هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶

فنگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۴ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۰
از ساختمان مركزي حذب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 147
آفلاین
در حاليكه اعضاي بيناموس حذب روبروي كلوپ جادوگران در حال فحاشي هستند ققي و فنگ توي شيكم كرام آروم نشستن و منتظر موج بعدي تهوع كرامن.
ويكي و هري و پنج از پنجا با هم وارد كلوپ جادوگران ميشن و يك گوشه خيلي تاريك از كلوپ ميشينن.
هري:خب حس ميكنم اين گالري كاملا براي شما مناسب باشه چون هم تاريكه هم خلوت.خودمم يه مدت اينجا ميشينم كه كسي نتونه از اين گالري ببرتتون بيرون.
هري يه لبخند مليح به ويكي ميزنه و ميگه:ويكي جون تو نميخواي بري اونور يه كم نوشيدني كره اي بخوري؟(رول پلينگ هري پاتري)
ويكي در حاليكه با تعجب به شيكمش نگاه ميكنه نميتونه حرف بزنه.
يكي از پنج از پنجا به شيكم كرام نگاه ميكنه و نخودي ميخنده.
هري:ويكي؟من ميدونستم تو يك مدير لايق هستي ولي نگفته بودي كه...من هميشه فكر ميكردم كرام تو كتابا مذكره ولي حالا ميفهمم كه اشتباه از من بوده تمام اون حالتهاي تهوع به خاطر اين بود؟ بهتره تو هم همينجا توي همين گالري بموني و نري نوشيدني كره اي بخوري چون ممكنه براي بچه هات بد باشع.
كرام هنوز متعجب داره به شيكمش نگاه ميكنه كه ناگهان منقار ققي در ميره و ميخوره تو شيكمه كرام و كرام دوباره بالا مياره و ققي مياد بيرون يه لبخند به هري و پنج از پنجا ميزنه.
هري و پنج از پنجا متعجب در حال نظاره اين معجزه هستن.
هري:چي؟ققي؟يعني تو با ققي صميمي بودي؟يعني اينقدر صميمي بودي؟
در همون لحظه پنجولاي فنگ هم كشيده ميشه به شيكمه كرام و كرام باز هم بالا مياره و اينبار فنگ ظاهر ميشه و به هري و پنج از پنجا لبخند ميزنه.
هري با عصبانيت ميگه:فنگ؟؟؟؟يعني تو با فنگ هم صميمي شدي؟اونم تا اين حد؟من ديگه نميتونم اين صحنه هاي خشن و بي پي جي رو تماشا كنم....بايد بگم نيروهاي ضدبيناموسي وارد عمل بشن.
هري دستشو ميكوبونه رو دكمه ي قرمزي كه روي ميز هست .
ناگهان دره كلوپ باز ميشه و اعضاي حذب در حاليكه يونيتهاي كوييرل پشت سرشون هستن وارد كلوپ ميشن...
كوييرل كبير به دليل علاقه ي شديدش به چارچوب سعي ميكنه به چارچوب در اسيبي نرسونه و وارد كلوپ بشه اما به خاطر عظمتش تمام چارچوب خورد ميشه رو سرش و به همين دليل اعضاي حذب شروع ميكنن به فحش دادن!


روزی از من پرسید : بزرگترین آرزویت چیست ؟
گفتم : تحقق یافتن آرزوی تو ….
اما افسوس …. هرگز ندانستم آرزوی او جدایی از من بود !


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۹:۱۲ دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
کرام که احساس تلاطم و جنب و جوش زیادی توی دلش می کنه یخ در بهشت رو می خوره تا بلکه آروم بشه. ولی در جا هرچی خورده بود بالا میاره و به همراهش یه موی دم فنگ و یه پر ققی و یه تار موی ریش سرژ و عینک آفتابی سیریوس و دستمال ضدتهوع!! اسکاور میفتن بیرون.

کرام : اه نشد یه یخ در بهشت بخوریما. به نظر کمی ناخوش احوالم!

توی شکم کرام---

اسکاور : اه خوب شد حواسم جمع بود دسماله رو فرستادما. این الان بازم حالت تهوع بهش دست می داد هممونو ریخته بود بیرون اینهمه زحمتمون به هدر می رفت.
سرژ به زحمت همه رو کنار می زنه و به دیواره معده می رسه و می بینه که حتی یه قطره یخ در بهشت هم اونجا نیست.
و همه با فهمیدن این قضیه شروع می کنن به فحش دادن!

