هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
#44

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
قاضی : دراکو مالفوی
رئیس هیئت منصفه : دراکو مالفوی
وکیل مدافع : دراکو مالفوی
منشی دادگاه : دراکو مالفوی
شاکی : کوييرل

متهم : دراکو مالفوی

کوييرل : جناب آقای وزير ، من در این جمع کاملا بی طرف از شما به دلیل منحرف کردن افکار عمومی و استفاده مکرر از کلمه مجهول " چیز " در باشگاه تفريحاتی که مکانی برای تفريح و سرگرمی جادوگران نوجوان است شکایت دارم .

دراکو به عنوان قاضی : اعتراض وارد نیست ! چه دلایلی برای شکایت دارید ؟
کوييرل : ها ؟ خوب مردم منحرف شذن دیگه !
دراکو به عنوان وکیل مدافع : آیا شاهدی هم داريد که مردم شکایت داشته باشند ؟
کوييرل : بله ... چرا که نه ! بیا تو ...

درب دادگاه باز میشه و شخصی با موهای بلند و ردایی که روی سرش کشیده وارد دادگاه میشه .
کوييرل : خوب حاجی شروع کن ؛ بگو که مردم منحرف شدن !
صدا از زير شنل : من همین جا میخوام از جناب دراکو مالفوی بزرگوار بابت این حرکت بزرگ و ...
کوييرل : چقدر لفتش میدی ، بجنب دیگه کلی پرونده هست باید بريم ازشون شکایت کنیم .
صدای زير شنل : خیله خوب هولم نکن ! بله میگم ... من میخوام از همین جا از جناب دراکو مالفوی بزرگوار
کوييرل : اووووف زود باش !
- بابت این حرکت بزرگ و گرامی به دلیل ادامه دادن راه بی ناموسی ما ، تشکر کنم که این راه بس پر فراز و نشیب و ...
کوييرل : تشکر ؟؟

یک دفعه گیلدی از زير شنل بیرون میاد و در حالی که یک حرکت بی ناموسی انجام میده به سرعت از دادگاه خارج میشه .
کوييرل : م ... من ... چیزه !
دراکو در قالب قاضی : خوب جناب کوييرل ؟ حرفی برای گفتن داريد ؟
کوييرل همون وسط میشینه زمین و شروع میکنه به گريه کردن .

دراکو به عنوان وکیل مدافع : موکل من هیچ گونه موردی نداره جناب قاضی ! میتونیم بريم ؟
دراکو به عنوان قاضی : بله ... وزير محترم از این پرونده تبرعه میشن و کوييرل به دلیل اهانت و نسبت دروغین دادن به وزير سحر و جادو به زندان ازکابان برده خواهند شد .

کوييرل :

و این چنین بود که در یک دادگاه کاملا منصفانه و طبق عدالت دراکو مالفوی تبرعه شد !



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۰:۱۶ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
#43

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
تخلف در چت باکس...
متخلفین تا این لحظه...
تمام کاربران سایت جز مائده...
دمبول:من شما رو می برم دادگاه...شما حق ندارین چت باکس رو چرت بنویسین من تازه مدیر شدم...من تو فضام...من تو جو رفتم...
سرژ:اصلا اونجوری حرف نزن که جذبه نداری...
ققی:می بینم که همه کاربرا هم ازت ترسیدن...تو چقدر خفن و ترسناکی...
دمبول:شما به من توهین کردین...هی کوییرل یه دادگاه تشکیل بده ببینم حرف حساب اینا چیه...
--------------------------------------------------------------
...
کوییرل:شما به جرم دستکاری با اموال عمومی سایت دستگیر شدید...آیا می تونین دفاع کنین...
و کوییرل خم شد پشت میز دادگاه...
ققی:این کجا رفت...
سرژ:نمی دونم...فکر کنم سنگر گرفته
صدای کوییرل از زیر میز
-دوباره تکرار کنم...دفاعی دارین...
ققی:نه من که سلاحم رو خونه جا گذاشتم...
کوییرل:شوخی با شخص دوم سایت؟
ققی:...اوهو...مگر من کرام و کریچ رو نبینم...تو از کی شخصیت دوم سایت...
سرژ:اصلا بیخیال...محاکمه کن ما رو بریم...
کوییرل:دفاعی ندارین!!
سرژ:نه دیگه تفنگش رو خونه جا گذاشته
کوییرل:...حیف که همه کاربرا به حرف دامبلدور گوش کردن جز شما...وگرنه به عنوان سر دسته شورشی ها زندان بودین...


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
#42

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
متهم:سرژ تانکیان
جرایم:
استعافا از سمت خود در حذب...شاکی ققنوس
بازگشت به حذب...شاکی لرد ولدمورت
پست زدن...شاکی کوییرل
بلند بودن ریش...شاکی آلبوس دامبلدور
قاضی:هری پاتر
هیئت منصفه:هدویگ ، نفس هدویگ ، خودش و نفسش با هم ، هیچکدام!

