سینی: الو.استر جون.اون دستیار من رو بفرست بیاد.همون که آی کیو دوهزاره.آره.مخترعه.ای بابا.ویولت بودلر رو میگم.خبر نداری ما اینجا با یه مشت نابغه طرفیم...
گوشی رو میذاره و به لارتن میگه:الان یکی میاد که باعث میشه به شدت احساس نبوغ کنی!!
هنوز صحبت سینی تموم نشده که دو چشم و یک دهان که تا بناگوش باز است به این حالت
از پشت پنجره نمایان می شود.شخص مذکور کسی نیست به جز ویولت بودلر معروف به بودلر خفنز ! هنوز حرف نویسنده به پایان نرسیده بود که قیافه ی سارا به این حالت
ظاهر می شود.
( نویسنده :اهم...اهم... اصلاح می شود.)
خب کجا بودیم؟!
شخص مذکور کسی نیست به جز ویولت بودلر معروف به... معروف به...خب حالا که فکر می کنم اصلا" معروف نبود.
( ملت:
)
ویولت با یک حرکت انتحاری - چرخشی از پنجره به درون اتاق می پرد ودر حالی که در دستش یک شی عجیب و غریب به چشم می خورد ، نگاهی به جمع می اندازد.
ویولت در حالی که سعی می کند شی مجهول الحال را در پشتش پنهان کند با صدای هنری می گوید :
-سلام ، منو استر فرستاده تا بهتون کمک کنم.
سینیسترا به این صورت
که یعنی قضیه مشکوکیوس هست و اینا! با صدای درک می گوید:
- بله... در جریانم... هووووووووم... اون چی پشتت قایم کردی؟ یالا بیارش بیرون!
ویولت که می داند نباید با دم شیر بازی کند ( آخه جوجه تو ماست هم نیستی چه برسه به شیر!) دوباره نیشش تا بناگوشش باز می شود و می گوید:
-کدوم؟..من ...
- آره همون که پشتت قایم کردی!
در همین حال اش ویندر فیشی می کند و می گوید:
- اره منم دیدم!
جوزف و پی یر با هم می گویند:
-تازشم ما هم دیدیم!
پی یر رو به لارتن می کند تا نظر او را هم بپرسد اما با دیدن لارتن که دارد با اسمارتیز آبیش ماشین بازی می کند ، سری به تاسف تکان می دهد و پشیمان می شود.
ویولت که دیگر چاره ای نمی بیند با حالت مظلومانه ای می گوید:
- آهان... اینو می گین .. این یکی از جدیدترین اختراعاتمه.. آوردم تا توی این ماموریت خطیر ازش استفاده کنیم.
ویولت این را می گوید و شی را از پشتش بیرون می آورد...
بوووووووم....