بهترین، خورشید، دستمزد، اتاق، بی هدف، پیر، نویسنده، آخر، جارو، سال نوسال نو نزدیک بود و دیاگون مثل هر سال مملو از جمعیت.
دامبلدور و مودی نیز از این فرصت استفاده کرده و در حالی که کلاه مکزیکی روی سر گذاشته بودند، کناری ایستاده و شادمانه گیتارهای کوچکشان را می نواختند و می خواندند:
حالا دیگه تو رو داشتن خیاله
دل اسیر آرزو های محاله
غبار پشت شیشه میگه رفتی
ولی هنوز دلم باور ندارهبعضی از عابران دست در جیب کرده و چند ناتی در کلاه پیش پای نوازندگان می انداختند. البته
نویسنده ی
پیر کتاب "اصول طراحی ایرودینامیک
جاروهای پرنده" که از مراسم امضای کتابش به خانه برمی گشت، برایشان یک سیکل انداخت که باعث شد دامبلدور برای لحظاتی از شدت ذوق مرگی کف خون قاطی کرده و رعشه بگیرد.اجرا متوقف شد و دامبلدور بعد از 5 دقیقه با سیلی ها و فریادهای هشیاری مداوم مودی حالش سرجا آمد و اجرا را تا غروب
خورشید ادامه دادند.
از قضا روبیوس هاگرید که در همان لحظات
بی هدف در دیاگون قدم می زد و از شدت دل ضعفه، دماغ به شیشه ی کبابی ها و اغذیه ها می چسباند نوازندگان قصه ی مارا دید که دارند
آخرین سکه ها از دشت آن روز را می شمرند. جلو رفت و...
هاگرید: سلام آقا!
دامبلدور: سلام غول!
- من غول نیستم آقا. نیمه غولم!
- اوه! ببخشید... سلام نیمه غول!
- اممم... سلام... اممم... آقا؟... من 3 روزه هیچی نخوردم و می بینم که شما امروز کاسبیتون خوب بوده. میشه فقط یدونه نون برام بخرین؟
- البته پسرم! من به تو اعتماد دارم!

مودی: چی میگی آلبوس؟! من دستام ورم کرده از بس گیتار زدم. یادت رفته تا یه ماه پیش هفته ای یه نات هم درآمد نداشتیم؟ حالا چرا باید بخش مهمی از درآمدمونو که می تونیم پس انداز روزهای مبادا کنیم به این نیمه غول بدیم؟! گمشو مفت خور! برای پول درآوردن باید کار کنی نه گدایی!
هاگرید: خواهش می کنم آقا! براتون کار می کنم! هر کاری بگین می کنم. فقط خواهش می کنم بهم رحم کنین. من دارم از گشنگی می میرم.

دامبلدور دستی به ریشش کشید و به مودی گفت: می تونیم تو گروه عضوش کنیم الستور. نظرت چیه؟
مودی غرولند کرد: این درآمد برای خودمونم کافی نیست. چی میگی تو؟ بعدشم دستاشو ببین! هر کدومشون اندازه ی در اون سطل آشغاله! با این دستا چجوری می تونه گیتار بزنه؟ اصن گیتار داره؟
هاگرید با عجله جواب داد: اما قربان... من
دستمزد نمی خوام. فقط یه
اتاق و یه لقمه نون برام کافیه آقایون. ضمن اینکه من از بابای خدابیامرزم ترومپت زدن رو یاد گرفتم. اگه یه ترومپت برام بخرین، قول میدم که
بهترین نمایش رو براتون اجرا می کنم.

دامبلدور نگاه معنی داری به مودی کرد. مودی بی تفاوت شانه ای بالا انداخت. دامبلدور لبخندی زد و پرسید: اسمت چیه نیمه غول؟
- روبیوس هاگرید قربان!
- خوش اومدی روبیوس! تو سومین عضو گروه موسیقی محفل ققنوس هستی!
و اینگونه بود که هسته ی اولیه ی محفل ققنوس شکل گرفت.