دادگاه پر از جمعیته.به دستور رئیس مملکت ساحره ها دست چپ و جاودگران دست راست نشستن و دارن شعارهای ضد آستاکبار می دن.
ساحره ها:تا ریش داری رفیقتم........جادوگرا:قربون حذب بیقتم!
ساحره:تا خون در رگ ماست.......جادوگرا:جانم فدای رهبر!
ساحره ها:هوووووووووووو......جادوگرا:بوووووووووووووق!
هری با چکش روی میز می کوبه و همه رو به سکوت فرا می خونه.
هری:متهمو بیارین.
در دادگاه باز می شه و مامور وزارت تنهایی وارد می شه!
هری:پس متهم کو؟:don’t:
مامور وزراتخونه دستشو بالا میاره و چیزی رو که تو دستشه نشون می ده.
هری:خوب...این ته ریششه!بکشش تا خودش پیداش شه!

-------------ساعاتی بعد-----------

مامور هنوز در حال کشیدن ریشه ولی خبری از سرژ نیست!مامور این حرکتو ادامه می ده و ملت خسته می شن و دوباره شروع به شعار دادن می کنن.
ساحره:اه چه ریش درازی.......جادوگرا:میاین بریم به بازی؟
ساحره:چی بازی؟ ، چی بازی؟........جادوگرآ:...
ناگهان دامبل بلند می شه و می گه:
_بیاید بریم خاله بازی!
ساحره:باشه بریم به بازی!.....جادوگرا:دامبل چقدر تو نازی!
ملت جادوگر و ساحره به طور مختلط و کاملا غیر آسلامی بلند می شن و از دادگاه خارج می شن!
مامور وزارتخونه بالاخره خسته می شه و پا می شه تا دنبال ریشو بگیره ببینه آخرش به کجا ختم می شه.
مامور به بیرون دادگاه می ره و پشت در با صحنه عجیبی روبرو می شه!
مادربزرگه داره با سرعت خیلی زیادی بافتنی می بافه و سرژ هم داره براش سبزی پاک می کنه!
مامور:ماااااا
سرژ:
مادر بزرگه:
مامور سرژ رو می گیره و به داخل دادگاه میاره.سرژ روی جایگاه مخصوص متهم می شینه و آماده محاکمه می شه.
هدویگ چیزی در گوش هری می گه.هری سرشو به نشانه تایید تکون می ده و دوباره چکش رو روی میز می کوبه.
هری:ساکت...ساکت...مثل اینکه هیئت منصفه تصمیمش رو گرفته...الان هدویگ رای هیئت منصفه رو براتون قرائت می کنه.
هدویگ:اهم...اهم...من با مشورتهایی که با نفسم و خودم و نفسم انجام دادم تصمیم گرفتم که سرژ رو آزاد کنم!
شاکیا:هووووووووووووو!
سرژ:ژوهاهاهاها!
هدویگ:
هری:ختم جلسه رو اعلام می کنم




Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۷:۴۳ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
#41

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
دادگاه شماره ی 10

قاضی: چو چانگ
منشی دادگاه: آوریل
هیئت منصفه: آلبوس دامبلدور، هدویگ، سریوس، آقای عمو گل باقالی!
متهم: کوییریل
وکیل مدافع: هری پاتر
شاکی: سارا اوانز
دادستان: آنیتا دامبلدور- مالفوی!