=-=-=-=-=

صدای گوپس گوپس میاد و ملت در حال مصرف نوشیدنی های 5٪ کره هستن.

هری در حالی که چند تا پنج از پنج رو بغل کرده از زیر آب میاد بیرون. دست تو جیبش می کنه و یه چیزی در میاره و یه دکمه ای رو می زنه و روی مایوی یه تیکه ای که پوشیده بود یه تیپ اسپرت ماگلی(هری پاتری) خفن ظاهر می شه!

هری : بیاید اینجا آلبوم جدیدتونه. خودمم هر شب میام بهتون سر می زنم.
پنج از پنجا : ولی ما که تو آلبوم فیلم شیش بودیم اینجا اونجا نیست.
هری : من یوزر آیدیم یکه خدای رولم آتفشانم تا حالا میلیون ها بار رفتم تو ویکی!‌ رو حرف من حرف می زنید؟؟؟

هری میره جلوی کلوپ جادوگران تا با پنج از پنجا برن تو که کرام یهو پیداش می شه.

کرام : اٍ سلام هری تو اینجا چی کار می کنی؟
هری :‌ اومدم این پنج از پنجا رو منتقل کنم گالری خودشون. مثل اینکه یکی جاشونو عوض کرده بود. بچه های حذب می گفتن اینا از خونه تو اومدن بیرون.
کرام :‌ کریچر اومده بود خونه من اینا رم با خودش آورده بود. حالا بی خیال این چیزا ببین من کمی ناخوشم ماژولی چیزی دم دست نداری حال منو خوب کنه؟

داخل شیکم کرام ---

ملت حذبی صدای هری رو تشخیص می دن.
ققنوس زنگ می زنه به هری.
- الو هری سلام. ببین اگه قراره ما این تو هیچ کار نکنیم بیایم بیرون.
هری : خب اگه اون تو بودید کار سریعتر پیش می رفت ولی خب باشه بیاید بیرون.
حذبیا شروع می کنن به روده و معده و قلوه و دل و همه جای کرام سیخونک زدن.
کرام هی خودشو تکون می ده و سعی می کنه جلو پنج از پنجا و هری آبروداری کنه ولی نمی تونه و بالا میاره.
-هووووووووووووق.

همه حذبیا میفتن بیرون و به پنج از پنجا و هری و کرام لبخند می زنن.

کرام :‌شما اینجا چی کار می کنید؟
سرژ: ما همینجا بودیم تو ما رو ندیدی.
کرام : نه نبودید شما بعد از بالاآوردن من اینجا ظاهر شدید.
ققی : نه بابا کرام اشتباه می کنی سمت چپتو نگاه کن ما پشت اون درخته بودیم حالا هم اگه می خوای لو ندیم که این پنج از پنجا رو تو از گالری پیچونده بودی دیگه بس کن برو پی کارت!

ویکی و هری به همراه پنج از پنجا میرن تو کلوپ جادوگران.

سیریش : حالا برا فنگ و ققی چی کار کنیم؟
همه شروع می کنن به فکر کردن که ناگهان از سمت راست کوچه کوییرل در حالی که روی یه چهارچوب نشسته و یونیت هاشم دارن چهارچوب و کوییرل رو حمل می کنن به سمت اونا میاد.

ملت حذب از شک وارده دوباره شروع می کنن به فحاشی!!


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۵ ۹:۲۲:۳۰

باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۸:۲۱ دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
همه در حال فحش دادن بودن كه ويكي از جلوشون رد ميشه و فنگ پاچه ويكي رو مي گيره...
ققي:برين تو ويكي برين تو ويكي...
سرژ:نه نرين غير بهداشتي...بريم اتاق عمل حذب...
اسكاور:اين دستمالو بگير بي هوشش كن...

