هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۲ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۵

ترنس هيگز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۱ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۷:۴۱ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
از حفره ي ابديت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
سلام
يه شعر خفن! :

صدتا جادوگر،دسته به دسته
بي نظم و ترتيب،هر جا نشته
هر جادوگر هست،خوش حال و خندان
چوبدستي اي،در دستان آن
جادوگران را،در كنار هم
در سايتي باحال،جمع كردن با هم
توپ است و باحال،مثل آنان است
رنگش طلايي،نامش جمال است!
منظور من رو،باحال بگيريد
اسم اون سايتو،از من بگيريد
جادوگران است،نامك اين سايت
كوچيك و كم جا،مثال يك كايت!
شعرمو ديدي؟خوب بود و خفن؟
اگه بگي نه،مي كشمت من!


*توضيح نويسنده:همان طور كه ملاحظه شد،در بعضي جاها قافيه تنگ آمده و به همراه آن،شاعر هم به جفگ آمده! ولي انصافا باحال نبود؟!
دوشعر خفن!:

جادو ها را بنه،خيز و بنگر
كه چگونه ولدمورت برآمد
مرگخواران در رستخيزند
عالم از سپيد رويي درآمد
چهره بست و چون زهر گرييد(1)
*
الف.دال بپاشيد ازهم
شدند آن ها همه يكسر ابلق
دامبلدور درآمد ز هاگوارتز
خنده اي كرد مغموم و دلگير
كه دگر وقت جنگ و جدال است
*
جادوگر خيز كامد سياهان
مرگ زود از شب جوشيد
لرد به خانه درآمد چو آتش
مرگ پوشه چو طوفان خروشيد
جادو از لرد شده هفت رنگه
*
آن مرگخوار پي جادوكردن
برسر خانه مي پرد باز
چوبدستي دارد به دستان
مرگ هر لحظه زايد
اجسادي همه خرد و زيبا!
*
آفتاب طلايي بتابيد
بر سر جامعه ي جادويي
دامبلدور بلند شد از خواب
لبخند زد شادمان و در خواب
لرد بر ما كشيد يك فرياد!

از ترنس اسفندياري ملقب به ترنس يوشيج!

**توضيحات:1-گرييد:گريه كرد

خوب بود؟
---------------
من ميگم كه بيايم به شعرها راي بديم.موافق ها دستا بالا!



اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ یکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۵

آنتونین دالاهوفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۶ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 106
آفلاین
چند روزو کرام دیوونه

میگیره همش بهونه ها

آتیشم میزنه هر شب

جای خالیت توی هاگزمید

دل من هواتو داره

دیگه طاقت نمیاره هیچ

این کرام همیشه گریون

مث ابرای بهاره

هرمی تو رو دوست داره

قد یه دنیا کرام میخواد با تو باشه حتی تو رویا

دنبال جای پاهاد

ریش های قشنگ خیس دامبل

نگو که رفتن هرمی سهم منه

دل من طاقت نداره میشکنه

نگو که باید جدا شیم، پوست همو بکنیم

نگو قسمت کرام و هرمی رفتنه



یه شعر جدید!
پیام زده شده در: ۷:۴۴ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

محسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۰۴ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
سلام به همه ی جادوگرانِ جادوگران
دیشب یه کمی به مخ و مخچه فشار آوردم و هر جوری بود افکارمو ریختم تو قدح اندیشه! این شعر هم توش بود. این شعر مربوط به زمانیه که سیریوسِ خدابیامرز تو آزکابان بود و از زبون خودشه:

من نمیگم که منو زازکابان {1} آزاد کنید****قفسم برده به هاگزمید و دلم شاد کنید
عمر ما می گذرد جادوگران جون شما ****برید تو سه دسته جارو و مرا یاد کنید
یاد این سیریوسِ بیچاره کنید ای دوستان****چون نگاهی به سرِ اسنیپِ معتاد کنید
اگه سر راهتون اون اسنیپه پیداش شد****مثل عمه ی هری زودی اونو باد کنید
اگه جادوی سیاه تو مدرسه ممنوعه **** همه با هم بتلاشید{2}، اونو آزاد کنید
منِ بیچاره ی توی آزکابان رو بی خیال****فکر نابود شدن ولدمورت شیّاد کنید
زنده ام من به هواتون، توی این آزکابان ****واسه ی رهایی من همه فریاد کنید...

نکات کنکوری: {1}: زازکابان: از آزکابان – {2}: بتلاشید: تلاش کنید، کوشش نمایید.

مورف پاتر متخلص به لردالشعرا !!