_ فرت....فـــــــــــــرت... فوم...پخ !
این صدای هری بود که داشت فوران می کرد!
قاضی دادگاه با کبکبه و دبدبه، و با صدای بلند و طنین انداز" دور باش! دور باش!" وارد دادگاه میشه و با اقتدار میشینه پست میزش.
هیئت منصفه هم در حالی که دارن تخمه می شکنن وارد دادگاه میشن.
از اون طرف کوییریل رو با خشانت تمام وارد دادگاه می کنن. کوییریل در حالی که داره دست و پا میزنه، با دیدن هری فریادی چون شیرینمیکشه و میگه:
_ هــــــــــــــــــــــــــری!!... به کوییریلت نارو زدن!.... اوهو اوهو!
هری هم با فریادی چونان مجنون، در حالی که ولومش بالاتر از سرژ بود و پر از اندوه میگه:
_ کوئیـــــــــــــــــــــــــــــر!... من دارمت!... غلط کردن!... سانسور!....سانسور...سانسور!!
البته در اون لحظه گروه آتشفشانی(!) وارد میشن و روی هری یه ذره آب میریزن تا سرد بشه! و باعث میشن تا هری این صدا رو از خودش در وکنه:
_ فیــــــــــــــــــــــــــــسسسسسسسسس!
چو با چکش چهارتا روی میز میزنه و داد میکشه:
_ آقایون!...خانم ها!!... حرمت و ناموس دادگاه رو رعایت کنید!... خب خانم دامبلدور- مالفوی، شروع کنید!
آنیتا می یاد بلند بشه، پاش گیر میکنه به رداش و شپلخ میشه! از قضا سوکسی هم داشته رد میشده، له میشه! گیلدی سریعا می یاد، سوسک رو با کاردک جمع میکنه و شروع میکنه به تنفس دادن! آنیتا خودش رو جمع و جور میکنه و با اقتدار شروع میکنه به حرف زدن:
_ آقایون، خانمها!... این انسان دو شخصیتی، که نصفش کوییریله و نصفش ولدی جامعه هست، به خانم سارا اوانز تهمت زده! ایشون نطق فرمودند که خانم اوانز، خیلی پیر هستند و جراحی پلاستیک کردند!
_ you found it in the deepest friend ship.... the kind ....
همه ملت دارن به آوریل نگاه میکنن و رفتن تو هپروت! یهو ولدی جامعه از پس کله کوییریل داد میزنه:
_ خب ارزشی دو عالم!... مگه قرار نشد حرمت و ناموش دادگاه رو رعایت کنیم؟! هین؟! چه وقت آواز دهل شنیدن از دور خوش است، هست؟! هین؟! بدم مرگخوارام تیکه پارت کنن؟!
یهو آوریل میبینه که خب طرف راست میگه دیگه! خلاصه گیتارش رو قایم میکنه و با حالت دی دو نقطه در می یاد! آنیتا یکی میزنه تو سر خودش و ادامه میده:
_ بله! بعد از وقفه ی پیش آمده، می خوام مدارکم رو ارائه بدم!
ملت هنوز تو هپروت هستند و دارن می ترکونن! چو شترق(!) میزنه روی میز و فریاد میکشه:
_ ملت یه دقیقه خودتون رو کنترل کنید! بعد از دادگاه وقت زیاده!.... آنیتا جونم...چیزه یعنی خانم دامبلدور-مالفوی، بفرمایید لطفا!
آنیتا بلند میشه، که بره وسط دادگاه، باز پاش گیر میکنه به یه ردا! البته این بار ردا مال امپراطور جیگریوس بود! خوشبختانه سر امپراطور به یه جای دیگه بند بود و آنیتا سریعا بلند میشه و میره وسط دادگاه. اونجا هری رو مخاطب قرار میده و میگه:
_ هری!... خاله ی تو بزرگتره یا مامانت؟!
هری یه ذره فکر میکنه، یه کم هم فوران برای جذبه(!) بعد میگه:
_ خب معلومه!...ننم!...یعنی چیزه همون مامانم!
آنیتا دستاش رو به هم میکوبونه و رو به قاضی میکنه و میه:
_ خب... پس مسلما خانم لیلی اوانز، مادر هری پاتر، همسر جیمز پاتر، از خانم سارا اوانز پیر تر هستند!
یهو از نا کجا اباد لیلی رو سر هری خراب میشه و داد میزنه:
_ پسره پر رو!... من کجام پیره؟!... ها؟! بیا شناسنامم روببین، کجام پیره؟!تازه می خوام با پیتر عروسی کنم! پر رو!.. چیز!...آبله!
و به سرعت کمربند میکشه و شترق میزنه تو سر و کول هری! کوییریل داره مشکــــــــــوک میزنه!
خلاصه با مداخله ی منکرات قزوین و سوسک که تازه از دست گیلدی خلاص شده بود، هری از دست لیلی نجات پیدا میکنه!
بعد آنیتا رو به قاضی میکنه و میگه:
_ آیا سارا که از لیلی کوچکتره و دیرتر به دنیا اومده، می تونه ازش بزرگتر باشه؟! ملتی که باهوش هستید، شما بگید!
ملت هم همه باهوش، فریاد می زنن:
_ نخیـــــــــــــر!...سارا از لیلی کوچکتره!
بعد هیئت منصفه دست از تخمه شکستن بر می دارن و به هدی یه چیزی میگم، هدی هم میره توی گوش چو یه چیزی میگه. برگشتناش جو کور ممدی میگیردش و با نوک میره تو دیوار، نوکش گیر میکنه تو دیوار و به حالت چوب لباسی در می یاد!!
بعد چو رو میکنه به ملت غیور و غیرتمند حاضر که دست رشتیا رو از پشت بستند، و میگه:
_ اهم!... میرزا بنویس، یعنی همون آوریل، بنویس!!.... اینجانب، چو چانگ، قاضی متشخص و توپ و جیگر این دادگاه، اعلام میکنم که با رای هیئت منصفه، پروفسور کوییریل متهم و گناهکار شناخته شده و به دو سال حبس در آزکابان و دوری از هری و تنفس دادن به دیوانه سازها، محکوم میشه!... ختم جلسه!
تا آوریل می فهمه جلسه تموم شده، سریعا گیتارش رو کوک میکنه، و ملت هم آماده دنس میشن! کوییریل رو می برن آزکابان! هری از شدت خشم هی فوران میکنه! آنیتا از غم دراکو و سدریک میشینه یه گوشه گریه میکنه! سارا بشکن بالا می ندازه! لیلی با کمربند می یفته به جون هری! هدی بال بالک میزنه! دامبل بندری میزنه! سریوس، سیریشهاش رو جمع میکنه! بقیه ملت هم در حالتی موهوم به سر می برند!
خلاصه، دادگاه به دیسکو تبدیل شده و سوسک داره هرت هرت می خنده!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۹:۳۰ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵
#40

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
پرونده ي شماره 8548789751231346546545 (يك مقدار زياد شد ببخشيد )

منشي جلسه:جسيكا پاتر

مجرم:يك بنده ي خدا به نام پروفسور كو......اااااااااا...نه ايندفعه كوييرل نيست اين دفعه ليلي اوانز هستش