ساعتي بعد **اتاق عمل حذب**
همه در حالي كه لباس دكتري پوشيدن بالاي سر ويكي جمع شدن...
همه عرق كردن و نفس هاي كشدار مي كشن...
ققي:عرق منو خشك كن...
يه دست مياد رو سرش و عرقشو خشك مي كنه(تيريپ اتاق عمل)
سرژ:خوب شروع مي كنيم...
قيچي...
خرچ خرچ خرچ(صداي پاره شدن شكم ويكي)

موچين...

سرژ:خوب ققي چون از همه كوچيك تره اول ميره تو...
ققي:سرژ منو طرف كبدش نذار انقدر نوشيدني كره خورده كبدش خراب شده(رول پلينگ هري پاتري)

سرژ:ققي بگير اين موبايل من بذار تو بالت لازم ميشه اون تو...
و همه حذبيا به ترتيب مي رن تو ويكي و سرژ شيكم ويكي رو از تو مي دوزه...و كريچر هم كه اين روزا آويزون حذبيا شده همراشون مياد
ققي:اينجا خيلي تاريكه...بوي خون هم مياد...
سرژ:مي گم اين سوزن بخيه اين تو موند سوزن واسه بندش ضرر نداره...
اسكي:هركي نزديكه قلبه ويكي يه دونه مشت بزنه تو قلبش بيدار شه...


و بدين تريتيب ويكي به هوش مياد و همه تو شيكم ويكي هستن...

ققي:سرژ اون نخ سوزن رو بده اين فنگ بند كليه ويكي رو گاز گرفت پاره شد بده بدوزم...
سرژ:تو هم اون موبايل رو بده يه زنگ بزنم هري...

سرژ:الو هري ما رفتيم تو ويكي...ويكي الان داره حركت مي كنه ما چيكار كنيم..
هري:خوب مگه تو كار با ويكي رو خوب بلدي؟!...
سرژ:من كه نه اما سيريوس خوب بلده الان اينجاست...
هري:خوب ديگه بلدي كه بلدي به من چه با ويكي كار كنين!!
سرژ:خوب پس برا چي گفتي ما بريم تو ويكي...
هري:نمي دونم!!

ققي:سرژ صداي ويكي رو گوش كن داره يخ در بهشت مي خره...
و سرژ يه دونه مي كوبه تو كريچر و همه با دعوا سعي دارن دهنشون رو بگيرن جلوي معده ي ويكي تا يخ در بهشت بخورن...
سرژ:همه تون مي دونين يخ در بهشت حق منه...
ققي:من نخوردم تا حالا يخ در بهشت!!
فنگ:منم پشمك خوردم فقط
كريچرم مياد حرف بزنه كه همه يه دونه مي خوابونن تو گوشش

و بدين ترتيب همه سر معده ويكي دعواشون ميشه...و شروع مي كنن به فحاشي..
سرنوشت برو بچ در شكم ويكي چه خواهد شد؟!
آيا ققي و فنگ از غم رهايي مي يابند؟!
چه كسي يخ در بهشت را مي خورد؟!

براي جواب اين سوالات با هم به تماشاي پست هاي بعدي مي شينيم!!


ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۵ ۸:۲۴:۵۶

[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۰:۱۳ دوشنبه ۵ آذر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
یونیت های کوییرل حذبیا رو روی سرشون می گیرن و حرکت می کنن.
سرژ : بچه ها ایده ای ندارید؟
ققی : من هنوزم برا هممون به خاطر خیانت متاسفم.
اسکاور : این سری دستمالای من همه چینی بودن هیچ کدوم به درد نمی خورن!
فنگ : من بازم می گم بریم سراغ اون نقشه هه تو هاگوارتز.
ققی : صدای ارّه میاد.

همه به لب ساحل نگاه می کنن. کرام در حالی که آب از سر و روش می چکه با چوب بالا سر یکی از یونیت های کوییرل وایستاده و یونیته داره یه چیزی رو ارّه می کنه.
کوییرل با فریادی مخوف و مهیب ولی نه بلندتر از فریاد سرژ:
- وااااااای نه چهارچوب قوانین سایت!!! نذارید اونو خراب کنه... بگیریدش!

همه حذبیا رو ول می کنن و میرن سراغ یونیت کوییرل و کرام.

کرام با دیدن جمعیت پا به فرار می ذاره و کوییرل و کوچولوهاشم به سمت چهارچوب می رن.
ناگهان هری دوباره با همون تیپ قبلی از زیر آب در میاد.