ویرایش شده توسط مورف پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۲۴ ۷:۴۶:۵۲

علاقه ی من به شناسه ی سدریک دیگوری 2 برابر دلبستگی لحظه ای سایت به رابستن لسترانجه


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۴:۱۷ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۵

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
سلام
يهو يه چيزي اومد تو مغزم كه مثلا شد شعر!پس اگر بد بود لطفا به خوبي خودتون ببخشيد!ولي اگر خنده دار بود بخنديد ها!

فردا زيباست

تفكر جنبش زاست
از همان كه نامش وحشتي مي اندازد
پيشگويي توهم زاست
از همان كه گويي به سنجاقكي ميماند
رفتار ابهام زاست
از همان كه خود را شاهزاده اي مينامد
عشق نيرو زاست
از همان كه زنده نام پسري مينامند
تنفر گوياست
از همان كه ماگل را كثافتي ميبيند
فردا زيباست
همان كه هري آن را فلسفه اي ميداند

×××
مرسي از اينكه تا ته اين شعر ارزشي را خوانديد

مرسي
آرتيكوس دامبلدور


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

محسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۰۴ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
این شعرو تقدیم می‌کنم به همه پاتریست ها!:

دروغکی افسون نکن
افسون زدن راستی میخواد
ولدمورت و دارودسته شو
نگو که یادت نمیاد

نگو که اون ماگِل کُشی
تمومشون یه قصه بود
طفلی جغد کوچیک من
رو پای کی نشسته بود !!!!

مورف پاتر متخلص به لرد الشعرا!!


علاقه ی من به شناسه ی سدریک دیگوری 2 برابر دلبستگی لحظه ای سایت به رابستن لسترانجه


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
موگل بده ‌‌.موگل بده.هدويگ رفته نيومده .نه نامه آورده .نه كسي جاشو بلده . موگل بده .نگوبه من جادوگر شدن نيومده .موگل بده كاش بدونم . هدويگ آمده از هري نامه آورده.امشب درجه خون جادوگريم روي 1300 است. اما شايد به چشم يك جادوگر اين تب فقط يك عدد است. مووووووگگگگگل بدددده.....


قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۲۰:۱۴ دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

پروفسور اسپراوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۶ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 378
آفلاین
این هم سه بیتی ما!سبک جدید 2006 هست:
چو چانگ ما هر روز به انتظار دیدن یاره
اما دیگوری رو کشونده جادویی که تاریکه و تاره
چشمای چوچانگ هر روز باز نگران از ولدی
داد می‌زنن ای ولدی,چرا کشتی دیگوری رو؟
تا بشه وقتی هورکاکس از دل دنیا پیدا
باز کار هری پاتر,انتظاره ,انتظاره


فریا


Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵

محسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۰۴ سه شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
سالم به همه ی برو بچز!!
دوستان شعری رو که اینجا براتون می نویسم اصلا ادعا ندارم که مال خودمه چون نیست!! اما نمی دونم که مال کی هم هست!!!!
من این شعرو نداشتم(!) یه روز تو وب می گشتم.... خوردم بهش برداشتم!!!!!!!!!!!!! اما یه کم ویرایش و از این جور چیزا روش کردم.....
حالا اگه کسی اینو خوند و به نظرش آشنا بود و فکر کرد مال خودشه بگه تابهش پس بدم.............!!
این شما و این هم شعر من!!




اندر باب ِ بردن هاگرید هری را (!)