شاكي:محفليها و جامعه ي سفيد

قاضي:آلبوس دامبلدور

شيوه:به شيوه ي طنز

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

ليلي اوانز به همراه 100 ديوانه ساز وارد دادگاه ميشه آخه يكي بگه 100 تا ديوانه ساز چه جوري توي دادگاه به اين كوچيكي جا ميشه
به هر صورت خودشون رو به زور توي دادگاه جاي كردن قاضي دادگاه هنوز وارد دادگاه نشده بود و همه منتظر ورود او بودند...
تق ...
در پشتي دادگاه باز ميشه ولي كسي داخل نميشه ....
همه با تعجب به اين صحنه نگاه ميكردن ...
صندلي قاضي تكون خورد...يك موجود بسيار كوچك به زور رفت روي صندلي نشست...
كريچر!!!
اين صداي ملت بيكار داخل دادگاه بود.....كريچر چكش رو برداشت و محكم كوبيد روي ميز....
بوم.....
يك انفجار كوچكي در روي چكش رخ ميده كه اول از همه خود كريچر رو از جاش ميپرونه ... اون روي صندلي ولو ميشه و ميگه:
آي قلبم!!!
همه ي ملت ميزنن زير خنده....
كريچر از جاش بلند ميشه و ميگه براي چي ميخندين دفعه بعدي توي چايياتون سوسك ميندازم....
سوسك از روي زمين فرياد ميزنه:
به دوستاي من چي كار داري؟؟؟
بازم ملت ميزنن زير خنده....كريچر به ساعتش نگاه ميكنه و ميگه ببينم نوبت كي هستش كه محاكمه بشه....؟؟؟
يكي:ليلي اوانز!!!
كريچر دوباره ميشه روي صندلي ولي.....
آيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي!!!!
فريادش ميره هوا در واقع خودشم ميره هوا
بوم....
محكم مياد روي زمين
اون در حال ناله كردن از جاش بلند ميشه و ميگه :
يكي يك سوزن گذاشته بود روي صندليم.....
ملت دوباره ميزنن زير خنده...
كريچر مياد سوزن رو ميندازه كنار و دوباره ميشينه روي صندلي ولي اين بار خبري نبود....
اون پرونده ي ليلي رو باز ميكنه و شروع ميكنه به خواندن...(مگه خواندنم بلده )
بعد از بيست دقيقه ميگه:
اون آزاده....
ليلي:
ملت سفيد:
يكي : اصلا براي چي اين اومدش قاضي شد...نميدونيم والا
همه از دادگاه ميرن بيرون ....
1 ساعت بعد آلبوس وارد ميشه
هيچ كس توي دادگاه نبود.....

نتيجه:دير از خواب بيدار شدن يعني همين
خلاصه داستان:آلبوس جون دير رسيد كريچ جون جاش نشست

تا دادگاه بعدي


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۰:۴۸ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵
#39

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
قاضي: مرلين كبير
منشي جلسه: آنيتا دامبلدور!
مجرم: پروفسور كوييرل
وكيل مدافع: لرد ولدمورت كبير
دادستان: سارا اوانز
شاكي: محفلي ها!
هيئت منصفه: جادوگران خال خالي
افراد حاضر در جلسه: هر كي بيكاره تشريف بياره قدمش روي تخ چشم!

