودم الان شریک میشم! برادر مرلین می دونی که طبق قوانین آسلام باید ربع سرمایت رو به عنوان کمک به زلزله زدگان اوگاندا به صندوق خیریه بدی!
مرلین: اگه ندم چی میشه؟
حاجی: چیزی نمیشه! از مارک شیشه های نوشابه یکی رو انتخاب کن!

مرلین: پلک می زنم ها!
حاجی:! چشماشو نگه دارین! .... آهان خوب شد! ... خوب حالا چی؟
مرلین: دیفنسیوس دستشوییس! (شپلخ! یه کابین دستشیوی دور مرلین ظاهر میشه!)
حاجی: ای نامرد! Level 10 زد! از اینکه پولی گیر ما نمیاد... برادرا نظر خاصی ندارین؟ زلزله زدگان خیلی به کمک احتیاج دارن بعدا من چش ندارم ببینم از دفتر من پولدارتر تاپیک باشه!
هوووووووم اون یکی اسیرا رو بیارین... خوب عزیزان من....!
=========
یک ساعت بعد مقابل بانک نیش نیش ...
سالی: میگم اینا رو گرفتن هم حوصلمون سر رفته ها پرنده پر نمی زنه... اکشن نیستش اصلا!
مانیا: سلام سالی ! چطوری خوبی؟
سالی: این چرا مهربونه اینقدر مشکوکه!
چی هاگرید؟
هاگرید: آره من پشیمونم! می خواستم تو بانکت با آرتور حساب باز کنم...
سالی: ا چه خوب بالاخره دیدین چه خوبه! تازه ما به تورمون یه روز اضافه کردیم شد دور دنیا در هشتاد و یک روز!
دنگ! در می شکنه! .... گرد و خاک میشه
سالی: مودی تویی؟
نه منم مرلین! این یه تله هستش!
سالی: هین؟ چی تو که ته راهرو سمت چپ بودی!
مرلین: تو نگفتی بود ته راهرو به قزوین راه داره!
====
چیشت چیشت..... بوق دینگ(صدای بلندگو) : الو الو امتحان می کنیم آها... گیزر تمپوش رو بیشتر کن!...
بلندگو: سالازار اسلیترین معروف به نیش نیش سالی مانی و غیره! شما به جرم حمل مواد مخدر - تهیه و توزیع سی دی JVP - زدن Cheat code - شرکت در کنفرانس گروه PHP - ایجاد شبکه گولد سالی و زدن نت ورک E Sali Link و از همه مهمتر نزدن عکس گراپی با حاجی روی دیوار این مجتمع و خرید و فروش ماکسیمای غیر قانونی و نداشتن واحد های بهداشتی کافی مجرم شناخته شده اید...! لطفا جهت ارائه پاره ای توضیحات با گاو صندوق به بیرون بیایین! در ضمن اونایی که اون توئن بهش بمب وصل کردیم! اگه کاری کنین شپلخشون می کنیم!
سالی: مااااااااااااا! عجب کاری کردم گفتم حاجی توی این تاپیک نمایشنامه بنویسه!
مرلین: خوب حالا یه کاریش کن! اون بیرون هر چی آدم تو قزوین بوده ایستاده!
بلندگو: خوب شما نیومدین بترکونین!
سالی: مااااااااا! بابا یه کم وق...... بادابومب!
سالی: اهو اهو ما هنوز زنده ایم؟ چقدر دود اومد!
مانیا: اه اه لباسام خراب شد! باید برم یه ردای تازه وردارم!
بلندگو: شماها هنوز زنده این؟
سالی: آره!
برادر شماره 4554: ببینم این چاشنیش چی بود؟
برادر شماره 3434: برقی بود... نوشته MAMAD Electric Yek Name khob va nick!
یدونه تراکتور سیاه با شیشه دودی میاد دستی می کشه...!
برادر شماره 4555: حاجی نیروهای ویژه رو فرستاد!
.... جاسم و نور ممد و چراغ قلی با عینک آفتابی در حالی که بیلشون دستشونه پیاده میشن...

