زمان سپری میشه و حذبی ها دارن به هم فحاشی میکنند و اصلا توجهی به کوییرل های کوچیک ندارند که به رهبری کوییرل کبیر به ارامی میخزند و جلو می آیند و محاصرشون میکنند در اون میان کرام از فرصت استفاده کرده و برای یافتن پنج از پنج ها به اعماق دریا شیرجه میزنه و ناپدید میشه .. سرانجام کوییرل های کوچولو اونقدر به حذبی ها نزدیک میشوند که حذبی ها متوجه وخامت اوضاع میشن و دست از فحاشی برمیدارن ...
سرژ: بچه ها کسی ایده چیزی نداره؟
ققی: من فکر میکنم ما در شرایط سختی گیر افتادیم.
فنگ: منم اضافه میکنم واقعا اوضاع خطرناکیه!
اسکی: و البته باید تذکر بدم در بد مخمصه ای گیر افتادیم ...
کریچر: هر سه مورد فوق درست است!
سرژ: ممنون حالا میدونیم که باید چی کار کنیم!
بلافاصله همه حذبی ها حالت تدافعی به خود میگیرند و در همون حال هوا تاریک شده و رعد و برقی در پهنه آسمان پدیدار میشود و باران تندی شروع به باریدن میکند و در همون حال طوفان بی رحمانه بر صورت حذبی ها میکوبد و موها ، پشم ها، پرها و کرک هایشان را پریشان میکند! (بستگی داره کی باشه)
کوییرل ها جیغ میکشند و بی رحمانه به سمت حذبی ها میدوند و حذبی ها هم چوب دستیهایشان را کشیده و فریاد آنها را پاسخ میگویند اما در همون حال موج بزرگی از اب یخ بر سرو رویشان فرود آمده و همه نقش بر زمین میشند .. همون لحظه در طی فرآیند پیچیده ای آب در درون کوچولو های کوییرل نفوذ کرده و آنها اتصالی میکنند و شروع میکنند به جرقه زدن ...
کوییرل کبیر: نه .... حذبی ها رو نابود کنید!
کوییرل های کوچولو: نه ... بی ناموسی باید رواج یابد ... باناموسی باید نابود گردد ... درود بر گیلدی کبیر ... مرگ بر باناموسی!!
ناگهان کوییرل های کوچولو شروع میکنند به فحاشی کردن و حذبی ها هم از فرصت استفاده کرده و فحاشی میکنند اما خیلی زود متوجه میشوند فحش های کوییرل های کوچولو بسیار رکیک هست و آنها هیچ شانسی ندارند ...
کریچر: سرژ معنی این فحش که دادن چی بود؟
سرژ: نمیدونم کسی معنی این حرفها رو بلده؟!
همه
اسکی: احساس میکنم به شدت داره به ما توهین میشه کمی ناراحت شدم
ققی: بچه ها تا ضایع نشدیم فرار کنیم ...
حذبی ها با این پیشنهاد موافقت کرده و شیرجه میزنن تو دریا و شروع به شنا میکنند و کوییرل های تقلبی هم می افتن دنبالشون و شیرجه میزنن تو دریا ..
کوییرل کبیر: نه .. نه ... نرید برگردید منو تنها نذارید اینجا ترسناکه تاریکه خلوته .. من چطور تنهایی برگردم خوابگاه!
دو ساعت بعد
حذبی ها از ساحل اونور آب سردرمیارن و به تابلوی بالای سرشون نگاهی میندازند ...
شناگر محترم به هاگزمید خوش آمدید.سرژ نگاهی به پشت میندازه و نگاهش روی چند نقطه ریز ثابت میمونه ...
سرژ: کوییرل های کوچولو چقدر با ما فاصله دارند
کریچر به ساعتش نگاه میکنه:
- دقیقا یک ساعت و سی دقیقه و بیست و پنج ثانیه سه صدم ثانیه دیگه به ساحل میرسن!
اسکی: پس میتونیم از این فرصت استفاده کنیم اول بریم کافه سه دسته جارو یه چیزی بخوریم و کمی استراحت کنیم و همونجا به مشکل ققی و فنگ رسیدگی کنیم ...
بدین ترتیب همه حذبی ها در ساحل شروع به قدم زدن میکنند که ناگهان به دو فرد معلوم الحال میرسن که ما از فاش کردن اسمشون خودداری میکنیم.
ققی: چه عجیب اینا دارن چی کار میکنن؟
فنگ: مثل اینکه دارن پشمک میخورن!
اسکاور: نه از این زاویه نگاه کنی دارن یخ در بهشت میخورن!
کریچر سیلی محکمی میخوره (به پست قبلی مراجعه شود)
دوباره همه با دقت به این صحنه خیره میشن
سرژ: نکنه دارن .. استغفرلله ... اینا که دارن راز و نیاز میکنند!
همه!
و دوباره فحاشی آغاز میشود ....