در دادگاه كاملا شيك باز ميشه و مرلين وارد ميشه! اما سكوت محض تنها چيزي بود كه در آن جا مشاهده مي شد. نگاهي به ساعتش ميندازه تا شايد يه چيزي تو مايه هاي زود رسيدن دليل بشه اما ساعتش دقيق وقت تعيين شده رو نشون ميده! درست 12 نيمه شب!
چند تا ضربه ميزنه به ساعتش تا مطمئن بشه خواب نيست. اما نه مثله اينكه درست درست بود!
_اي بابا...ما رو الاف كردن ها! اين ها كدوم...هستن؟ نكنه زمانشو تغيير دادن به من نگفتن؟ اين يارو كي بود تازگي ها خيلي ناقلا شده!
و بعد يه ذره با خودش فكر ميكنه!
_نه بابا....وقت جلسه رو كه من تعيين مي كنم....پس آخه ملت كجان؟
بعد دوباره يه ذره ديگه هم به مخيلش فشار مياره تا شايد چيزي در اعماق باقي مانده ذهنش بيابه كه يه دفعه:
_آره....اه دوباره يادم رفت...امشب همون سريال ترسناكه رو داره! اسمش چي بود آهان ولدي در سياهي بود انگار!
يه كم مرلين توي اين فكرا بوده كه يه دفعه يكي از پشت يكي از صندلي ها مياد بيرون. يه نيگاه به دور و اطراف ميندازه و بعدش داد ميزنه:
_بروبچس بريزين بيرون....مثله اينكه نيستش!
ثانيه ايي طي نشده بود كه يك سوي دادگاه پر از آدم ميشه!
مرلين:
لحظه ايي بعد از درو پنجره مرگ خوارا ميريزن تو!
مرلين:
و دقيقه ايي نه چندان بعد در سالن باز ميشه و محفلي ها بسيار شيك و منظم و با افتخار از روي مرلين رد ميشن و ميرن سر جاي مخصوصشون ميشينن!
مرلين:
خلاصه وقتي همه ساكت ميشن دوباره در باز ميشه و پروفسور كوييرل در حالي كه دستاش بسته بودند با دونفر كه اونو گرفته بودن وارد ميشه. اون ميره به سمت جايگاه مرگ خوارا و اونها مشغول تشويق و سوت و كف زدن ميشن و كوييرل هي خم و راست ميشه و تشكر مي كنه!
بعد سارا اوانز در حالي كه پرونده قطوري در دست داره وارد ميشه و در آخر ولدمورت كبير قدم به داخل مي زاره و با اين كار دوباره ملت پشت صندلي ها سنگر مي گيرن! سارا داد ميزنه:
_خانم ها...آقايون....چرا اين جوري ميكنيد؟ از اين مي ترسيد؟ ( و به ولدي اشاره ميكنه!) اين كه ترس نداره....بياييد بيرون خودم چشاشو مي گيرم!
و مي پره روي ولدي و چشاشو با دستش مي گيره:
_اين جا كجاست؟ من كجام؟ چرا يه دفعه همه چي سياه شد!
ملت با ترس و لرز ميان بيرون. توجه : محفلي ها و مرگ خوارا از قاعده ملت مستثني هستن.....اونها از يه قشر ديگه هستن!
در اين هنگام كه تازه مرگ خوارا متوجه ولدمورت ميشن( چون تا اون موقع آني موني داشته براشون جك تعريف ميكرده متوجه لرد جامعه نشده بودن!!) ميپرن به سر كول ولدي و پرو پاچشو مي چسبن!
مرلين هم چنان:
سارا:
_بسه...بسه...جمعش كنيد اين لوس بازي ها رو...دادگاه رسميست!
مرلين:
_اين جمله آخر رو من بايد مي گفتم!
_خب بگو! ني ني كوچولو!
مرلين:
_فرهنگ جلسه رو رعايت كنيد كه دادگاه رسميست!
خلاصه با دنگ و فنگ مرگ خوارا كشون كشون مي رن سرجاشون! بليز كه پاچه ي لرد رو ول نمي كرده بالاخره با تلاش مرگ خواراي خودي و سازمان حمايت از جانواران ما قبل تاريخ و با كلي قول شوكولات و آدامس و آبنبات ول ميكنه!
سارا هم از اون بالا مياد پايين!
بالاخره دادگاه شروع ميشه!
مرلين:
_خب قبل از شروع جلسه مي خواستم يه سوال فني از دادستان سارا اوانز بپرسم!
سارا:
_بپرسيد جناب قاضي!
مرلين:
_شما چند سالتونه؟
سارا:
_19 سال و فكر ميكنم 115 ماه البته با تصرف و تلخيص!
مرلين:
_خيلي خوبه...پس شما بعد از جلسه بمونيد يه كار واجب باهاتون دارم! يه سوال ديگه!
ملت:
_بنال!
مرلين:
_قضيه اين كه اول هيچ كس نبود بعد همه اومدن چي بود...من درست متوجه نشدم!
آنيتا:
_جناب مرلين امشب تلوزيون اون سريال ترسناك رو زود تر گذاشت...ملت وقتي سريال تمو شد ترسيدن بعدش هم كه اومدن اينجا همه سايه ولدمورت رو مي ديدنو براي همين قايم شدن! بعد مرگ خوارا منتظر بودن اربابشون بياد بعد بيان كه تا ولدمورت از ماشين پياده شد ريختن تو سالن! سپس محفلي ها اومدن و چون مي دونستن اين مرگ خوارا آدمانه نمي تونن وارد سالن بشن گذاشتن آخر از همه اومدن! روشن شد؟
مرلين:
_اوكي...اوكي...خب حالا سارا اوانز مي تونيد شروع كنيد!
سارا:
_اوهوم...اوهوم! متهم كوييرل مرگ خوار! به جرم فرار از آزكابان، پيوستن به گروه مرگ خوارا و اون رئيسشون! ايجاد آشوب و جنجال در سايت براي اينكه همه رو به بيراهه بكشه و بلاكشون كنه! دادن كلمات جديد در تاپيك مربوطه! كشيدن جملات جذاب از دل و روده رولينگ! واگذار كرده شغل ناظريت به هم دستاش و در آخر زدن يك تهمت نا بجا به خفن ترين عضو سايت بدون اطلاع قبلي! كه البته از همه مهم تره!
ملت:
مرلين:
ولدمورت:
محفلي ها:
مرگ خوارا:
ولدمورت:
_من اعتراض دارم آقا!
مرلين :
_بفرماييد!
ولدمورت:
_اين چه وعضشه؟ اين خانم داره جلو روي همه به يه وب مستر توهين ميكنه....من همين جا بهشون اخطار ميدم كه بسه ديگه وگرنه بلاك ميشي ها! اي تو روحت!
مرلين:
_اين اعتراض بود؟ خب اگه بود اعتراض وارد نيست!
سارا:
ولدمورت:
مرلين:
_بر اساس بررسي ها انجام شده توسط هيئت منصفه...............
ولدمورت بعد از گذشتن از طرف ميز هيئت منصفه و دادن يه چيزي شبيه زير ميزي و گفتن كلماتي مانند شده به خود شيريني و شيرين عسل گري و پاچه خواري و بعد از انجام دادن همان اعمال با قاضي ميشينه!
مرلين در حالي كه پول ها رو بعد از بو كشيدن در يه مكان مناسب جا سازي مي كنه ميگه:
_بله...بر اساس بررسي هاي انجام شده توسط هيئت منصفه كوييرل ملقب به...آهان راستي اين كه جوات نيست ..همون كوييرل به سه سال تعطيلات در جزاير هاوايي محكوم و در اين سفر اون مي تونه حداقل 20 نفر رو همراهه خودش ببره!
ملت:
هيئت منصفه:
مرلين:

بعد از اتمام جلسه!
ملت مي ريزن روي كوييرل و داد ميزنن:
_كوييرل جون هر چي هست ماله همست!



Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
#38

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
قاضی پرونده:مرلین
منشی دادگاه:لرد بلرویچ
متهم:سارا اوانز
وکیل مدافع: آلبوس دامبلدور
شاکی:مرگخواران
دادستان:پروفسور کوییرل
هیات منصفه :جادوگران گل گلی

جمعیت کثیری از جادوگران سفید و سیاه در سالن انتظار دادگاه شماره ده جمع شده بودند و منتظر ورود به جلسه دادگاه بودند.اینطور که در مجله پیام امروز نوشته شده بود یکی از محفلیها با جادویه عجیبی برای اینکه بتواند در کنار محفل سالها بجنگد از جادوی جراحیوس پلاستیکوس (یک نوع جراجی ماگلی برای جوان ماندن) استفاده میکرده که بصورت کاملا تصادفی تاکید میکنم کاملا تصادفی توسط یکی از مرگخواران کشف و به دادگاه کشیده شده است.

عقربه ساعت بر روی عدد ده ایستاد و شروع به نواختن کرد.درهای دادگاه باز شد و جادوگران به دور از ادب و نزاکت وارد دادگاه شدند تا جایه خوبی را تصرف کنند.
بلیز زابینی:هویی ساحره اونجا جایه منه.پاشو ببینم.پا نمیشی؟آواداکداورا..اینا همیشه باید زور بالاسرشون باشه سفیدای ...(سانسور شد!)
آناکین مونتاگ:کی بچه تو دادگاه راه داده؟اصلا چرا نه دهم این دادگاه رو سفیدا گرفتن؟
کوییرل:آخه بیشتر این جمعیت نوه نتیجه نبیره ندیده و... سارا هستن.خب اونا واجب تر از قاضی و حتی وکیل متهم تو دادگاه حساب میشن.

بعد از چند دقیقه قاضی دادگاه وارد جایگاه میشه و شروع به سخن گفتن میکنه:خب شروع میکنیم منشی دادگاه اول بگه اینجا چه خبره؟
لرد بلرویچ در حالیکه بلندگوی سبزی فروشی ماگلی رو در دست داره به سمت گوش مرلین حرکت میکنه.
مرلین:بلرویچ جان یکم ولیوم بده منکه با این گوش هیچی نمیشنوم...آها خوب شد.
کوییرل:اجازه میدین من اول شروع کنم قربان؟
مرلین:سیاهی یا سفید؟
کوییرل:من مرگخوارم
مرلین:منکه نشنیدم خب حرفتو بزن قبل از اینکه برم اون دنیا
کوییرل:با اجازه ...عده ای از سفیدان با اعمال جادوییه عجیبی همچنان جوان هستند از جمله سارا اوانز.ایشون پیرزنی هستتند که فکر کنم از مرلین هم پیرتر باشن اما هر بار جوانتر از روز پیش میشوند همین باعث شده که روز به روز بر تعداد سفیدان اضافه شده و سیاهان کمتر شود چون سیاها این جادو رو جزو طلسمهای نابخشودنی ...
آلبوس دامبلدور:اعتراض دارم
مرلین:چی میگه؟
منشی:میگه میخواد بره دستشویی تازه اونم با آفتابه شما
مرلین:نخیر وارد نیست بشین سره جات
کوییرل:ممنون عالیجناب. خود این آلبوس هم مشکوکه بهتره یه آزمایش دی ان ای ازش بگیریم گرچه شک دارم همچین چیزی تا حالا تو بدنش مونده باشه به احتمال زیاد فسیل شده
سارا اوانز:من میخواستم صحبت کنم
مرگخواران:
سارا اوانز: نه نمیخوام
کوییرل:خب با اجازه عالیجناب من میخواستم یه سری مدارک ارائه بدم برای روشن شدن موضوع ...اهم اهم
مرلین:هان؟کی بود؟من باید برم دستشویی ...منشی اون آفتابه منو پر کن جلسه تا چندین ساعت شایدم چندین روز تنفس اعلام میکنه...





Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۸:۰۴ پنجشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۵
#37

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
پرونده ي شماره چند صد هزار(آخه يكي نيست بگه برادر انقدر مجرم داريم كه شمارش خارج شده )

متهم:ققي و سرژتانكيان

اتهام:بي كاري در خيابانهاي سايت(ارزشي بودن)