برادر شماره 3434: میگن این نیروها هیچ وقت نمی پرسن چن نفرن فقط می پرسن کجاست!
جاسم: اینی بانج که میجن همینه؟
برادرا:
جاسم: هن! بچَها روش کنین داخل! فیر توی هول!
دنگ دیش بنگ بونگ دیش ...
چند لحظه بعد...
برادرا: گرفتش! دارن میارن!
جاسم:
برادرا: اینکه مانیا هستش؟
جاسم: ای آگا! شوما سخیت نجیر دیجه! همش یه الف اضافَ داری! کی می فهمه؟!
برادرا: پروژه سوم رو شروع می کنیم! پلن سی رو...
احتیاجی نیست(ست ست ست اکو)
شیکم!!!!!
شیکم: اینجا تحت کنترل وزارت خونس! سریعا موضعتون رو ترک کنین! این کار مسئله حکومتیه نه شرعی! بد و بساط رو جمع کنین! بروبچ وزارت خونه اینجا رو محاصره کنین...!
=======
سالی: اون بیرون چه خبره؟
مرلین: اوضاع داره خراب تر میشه... نیروهای حاجی کم بودن لشکر وزارت خونه هم اومده!
سالی: بابا بیخیال پولا بیا دریم! از همون راهروی آخری سمت چپ!
مرلین: بابا اون میره قزوین!
سالی: باز از اینجا بهتره
هاگرید: چه اتفاقاتی داره می یوفته! اون چیه رو آسمون!؟ یه بشقاب پرندس؟ نه هواپیماس! نه بابا پرندس! نه بابا حاجیه داره دیو سواری می کنه!
======
شیکم : آفرین جمش کنین ... آره... اون شلواره ماله کیه رو زمین اونم جا نمونه... اون لوله توپ رو بدین سمت در... آره... گوش به فرمان وزیر خوش تیپ کله صافتون! آماده!
آسلامیوس!
شیکم: حاجی الکبر! لا اکراه فی الحاجی...! ... شروع می کنه نماز خوندن!
حاجی: اینجا چه خبره؟ صبر کنین عزیزان من نرید! ... شیکم ببینم تو اینجا چی کار می کنی؟
شیکم: اینجا طبق قانون مالکیت معنوی ماله منه!
حاجی: اونکه کپی رایته! چه ربطی داره؟!
شیکم: اینجا زمین بابای پسر خاله نوه عموی دوست خاله منه! این نیش نیش روش بانک ساخته پس همش ماله منه!
حاجی: خیر اینجا ماله متصرفه هستش! باید به ولی آسلام سپرده بشه!
شیکم : نخیرم!
حاجی: چی؟ روی حرف آسلام ناطق حرف می زنی؟
شیکم: پولای توی بانک بهتره! بچه ها حمله کنین!!! اتک!
حاجی: خودت خواستی! الحجوم! الجهاد!
دیش دنگ بومب! آخ...! قزوینویوس اتکیوس... مااااااااااا!... اسموت کله هلیکوپتریوس...! شپلخ!....
===============
سالی: سرتو بدزد! تیر ول میده! عجب صحنه جنگی شد!
مرلین: بدم نشد ها! جزو جاذبه های بانکه! یه جنگ جلوی بانک به مشتریان ما اضافه می کنه!
سالی: هوووووم! موافقم! توی بروشورهای جدید بزن با افتتاح حساب از صحنه جنگی دیدنی به صورت مجانی بازدید کنین!


!ASLAMIOUS Baby!


Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
#19

آبرفورث دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۰:۴۶ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 543
آفلاین
آبرفورث كه داشته تونل مي زده تازه از زير سكو سرش رو مياره بيرون كله‌ش دلنگ مي خوره به زير سكو!
- آخ! لعنت به اينجا! بانك ديگه نبايد سكو داشته باشه! اسكتبار مملي اينو مي گه ! پشتي بايد باشه با چايي و يه قفس قناري!
**در حالي كه جنگي كه برپا شده بوده همه جا رو خاك گرفته و‌آبرفورث جايي رو نميديده دست مي كنه و يه نفر رو خفت مي كنه مي كشه توي سوراخ!
- اِ... اين كه چراغعليه!
مي‌ندازتش بيرون
دوباره دست ميندازه توي گرد و خاك‌ها سالي رو گير مياره!
سالي: آبرفورث چطوري اومدي تو؟
آبرفورث: اومدم بانكت رو بزنم گاوصندوق كجاست؟
سالي: چيزه... اينا همه مي خوان گاوصندوق رو بزنن!
آبرفورث يه نگاهي به جمعيت مي‌ندازه و مي‌بينه اوضاع بي‌ريخت‌تر از اونيه كه با جماعت قزويني و Agent Jasem درگير بشه...
- باشه! پس خودت بايد باهام بياي! و يخه‌ي سالي رو مي گيره و از وسط جمعيت رد ميشه! عجب صحنه‌ي فجيعي... متاسفانه شخص غريبه‌اي دل به كار داده و مشغول شمردن گل‌هاي كف سالن بوده ...بوق!
آبرفورث ديد كه سالي سنگين‌تر شد... مرلين كه لباس‌هاش همچون شخصي كه نزديكش رو از دست داده پاره پوره شده بود غوزك سالي رو گرفته و ول نمي كنه...

آبرفورث: اي بابا چه گيري از دست اين افتاديم... يادم باشه اولين چاه فاضلاب بفرستمش خونه‌شون!
سالي: صبر كن حالا كه همه هستيم پس گاوصندوق رو هم با خودمون ببريم...
آبرفورث: گاوصندوق كجاست؟
سالي اشاره مي كنه به انتهاي راهروي دست چپ!
آبرفورث :
سالي: بهترين جاس نه؟
...
بعد از اينكه نعره‌‌هاي نيروهاي وزارت خونه و منكرات قزوين خوابيد و گرد و غبار از ميان رفت...
حاجي: جاسم تو از اونور برو...
چراغعلي و گراپي هم از اينور ... خوب همه جا رو بگرديد...
جاسم: يا... حاجي بدو بيا اينجا ...
حاجي كه دويدنش به حركات موزون شباهت داشت به سمت صداي جاسم كه پشت سكوي موسسه بود ميره...
مرلين و سالي با ردايي كه سالي از مانيا خريده بود خوب پيچيده شده و به هم بسته شده بودن...
حاجي: .. دست و پاشونو باز كنين... كي اين كارو كرده؟
مرلين: آ..آ...آبر...
جاسم: حاجـــــي ...
حاجي با سرعت به سمت انتهاي راهروي سمت چپ دويد...
كف دستشويي به قائده‌ي يك مرلين مربع(واحد سطح دنياي جادوگري - معادل با طول در عرض يك كاسه‌ي توالت) سوراخ شده و يه تونل توش كنده شده... پنجاه هزار كيلومتر اونطرف تر در كاخ مملي
.....................



Re: موسسه مالي اعتباري گرين گوتز
پیام زده شده در: ۱۰:۲۴ شنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۴
#20

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
حاجی یک نگاه به سوراخ میندازه : ببین جاسم .. در دستشویی را ببند .. نباید بگذاریم کسی بفهمه ...
سالی: ببین حاجی .. هر چی گیرمون اومد نصف نصف ..
مرلین : هووو مثل اینکه اینجا رو من برای امشب کرایه کرده بودم ها ! مالکیت اینجا مال منه ...تازه آبر با آفتابه ی من زمینو کنده ...

حاجی : جاسم این دو تا به علت همکاری با سارق بانک بازداشتند .. ببرشون منکرات ..موها هاهاها

سالی: ا .. حاجی .. آبر منو گروگان گرفته بود به خدا ..
مرلین : حاجی . نا سلامتی منو شما همکاریم .. این کارا بعیده .. به جون جینی قسم آفتابه را به زور ازم گرفت ..

حاجی یک واکمن از تو جیبش در میاره : صداتون ضبط شده ...جاسم ببرشون

سالی و مرلین :
حاجی:

درحالی که حاجی و گراوپ داشتند توی تونلی که آبر کنده بود به کاخ آبر میرفتن .. سالی و مرلین 20000 فرسنگ زیر قزوین توی واحد منکراتی در بازداشت به سر میبردند...


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.