هری : مرگ بر بووبو! راستی بچه ها یادتون نره همتون تو ویکی باشید. اینجوری کار بهتر پیش میره.

فنگ : منظورش کدوم ویکی بود؟
سرژ : ویکی هوگو که مرد یه ویکی بیشتر نمونده اونم کرامه.
ملت حذبی :
ققی : بیاید بریم. ولی چه جوری باید بریم تو ویکی؟ ما که دسترسی نداریم!
ملت حذبی به دنبال کرام شروع به دویدن می کنن و در بین راه هم به خاطر شانس بد و دسترسی نداشتنشون شروع می کنن به دادن فحش های رکیک!


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۵ ۰:۱۵:۳۲

باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۲۲:۰۸ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
ناگهان كاربرهاي عادي كه حذبي هارو روي دستشون گرفته بودن تبديل به كوييرل ميشن! و اون بيلبورد بالاي سه دسته جارو تبديل ميشه به: چپلخ يوهو لاما فاكاتا (يعني قاطي ميكنه بيلبورده)
حذبي ها ميوفتن روي زمين و ميبينن در محاصره كوييرل هاي تازه ساخت هستن و اون كوييرل هاي كه اتصالي كرده بودن هم اومدن به اين جديد ها پيوستن چون خشك شده بودن و اتصاليشون خوب شده بود و به حالت اول برگشتن(يه چيز تو همين مايه ها! گير نديد ديگه)

سرژ: يكي به ما خيانت كرده
ققي: كار كريچره
اسكي: همه بخوابونيد بند گوش كريچر
كريچر: نههههههه
تق بوووم شترق دوووم
كريچر:رحم كنيد به خار مادرم قصم من خيانت نكردم من اصلا حذبي نيستم كه خيانت كنم
سرژ:دوباره همه بگين«حذب» هركي گفت «حزب» يعني اون خيانت كرده
ققي: حزب
اسكي:حزب
فنگ:حزب
سرژ:حزب
كريچر: تصویر کوچک شده
ققي: تف به ذات كثيف هممون...
اسكي: خب حالا چي كار كنيم اينا الان مارو ميخورن
فنگ: بچه ها من يك نقشه اي دارم
سرژ: بوگو سريع بوگو
فنگ:چي بگم؟ يك نقشه گنج توي هاگوارتزه الان كه به دردمون نميخوره
ققي: فنگ خنگ منگ...

ناگهان از بين كوييرل هاي كه محاصرشون كرده بودن كوييرل واقعي همراه با تنه عظيم تازه ساخت كوييرل مياد جلو(عجب پيچيده شد اين قضيه كوييرل ها)
همه كوييرل كوچولوي هاي اطراف انگشت وسط دستشون رو ميارن جلو و فرياد ميزنن: هايل كوييرل! (تريپ هايل هيتلر!)

كوييرل شروع به صحبت ميكنه: من، كوييرل كبير، يگانه مدير خستگي ناپذير سايت، دكتراي گرافيك كامپيوتري و تهه فوتوشاپ و غيره... صحبت ميكنم! كوهاهاها بترسيد!
حذبي ها از ترس ميلرزن و شلوارشون رو خيس ميكنن! شلوار سرژ قهوه اي شده...
سرژ: گند زديم به شخصيتمون رفتيم...
ققي: بوي خيانت مياد!
اسكي: بيايين بچه ها اين دستمالهارو بگيرين خودتون رو تميز كنيد


كوييرل ادامه ميده:اين شما بوديد كه احساس قدرت مي‌كرديد؟ اين شما بوديد كه شبانه به خوابگاه مديران ميومديد؟!كوهاهاها بترسيد!
ناگهان يك اشعه قرمز از چشم كوييرل مياد بيرون و ميزنه ريش سرژ رو بخار ميكنه!
يك اشعه ديگه مياد بيرون و كل هاگزميد رو با خاك يكسان ميكنه
(اين يعني بخار كردن ريش سرژ به سختي با خاك يكسان كردن هاگزميد بوده)

كوييرل:كوهاهاها بترسيد!
يك اشعه قرمز ديگه از چشمش مياد بيرون و ميزنه سايت جادوگران رو هك ميكنه...