شاكي:دامبلدور - كليه مديران

قاضي:هري پاتر

------------------------------------------------------------------------------------
و حالا ادامه ي ماجرا
...
سرژ رو در حالي كه 20 تا ديوانه ساز اونو گرفته بودن وارد دادگاه كردن ....به دستور هري پاتر اونو مستقيم بردن روي صندلي رو به روي قاضي نشوندنش ... صداي هزاران پرنده به گوش ميرسيد ...
انواع چرنده پرنده وارد دادگاه شد .... هري پاتر با داد و بيداد فرياد زد:
اين جا چه خبره؟؟؟
كوييرل از كنار دستش جواب داد:
متهم بعدي ققنوس هستش
هري پاتر سري تكون داد و چيزي نگفت...ققنوس در ميان تشويق همه ي پرندگان وارد دادگاه شد....
البته پايش رو با يك گل ميخي بسته بودن كه پرواز نكنه....
اون در حالي كه خيلي خوشحال بود در كنار سرژ جاي گرفت
هري پاتر چهار تا چكش روي ميز كوفيت و گفت:
خب آقايان سرژ و كفي شما به اتهام بي كاري و الافي در خيابانهاي سايت دستگير شديد چه حرفي داريد...
سرژ رو به ققي كرد و گفت:
شما بفرماييد خواهش ميكنم....
ققي:نه خواهش ميكنم شما اول....
سرژ:نه جان من نميشه شما بزرگتري بفرماييد خواهش ميكنم
ققي بازم:نه اصلا امكان نداره شما اول
سرژ:باشه بابا خودم ميگم....
سرژ گفت:
اهم ... اهم....خب بند دفاعي ندارم...
هري پاتر به كوييرل نگاهي انداخت ولي چيزي نگفت
سرژ دستي به ققي تكون داد و آروم گفت:
هميني كه من گفتم بگو
ققي سري تكون داد و گفت:
جناب هري پاتر به خدا من گناه كار نيستم همش تقصير اين سرژ بود باور كنيد(عجب زيرابي زد )
سرژ با دهان باز نظاره گر اين صحنه ها بود...هري پاتر سري تكون داد و گفت:
از شما بسيار ممنونم ...لطف كرديد...ديوانه سازها لطفا سرژ رو ببريد به آزكابان
سرژ از جاش بلند شد و گفت:
نامرد خيلي نامردي من قبلا با تو هماهنگ كرده بودم تو توي آواتورت با من دست دادي
ققي:
ديوانه سازها اونو از دادگاه بيرون ميبرن ...هري پاتر شروع به صحبت ميكنه:
خب نوبت آقاي ققنوس هستش شما هم به خاطر زيراب زني به همون مدتي كه سرژ محكوم شد محكوم ميشين
ققي:اي بابا من كه.....
ديوانه سازها اون رو هم با خودشون ميبرن
پرندگان و چرندگان:
هري پاتر:


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۸:۱۷ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵
#36

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
متهم : گيلدروي لوكهارت !

اتهام : توهين به يكي از اعضاي محترم سايت با شناسه ي مائده واتسون !!

شاكي : واقعا نفهميدي !
هر كس نفهميده مي تونه از بين گزينه هاي زير گزينه ي درست رو پيدا كنه ( جواب درست روز پنج شنبه در روزنامه ي پيام امروز !‌‌) !
الف) مائده واتسون ... چون بهش توهين شده !
ب) من .... چون خيلي علافم و محل ديگه اي براي ارضاي حس رول زني خودم پيدا نكردم !!
ج) كوئيرول .... به دلايل بسيار !
د)‌اتحاديه حمايت از اعضاي ارزشي ( احااا ) به مديريت حذب !

قاضي پرونده : كوئيرول هميشه در صحنه !

-------------------------------------

به صورت خيلي كليشه اي اي دو نفر مامور با دستبند گيلدي رو به محل دادگاه ميارن !

كارگردان خوش ذوق اين رول : كات ... خيلي ارزشي بود دوباره مي گيريم !

مردم با هيجان منتظر شروع دادگاه هستن ... عده اي از نابازيگرا به طرز بسيار تابلويي به دوربين زل زده ان .. طرح جداسازي ساحره ها و جادوگرا كاملا رعايت شده .. ( جادوگرا در سمت چپ سالن و ساحره ها در سمت راست سالن نشسته ان ! )
بووووووووووووووووم !
شيشه ي پنجره ي دادگاه ميشكنه و يه نفر وارد ميشه ..
- گيلدي هستم ... بسيار خوشحال هستم .. اومدم خودمو معرفي كنم !
كوئيرول :
يه نفر از ميون جمعه جادوگرا : بكشيدش!
" توهين به مائده واتسون توهين به ناموس ماست ، " ... " هركي نگه انرژي هسته اي حق مسلم ماست ! "

ملت : انرژي هسته اي حق مسلم ماست !

كوئيرول : اوهوم .. اوهوم ... دادگاه رسميه ... هر گونه حرف بي ناموسي در اين رول ممنوعه !
گيلدي : اه بس كنين ديگه بابا ... انقدر ناموس ناموس كردين شبيه ناموس شديم ... بريم سر اصل مطلب !
كوئيرول : خب اصل مطلب ... آقاي لوكهارت شما چه صحبتي براي دفاع از خودتون دارين ؟ !
گيلدي : هووووم .. اوهووووم ! خب همه ي ملت مي دونن كه من ساحره هارو دوست دارم ...
سمت راست سالن با صداي بلند : ساحره ها هم تورو دوست دارن !!
گيلدي :
كوئيرول :
فرشته ي روي شونه ي سمت راست كوئيرول : ولي تو گيلدي رو دوست نداري .. اون بي تربيته!! ( فرشته ي سمت راست شونه ي كوئيرول چقدر سوسوله !! ) .. اون حرفاي بي ناموسي مي زنه !!!
فرشته ي روي شونه ي سمت چپ كوئيرول : اوهوووووووم .... Please sleep!! .... كوئي خودتم مي دوني دوستش داري ... هر كي ندونه من كه مي دونم
كوئيرول : خفه شو !
گيلدي : با من بودي عزيزم !!
كوئيرول : نه ..
زمين شروع به لرزيدن مي كنه ... ملت فرار مي كنن ... داخل دادگاه فقط كوئيرول و گيلدي مونده ان ... مايعي نارنجي رنگ از زير در وارد دادگاه ميشه ...طي دو سه لمحه به سان فوران آتشفشانهمه چيز تبديل به خاكستر ميشه و طعمه شراره هاي سيال ذهن كوئيرول ... ( ادامش در كتاب ادبيات فارسي سال سوم متوسطه صفحه ي 102 - پاراگراف آخر !!! )


