بلا: اوه...چشم باباقوری تو همیشه مایه مسرت خاطر من بودی(بلا شروع به راه رفتن می کنه و دستشو میزاره روی شونه ی مرلین) باباقوری..میشه یه کم برامون از خاطرات زمانی که تو صندوق بودی تعریف کنی؟! اون موقعی که من تو رو تحت طلسم فرمان داشتم...
مودی هیجان زده میشه: اوه..بلا اره...یادمه یه بار که توی صندوق بودم..مرلین توی اتاقت اومده بود و ...
مرلین:مودی..
مودی پاشو می کوبه زمین: اه..بابا من 6 ماه تو صندوق بودم..عقده ای شدم بزار حرف بزنم دیگه...اره بلا مرلین اومد تو اتاقت و داشت برای عکس مینروا ...
مرلین: سایلنسیو...مودی...
مک گونگال: مرلین؟ توضیح؟!
مرلین: مک گونگال،من..من..(یه کم فکر می کنه) آهان..من داشتم ته توی کار اون مودی قلابی رو در میاوردم....همین!
:grin:
لوسیوس: خوب خوب...میشه توضیح بدین این همه سفید اینجا چی کار می کنن؟حتما برای نابودی ما نقشه می کشیدید...و ..(وایمیسته) ویزلی با یه هیپوگریف هم نشین شدی؟ نکنه با اون مشورت می کنید!
ارتور: لوسیوس،بهتره مواظب دهنت باشی..می بینی که تعداد ما اینجا بیشتره..اینجا مکان رفت و آمد سفیداس...بهتره زودتر بری..
بلا( با خنده به طرف آرتور میره): آرتور،اینقدر سخت گیر نباش...تو که خودت عادت داری جاهایی باشی که بهت مربوط نیس..مشنگ شیفته..لازم نکرده به ما دستور بدی(چوب دستیشو در میاره،پاش گیر میکنه به یه دو شاخه که روی زمین ول شده)
مرلین: هوی..بلا، مواظب باش نیفتی...ببینم اون چیه؟ یه دو شاخه؟!
آرتور از اون دور می دوه: دو شاخه؟! آخ جون...دو شاخه...
( میپره و دو شاخه رو می گیره تو دستش...جییییییییییزززززززززززز بنگ پوشتتتت)
دارکی: ااه..چه بویی میاد...پیییفففف
آرتور: بالاخره فهمیدم تو دو شاخه چیه...(اینو میگه و غش میکنه) :oops:
بلا: اوه..مشنگ شیفته، حقته! ببین موهاش چه سیخ شده...
مک گونگال: بلاتریکس، فکر کنم مزه ی صندلی هایی که تو سرت خورد کردم یادت باشه( یه پایه ی میز از رداش در میاره!)
مودی: اوه بلا،ببینم امشب وقت داری؟!
مرلین مودی رو خره کش می کنه و میبره اتاق پشتی..
مرلین: مودی،هی..تو چته...شپللخ(یه دونه می کوبه تو گوشش،مودی چوب دستیشو در میاره)
بلا: شما گندزاده ها آبروی جامعه ی جادوگری رو بردید، سالازار کبیر کجایی ببینی که اصیل زاده ها با گندزاده ها رفت و امد می کنن...کجایی که ببینی دیگه تو هاگوارتز بین ما و گندزاده ها فرقی نیس..آیییی سالازار
(همه می زنن ریز گریه..) سالازار کجایی که دیگه توی کوچه ی دیاگون هم به آدم کار دارن...ای خون فاسد ها..ای گندزاده ها...(چوب دستیشو بلند می کنه...)
گراپی: هاگر...هاگر کجاس؟ چوب دستی دوس...( چوب دستی بلا رو میگیره)
بلا: هو...آی دارکی..بابا بگیر جلوی این غول بیابونی رو..اه..وسط حس بودما
(گراپی چوب دستیو می کنه تو دماغش و اوه! سانسور!)
دارکی: گراپ..گراپپپپ، اکسیو( چوب دستی به طرف دارکی میره) اوه...اون چیه کش میاد!؟ اه...جا خالی می ده
مرلین از اتاق پشتی میاد بیرون در حالیکه ریششو خاموش می کنه: مک گونگال فکر کنم مودی احتیاج به (شششششپللللخ)
همه:اوه..وای!!آخخخخخ
بلا به طرف مرلین میاد و چوب دستیشو از صورت مرلین جدا می کنه: اوه..مرلین..بهتره چشم، باباقوری رو قرض بگیری..