كوييرل رو به كوييرل كوچولو ها:اي ارتش جيگر ها(بر وزن نازي ها) اين اراذل و اوباش رو ببريد و بندازيد در كوره حذب پزي و براي مديران شام درست كنيد!


ویرایش شده توسط [fa]سرژ تانكيان[/fa][en]serj tankian[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۲۳:۴۳:۳۱
ویرایش شده توسط [fa]سرژ تانكيان[/fa][en]serj tankian[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۲۳:۴۴:۳۳
ویرایش شده توسط [fa]سرژ تانكيان[/fa][en]serj tankian[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۲۳:۵۵:۰۶


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۲۱:۴۸ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
هیمنطوری که ملت حذبی دارن به هم فحش می دن ، سرژ یه نیگاه به دریا می اندازه و می بینه کوییرل های کوچولو دارن به سمتشون نزدیک می شن و بیست و یک دقیقه و چهار ثانیه و بیست و پنج صدم ثانیه از وقتشون تلف شده!

ققی یه سقلمه به سرژ می زنه و میگه : چیکار کنیم یه کم این کوییرل های کوچولو سرشون بند شه؟
سرژ یه سقلمه به فنگ می زنه و میگه: چیکار کنیم تا یه کم این کوییرل های کوچولو سرشون بند شه؟
فنگ یه سقلمه به اسکاور می زنه و میگه: چیکار کنیم تا یه کم این کوییرل های کوچولو سرشون بند شه؟
اسکاور بر میگرده تا یه سقلمه به نفر بغل دستیش بزنه که میبینه کریچره و یکی می خوابونه بند گوشش!

کریچر هم دچار بحران شخصیت می شه و برای جبران همه ی کمبود های عنفوان کودکیش یکی می خوابونه بند گوش یکی از اون معلوم الحالا!

معلوم الحال نامبر وان: این چه کاریه؟!من یه خرده ناراحت شدم!

و یکی می خوابونه بند گوش ققی!
ققی: این چه کاریه!؟من یه خرده ی دیگه ناراحت شدم!

ملت حذب دوباره شروع به فحش دادن می کنن و لی وقتی می بینن دیگه حتی فحش های خارج ازچارچوبم جوابشون کرده ، سر دو تا فرد معلوم الحال می افتن و می زننشون و آخر سر هم می اندازنشون توی دریا تا کوییرل های کوچیک سرشون بند شه!

ققی یه سقلمه به سرژ می زنه و میگه : دیدی تونستیم سر کوییرل های کوچولو رو بند کنیم!
سرژ یه سقلمه به فنگ می زنه و میگه: دیدی تونستیم سر کوییرل های کوچولو رو بند کنیم!
فنگ یه سقلمه به اسکاور می زنه و میگه: دیدی تونستیم سر کوییرل های کوچولو رو بند کنیم!
اسکاور بر میگرده تا یه سقلمه به نفر بغل دستیش بزنه که میبینه کریچره و یکی دیگه می خوابونه بند گوشش!

در همین هنگام از طرف هاگزمید ، سیل جمعیت کاربرای معمولی با لباس های سیاه و سفید به سمتشون هجوم میارن و دو تا کاربر کوچولوو سیفید و میفید بدو بدو به سمت ققی میان تا ازشون امضا بگیرن!
فاطی گرنجر: آقا ققی ، تو رو خدا میشه اینو واسم امضا کنید!اینو واسه دوستم، اینم مال دختره همسایه مون، اینم و اینو هم واسه ی ...

ققی یه تیکه از کاغذ ها رو میگیره و میاد دوتا خط کج و معوج روی کاغذ میکشه که جمعیت کاربرای معمولی حذبیا رو روی دستشون بلند می کنند به سمت کافه ی سه دسته جارو می برن!

سرژ: هی بچه ها !اون بیلبورده رو!
همه ی حذبیا کله شونو به سمت بیلبورد بالای سه دسته ی جارو می چرخونن ومی بینن :

بازگشت حذبیا!

ملت حذبی برمیگردن که به هم فحش بدن اما چون دلیلی پیدا نمیکنن می خوابونن بند گوش کریچر!