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵
#35

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پرونده شماره 2586407126043 مربوط به لگدمال شدن سوسک توسط پروفسور کوییرل

قاضی پرونده:مونالیزا
منشی دادگاه:ولدرمورت
شاکی:سوسک نیمه جان
متهم:پروفسور کوییرل
وکیل مدافع:هری پاتر
دادستان:آلبوس دامبلدور
هیات منصفه:اعضای حذب بودن که اخراج شدن

دادگاه شماره ده مملو از جمعیت زیادی بود که برای محامکه یکی از قاضیان پرونده شماره نمیدونم چند به آنجا آمده بودند.منشی دادگاه ارباب لرد ولدمورت کبیر سعی میکرد نظم دادگاه را تا زمانی که قاضی پرونده به همراه متهم وارد دادگاه میشوند حفظ کند.
ولدمورت:هووووی با توام بشین سره جات...نمیشینی؟آواداکداورا...با تو هم هستم ...آوادا...نه تو نه، یادم نبود که مرگخوار خودمی ایندفعه اشکالی نداره ولی به جای تو ...آها اون خوبه سفیدم هست آواداکداورا...اویییییی بچه گستاخ به من شکلک درمیاری ...آوادا...نه میترسم مثل اون دفعه بدبخت شم بیخیال
در پشتی دادگاه باز میشه و دو دیوانه ساز تابلوی بزرگی رو در حالیکه لبخند میزنه در جایگاه قاضی قرار میدن
ولدمورت:ســـــــاکـــــــــت.همه قیام کنند.متهم رو بیارید
کوییرل بدون هیچ گونه دستبند و نگهبانی در حالیکه لبخند موزیانه ای بر روی لب داره وارد دادگاه میشه.
دادستان:آقا من اعتراض دارم طبق قوانیم متهم باید با دستبند وارد دادگاه بشه والبته به همراه دو نگهبان
مونالیزا:دیوانسازها لطف کردن بجای ایشون من رو آوردن و من ازشون ممنونم.دستبندم لازم نیست.اهم ...اهم ...لطفا ساکت ..خب لطفا شروع کنید اول وکیل متهم
آلبوس:من اعتراض دارم من که هنوز شکایتم رو مطرح نکردم هری از چی میخواد دفاع کنه
هری :اعتراضی داری؟ اصلا جرات اعتراض داری؟
آلبوس آب دهنش رو قورت میگه :نه خب شما اول بفرمایید چه فرقی میکنه

هری پاتر از روی صندلیش بلند و میگه:آقای قاضی در دادگاه جلسه پیش بصورت خیلی اتفاقی موکل بنده پای این سوسک رو له کردند در ضمن کفششونم اسپرت بود ایشون گفتن کفش پاشنه بلند و من اعتراض دارم
مونالیزا:اعتراض وارده
هری پاتر:ممنون یادم باشه حقوقتو زیاد کنم...یه چیزه دیگه اینکه اینا باید بخاطر تهمت به کوییرل جریمه بشن
آلبوس:تهمت؟جریمه؟چرا؟مثل اینکه من دادستان هستم و اون آقا متهم
ولدمورت:لطفا بشیند سره جاتون وگرنه میگم سوروس یه آواداکداورای دیگه بهت بزنه
آلبوس:پس اجازه بدید سوسک خودش حرف بزنه
هری:مگه هنوز زندس؟

کوییرل در گوش هری یه چیزی میگه و هری بلند میگه:اعتراض دارم
مونالیزا:وارده
آلبوس:به چی؟اون که هنوز چیزی نگفته
هری:موکل من از سوسک میترسه در واقع بیشتر چندشش میشه پس نمیخواد قیافه سیاهشو ببینه همون جا باشه بهتره
آلبوس:من این دادگاه رو اصلا قبول ندارم
ولدمورت:توهین به محضر مقدس دادگاه ...این قابل بخشش نیست...ایشون باید محاکمه...
هری:چون یه بار جونمو نجات داده زیاد مهم نیست مونالیزا اینو ندیده بگیر لطفا.ویکی یعنی ولدی تو هم اینو ثبت نکن
ولدمورت:حتما
آلبوس:جناب قاضی شاکی پرونده میخواد یه چیزی به شما بگه اجازه میدید بیا نزدیکتر
مونالیزا یه نگاهی به هری پاتر و ولدمورت میندازه و میگه:اشکالی نداره میتونه بیاد
سوسک بالهاش رو باز میکنه و به سمت مونالیزا پرواز میکنه
کوییرل:ســـــــــــوســــــــــــک
ولدمورت:کو؟کجاست؟آها دیدمش نترس...

شتـــــــــــــــــرق
ولدرمورت:اَیییییییییییی دامبل بیا اینو هوقققققق جمعش کن
مونالیزا:هوووم؟پس در حال حاضر این پرونده شاکی نداره.ختم دادگاه










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.