ديد هاگريد يک جواني را به راه
کو همي گفت اي خدا و اي اله
تو کجايي کز ستم اين وقت شب
رفته از ذهنم به کل شور و طرب
آن عمويم: چاق، گنده، غرغرو
بسته از پشت، دست هر گونه عدو
اين خپل زادش، بود اِند ببو
شاس مخ و هيچي نفهم و عرعرو
اي چه شد آن رحمت و لطفت خدا
پس بکن اين سر ز جسم من جدا
* * *
ناگهان از پشت در آمد صدا
روح دادلي گشت از جسمش جدا
در شکست و بر فِتُد در پاي او
هيکلي در پشت آن همچون لولو:
« تو کجايي ورنون گامبو، کدو
کي نهاده بر تو اين نام عمو
من به دنبال هري اينجا شدم
خود براي اين مهم حاضر بُدم
حال شمعي آور و دِه روشنی
زانک گردی اندکی بخشودني»
* * *
گفت ورنون: کم کن از اين زرّ و زار
من در آرم گنده بک از تو دمار
گفت هاگريد: حرف من گشته چرند؟
اي چه شد اين نامه ی پر قفل و بند؟
پس در آورد نامه اي از شال خود
مهر آن از موم قدر يک نخود !
گفت هستي آشنا با نامه ام
نامه اي از بهر اين دردانه ام
اي هري گير و بخوان اين نامه را
بعد از آن بر تن نمايي جامه را
* * *
چون هري خواند و به پايانش رسيد
ديد ورنون لرز کرده همچو بيد
گويي‌اش از محتواي آن ورق
بوده است آگاه، کاين سان شد دمغ !
گفت هاگريد کای لعنت بر حواس
اين دوات و ليقه ی من پس کجاس !
برنويسم نامه اي از بهر تو
تا بداند دامبلی از وضع تو
وقت رفتن گشته است ديگر کنون
حيف اين در با چنين قفل و کلون !
* * *
گشت ورنون يک قدم سوي جلو
گفتش او را گنده بک! وايسا، اوهو
تو که هستي کز براي اين هري
مي کني همچون لله اين مادري؟
گفت هاگريد: خوب داني جان من
نيست آنقدر اين موضوع هم خفن !
خود بداني اين هري جادوگر است
سرنوشتش اين چنين بازیگر است
گمشو حالي از سرِ راهم کنار
ورنه وارد مي کنم بر تو فشار !
* * *
دادليِ گاگول خنگولِ مشنگ
داد سوتي بد مُدل شوت ملنگ
غول ما هم صبر خود از کف بداد
چتر خود برداشت، وردي سر بداد
ناگهان از انتهاي چتر او
رفت نوري سوي آن تنبل کدو
خورد آن دم راست نور بر پشت او
آن واترپمپِ (!) دغل کارِ دو رو
دم درآورد پيچ خورده همچو کوک
يک دم کامل به فرم بچه خوک!



خداییش چقدر کف کردین!!؟


ویرایش شده توسط مورف پاتر در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۱۸ ۱۹:۰۷:۲۹

علاقه ی من به شناسه ی سدریک دیگوری 2 برابر دلبستگی لحظه ای سایت به رابستن لسترانجه


اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۵:۰۵ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۵

آنتونین دالاهوفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۶ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 106
آفلاین
عمرا" اگه ...


عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی
عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی
میخوام بهت خوبی کنم
آخرش اما شر میشه
افسون های من
واسه تو دردسر میشه

عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی
عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی
من به خیال سادگیم
یه کار بهتر میکنم
افسونم از اینی که هست
پیشت قوی تر میکنم

خوب میدونم که شادیم
آدمای دور و ورم
همه میدونن اون منم
که آبروتو 2 سیکل میخرم
عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی
عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی

خوب میدونم که شادیم
آدمای دور و ورم
همه میدونن اون منم
که آبروتو 2 سیکل میخرم
عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی
عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی
هر جوری خواستی با دلش تا کنی
من به خیال سادگیم
یه کار بهتر میکنم
افسونم از اینی که هست
پیشت قوی تر میکنم
میخوام بهت خوبی کنم
آخرش اما شر میشه
افسون های من
واسه تو دردسر میشه
عمرا" اگه من جادویی رو پیدا کنی


چه ربطی داشت؟
ناظر: ربطش بود به آب هویج قزوین



Re: اشعار جادویی
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵

دادلی دورسلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۳ جمعه ۵ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۱۷ شنبه ۳۱ تیر ۱۳۸۵
از خانه شماره 4 پریویت درایو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
دوچرخه ام کو؟
چه کسی بود صدا زد : ترسو؟؟
نکند هری پاتر بود او؟
شایدم آن شبه سیاه خوفناک عجیب!
نی نی ، هری پاتر در خواب است.
شاید او آن پسر موقرمز باشد.
فرد ویزلی
با آن شلوار لی
و آن شکلات مسمومش
وای چه خوشمزه بود او
ولی حیف که درد پس از آن برد مزاجم را هو!



این شعر را هم ولدمورت درمورد خودش سروده:

من در این تاریکی
فکر یک مرگخوار خائن هستم
که بیاید مورد شکنجه ام قرار گیرد

من در این تاریکی
امتداد ساعد دست همه عالم را
هک شده با آن علامت شوم خودم بنبینم
که همیشه داغ و قرمز بشود!

من در این تاریکی
در گشودم به هورکراکس های قدیم
به سیاهی هایی، که درون قدح دامبلدور تماشا کردید.

من در این تاریکی
یک هورکراکس دیدم
و برای بوته‌ی نارس مرگ، آن را "آندرستن" کردم!

ترم جدید کلاسای سواد آموزی دومبول داره شروع میشه، دیر بجنبی کلاسا پر میشن !
یکم دقتتو بیشتر کن .


ویرایش شده توسط هرپوی کثیف در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۶ ۲۱:۵۵:۰۷
ویرایش شده توسط هرپوی کثیف در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۶ ۲۲:۱۳:۱۱







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.