ویرایش شده توسط سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۲۲:۵۴:۳۷

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۲۰:۳۴ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
زمان سپری میشه و حذبی ها دارن به هم فحاشی میکنند و اصلا توجهی به کوییرل های کوچیک ندارند که به رهبری کوییرل کبیر به ارامی میخزند و جلو می آیند و محاصرشون میکنند در اون میان کرام از فرصت استفاده کرده و برای یافتن پنج از پنج ها به اعماق دریا شیرجه میزنه و ناپدید میشه .. سرانجام کوییرل های کوچولو اونقدر به حذبی ها نزدیک میشوند که حذبی ها متوجه وخامت اوضاع میشن و دست از فحاشی برمیدارن ...

سرژ: بچه ها کسی ایده چیزی نداره؟
ققی: من فکر میکنم ما در شرایط سختی گیر افتادیم.
فنگ: منم اضافه میکنم واقعا اوضاع خطرناکیه!
اسکی: و البته باید تذکر بدم در بد مخمصه ای گیر افتادیم ...
کریچر: هر سه مورد فوق درست است!
سرژ: ممنون حالا میدونیم که باید چی کار کنیم!

بلافاصله همه حذبی ها حالت تدافعی به خود میگیرند و در همون حال هوا تاریک شده و رعد و برقی در پهنه آسمان پدیدار میشود و باران تندی شروع به باریدن میکند و در همون حال طوفان بی رحمانه بر صورت حذبی ها میکوبد و موها ، پشم ها، پرها و کرک هایشان را پریشان میکند! (بستگی داره کی باشه)

کوییرل ها جیغ میکشند و بی رحمانه به سمت حذبی ها میدوند و حذبی ها هم چوب دستیهایشان را کشیده و فریاد آنها را پاسخ میگویند اما در همون حال موج بزرگی از اب یخ بر سرو رویشان فرود آمده و همه نقش بر زمین میشند .. همون لحظه در طی فرآیند پیچیده ای آب در درون کوچولو های کوییرل نفوذ کرده و آنها اتصالی میکنند و شروع میکنند به جرقه زدن ...

کوییرل کبیر: نه .... حذبی ها رو نابود کنید!
کوییرل های کوچولو: نه ... بی ناموسی باید رواج یابد ... باناموسی باید نابود گردد ... درود بر گیلدی کبیر ... مرگ بر باناموسی!!
ناگهان کوییرل های کوچولو شروع میکنند به فحاشی کردن و حذبی ها هم از فرصت استفاده کرده و فحاشی میکنند اما خیلی زود متوجه میشوند فحش های کوییرل های کوچولو بسیار رکیک هست و آنها هیچ شانسی ندارند ...

کریچر: سرژ معنی این فحش که دادن چی بود؟
سرژ: نمیدونم کسی معنی این حرفها رو بلده؟!
همه
اسکی: احساس میکنم به شدت داره به ما توهین میشه کمی ناراحت شدم
ققی: بچه ها تا ضایع نشدیم فرار کنیم ...
حذبی ها با این پیشنهاد موافقت کرده و شیرجه میزنن تو دریا و شروع به شنا میکنند و کوییرل های تقلبی هم می افتن دنبالشون و شیرجه میزنن تو دریا ..
کوییرل کبیر: نه .. نه ... نرید برگردید منو تنها نذارید اینجا ترسناکه تاریکه خلوته .. من چطور تنهایی برگردم خوابگاه!

دو ساعت بعد

حذبی ها از ساحل اونور آب سردرمیارن و به تابلوی بالای سرشون نگاهی میندازند ...

شناگر محترم به هاگزمید خوش آمدید.

سرژ نگاهی به پشت میندازه و نگاهش روی چند نقطه ریز ثابت میمونه ...
سرژ: کوییرل های کوچولو چقدر با ما فاصله دارند
کریچر به ساعتش نگاه میکنه:
- دقیقا یک ساعت و سی دقیقه و بیست و پنج ثانیه سه صدم ثانیه دیگه به ساحل میرسن!
اسکی: پس میتونیم از این فرصت استفاده کنیم اول بریم کافه سه دسته جارو یه چیزی بخوریم و کمی استراحت کنیم و همونجا به مشکل ققی و فنگ رسیدگی کنیم ...

