آلبوس در خانه سالمندان!سلام میکنم خدمت شما بینندگان عزیز...بدون هیچ فوت وقتی میریم سراغ پخش زنده داغترین خبر این لحظه جهان!هیچ توضیح اضافی ای نمیدم خودتون ببینید:
سارا کشان کشان آلبوس رو به سمت خانه سالمندان سنت مانگو میبرد در این میان ماندانگاس/لارتن/ویولت/هدویگ و بقیه محفلیها بدنبال آنها میدوند...
هدویگ:سارا ولش کن...تو رو خدا ولش کن....گناه داره...پیره...خرفته...الان میفته میمیره خونش گردنت میفته ها!
سارا:آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی/نفس کش من این چیزا حالیم نیست تا این پیر خرفت بی تربیت رو نندازم خونه سالمندان ول کن نیستم...آآآآآآی من تا خون نریزم آروم نمیشم:root2:...
آلبوس:یکی منو از دست این کته کله خونخوار آدمکش نجات بده...آآآآآآی ملت به دادم برسید
ماندانگاس که میدید زورش به سارا نمیرسه گفت:آلبوس جون ناراحت نباش...قول میدم خودم هفته به هفته بیام ببینمت...تازه قاقالی لی هم برات دو دره میکنم میارم
آلبوس که دیگه مجرای تنفسیش در اثر فشار دستهای سارا در حال مسدود شدن بود به سختی حرف میزد:
آخه من چه گناهی کردم؟
سارا:پیری تازه میگی چه گناهی کردی؟تو داری باعث آلودگی کل جامعه بشری میشی...با اون گارهای سمی ای که از خود تراوش!میکنی نه تنها لایه ازنو سوراخ کردی!بلکه داری اعضای محفلم مریض میکنی...ما چه گناهی کردیم که باید با تو درون مخفیگاه زندگی کنیم؟....سپس عینهو گراپ یه دست برد و بیخ خر لارتنو گرفت و آورد جلو...ببین اون چشای آستیگمات باباقوریتو خوب باز کن...ببین...این روحه مگه سفید نبود...
آلبوس که همچنان در حالت خفگی بسر میبرد با هزار زحمت تونست بگه:چرا
_خوب پس چرا الان قهوه ای شده؟
هدویگ:من بگم؟
سارا بگو:یحتمل خودشو رنگ کرده
سارا:ببند اون نیشتو...مردشور این جلف بازیاتو ببرن...جغد نادون!
داداش هدی ضایع شد:
ویولت:من بگم؟
سارا:نه لازم نکرده!
ماندانگاس که قاطی کرده بود عینهو پسر شجاع رفت جلوی سارا و بعد از اینکه آب دهنشو قورت داد!گفت:
_خوب نمیگی روحیش خدشه دار میشه!بذار بگه
سارا:تو لال مونی بگیر...تا نرفتم تحویل آزکابان بدمت!
ناگهان ویولت شروع کرد به کندن گیساش!:وای وای...بچه ها چرا لارتن گل بهی شد؟
لارتن در اثر فشار دستهای سارا در حال خفه شدن بود و روحها در این مواقع گل بهی میشوند...
(لارتن به نوسنده:یه بارگی میگفتیم رنگین کمون دیگه...رنگ دیگه ای نبود ما رو بکنی؟
نویسنده:
)
هدویگ:اوا خاک به سرم سارا ول کن این دو تا رو عنقریبه خفه شن....
سارا:بذار بشن از دستشون راحت میشیم
آلبوس به زور آخرین کلماتشو گفت:سارا بهت اخطار میکنم ماهارو ول کنی وگرنه عواقبش با خودته....
_مثلا چه غلطی میخوای بکنی؟
_تا 10 میشمارم اگه ول نکردی خودت میفهمی...1...2...4....6...7...10!سارا یکی محکم زد پشت کله آلبوس:حیف نون تو هنوز شمارش 1 تا 10 هم بلد نیستی!
آلبوس:من دیگه طاقت ندارم دارم خفه میشم خودتو خواستی سارا....
بیببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببب!
بله بینندگان عزیز همانور که مشاهده کردید آلبوس طبق معمول خودشو راحت کرد و سارا رو ناراحت!
حتما مشاهده کردید که سارا در اثر کارخرابی آلبوس برای چند لحظه بیهوش شد و محفلیا هم همگی فرار کردند...ولی همانطور که دارید میبینید سارا دوباره به هوش آمده و داره دنبال محفلیا میکنه در حالی که فریاد میزنه:قیمه و قرمتون میکنم:root2:
************
برای اطلاع بیشتر در مورد چگونگی بوجود آمدن سوژه به دژ مرگ مراجعه کنید.