بدین ترتیب همه حذبی ها در ساحل شروع به قدم زدن میکنند که ناگهان به دو فرد معلوم الحال میرسن که ما از فاش کردن اسمشون خودداری میکنیم.
ققی: چه عجیب اینا دارن چی کار میکنن؟
فنگ: مثل اینکه دارن پشمک میخورن!
اسکاور: نه از این زاویه نگاه کنی دارن یخ در بهشت میخورن!
کریچر سیلی محکمی میخوره (به پست قبلی مراجعه شود)
دوباره همه با دقت به این صحنه خیره میشن
سرژ: نکنه دارن .. استغفرلله ... اینا که دارن راز و نیاز میکنند!
همه!

و دوباره فحاشی آغاز میشود ....


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۲۱:۰۵:۰۴
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۲۱:۱۲:۱۴



Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۹:۰۱ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
در همین حین که ملت داشتن فحاشی می کردن ناگهان صدای فریادی از دور دستها دیده می شه(بخونید شنیده می شه).

کرام در حال دویدن دیده می شه و چهار یونیت کوییرل که از سر و کولش بالا می رن.
فنگ و ققی از دیدن این صحنه روحشون شاد می شه و تمام مشکلات روحی روانی ای که داشتن فراموش می کنن و همونجا به هم قول می دن که دیگه راز و نیاز نکنن و همیشه خوش و خرم با همدیگه یخ در بهشت بخورن.
سرژ ذهن اونا رو می خونه و با شنیدن یخ در بهشت دوباره حالش بد می شه و یکی دیگه می خوابونه در گوش کریچر!
کریچر : خب چرا دوباره می زنی؟

کرام در حالی که از کنار حذبیا و کریچر رد می شده می گه :
- کریچر این پنج از پنجا رو کی از گالری برداشته آورده اینجا؟ به چه اجازه ای؟ چرا جاشونو عوض کردین؟

یکی از کوییرل ها می پره رو کله کرام و دهنشو می بنده و گوششو گاز می گیره و در کل کرام رو مورد عنایت قرار می ده و ویکی هم دوان دوان سعی می کنه از دستش خلاص شه.

یه موج سهمگین از آب یخ میاد سمت ملت و می ریزه رو ملت. ملت هم خیلی از این قضیه عصبانی می شن و دوباره شروع می کنن فحش رکیک دادن!
با ریختن آب یخ رو سر ققی و فنگ غصه هاشون دوباره به سراغشون میاد و قرار اولین راز و نیازی که در پیش دارن رو همون موقع با هم می ذارن.
در همین حین هری با مایوی یه تیکه!‌ از زیر آب میاد بیرون.

هری : بچه ها یه لحظه به همدیگه فحش رکیک ندید. اولا که شما چرا سهمیه یونیت کوییرل ندارید؟؟؟ دوما هم کدوم عکسا جابجا شدن؟؟؟

سرژ برا پیچوندن سهمیه کوییرلا پنج از پنجا رو بغل می کنه می ده به هری و هلش می ده تو آب. هری پنج از پنجا رو همراه خودش می بره و دوباره تو آب شیرجه می ره.
موج سهمگین دیگه ای میاد و ملت دوباره خیس می شن و شروع می کنن به فحاشی!!!


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۱۹:۰۹:۲۲
ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۹/۴ ۱۹:۲۱:۵۱

باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۱۸:۰۲ یکشنبه ۴ آذر ۱۳۸۶

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
اسكي:به نظر من نگه داشتن اين همه كوييرل كار سختيه...بهتره تقسيم شه بين كاربرا...
و بدين ترتيب يونيت هاي كوييرل دسته بندي ميشه و توسط كارت هوشمند به مردم تعلق ميگيره...
كريچر:ببين بنويس روش خوش رفتاري كنن ها..بد رفتاري كنن تكثير ميشه...
اسكي:نوشتم...
سرژ:بچه ها من امشب دعوت شدم جي تي وي ماست ماليش كردم رفت اصلا نگران نباشين...
همه يه ابرو به سرژ مي ندازن...
كريچر:ببين هرچي اين سايت بدبختي مي كشه زير سر شماس...خود تو ققي تمام تازه وارد ها رو اغفال كردي!!
و بدين ترتيب همه شروع مي كنن دوباره بهم فحش دادن...
سرژ: ببين من مي گم بيخال اين قضايا...اين ققي و فنگ رو چه جوري خوشحال كنيم!!
اسكي:اصلا ققي و فنگ كجان؟!
همه ساعت ها به دنبال ققي و فنگ مي گردن كه بعد مدتي اونا رو دم ساحل نزديك خونه ويكي اينا در حال راز و نياز مي بينن...
سرژ:هووووي اينجا جادوگرانه...بي ناموس خونه كه نيست...دست بكشين از اين راز و نياز...
ققي:ما داريم ارشادشون مي كنيم به سبك برادر حميد قزويني
فنگ:نه دروغ ميگه ما داشتيم پشمك مي خورديم!!
ققي:عجبا ما كي پشمك خورديم؟!
فنگ:خودت گفتي اسمش نيو پشمكه اينا با پشمكاي قبلي فرق داره...
ققي:بابا توهم داري من پشمك نخوردم... و رو مي كنه به حوريه كنارش...
ببين ما پشمك خورديم؟!
حوري1:آره ديگه پشمك حاج عبدالله بود...نبود؟!
ققي:ا چرا دورغ مي گين؟!
سرژ رو مي كنه طرف حوري فنگ:
-شما پشمك خوردين؟!
حوري2:نه بابا اين فنگ به من يه يخ در بهشت نداده چه برسه پشمك...
سرژ كه كلمه يخ در بهشت رو مي شنوه به خاطر تجربيات تلخ گذشته از كنترل خارج ميشه و مي كوبه توگوش كريچر
كريچر:نا مسلمون چرا مي زني؟!
سرژ شروع مي كنه به فحاشي و همه ي فحاشي هاي ركيك از سر رفته ميشه!!


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: خانه های هاگزمید
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
اما همينطور به تعداد كوييرل ها با سرعت صد كوييرل در ثانيه اضافه ميشه

سرژ: اسكي اين چرا همچين ميشه؟
اسكي:شما فحش بدين اين تعداد كوييرل ها به يه حدي كه برسه با هم جمع ميشن بعد دست ميذارن دور گردن هم و با هم نابود ميشن...
ققي كه تمام وجودش از اين پديده عجيب شگفت زده شده بود، شگفت زده شد!

همينجور فحش ميدن و فحش ميدن و به تعداد كوييرل ها اضافه ميشه تا ميرسه به صد هزار كوييرل و ناگهان كوييرل ها دست در گردن هم ميگذارن و جمع ميشن و فشرده ميشن و يك تنه عظيم از كوييرل

بوجود ميارن!
رعد و برق و گريه نوزاد و طوفان مخوف

و به اين ترتيب امپراطوري كبير كوييرل زاده شد!

همه به مدت يك ساعت و خورده اي به واقعه نو ظهور خيره شدن
اين هيكل عظيم تازه ساخت كوييرل به سمت حذبي ها قدم بر ميداره

سرژ: خب من حرفي براي گفتن ندارم
ققي كه باز تمام وجودش از اين پديده عظيم شگفت زده شده بود، شگفت زده شد!
اسكي: يكي به ما خيانت كرده...يكي دستمال هاي تقلبي به ما داده
ققي: كاره كريچره
كريچر:من جن بدبخت فلك زده و خار مادر مرده هرچي ميشه به من گير ميدين
سرژ:نه ققي منطقي باش!
فنگ: خب الان تابلوه كه اسكي خيانت كرده! اون دستمال هارو آورد
اسكي: نه نه من اينارو از توالت خوابگاه مديران كش رفتم
سرژ:ببينيد همتون بگيد«حذب» هركي كه گفت«حزب» يعني اون خيانت كاره...بگين
ققي: حذب
فنگ:حذب
اسكي:حذب
سرژ:ايول پس كسي خيانت نكرده
اسكي: خودتمو بگو حذب
سرژ: حزب!
ققي: بكشينش خود ريشوي بي شعورش خيانت كرده
سرژ: نه ببينيد منطقي باشيد..نه نه آخه من تو توالت...نهههههه
همه ريش سرژ رو ميگيرن و پرتش ميكنن جلوي تنه عظيم تازه ساخت كوييرل!
-----
اين كور شدن ذوق هميشه كور رول نويسي منو بذاريد رو حساب خستگي، قول ميدم بهترش كنم








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.