نیمکت مرگخوار ها :قبل اعلام نتایج اون هارو باید لو بدیم هر طوری که شده.
لرد كه ديگر از تقلب هاي دامبلدور صبرش لبريز شده بود دستش را به نشانه صبر كردن براي داور بالا برد. تيم داوري كه در حال ترك مكان برگزاري كنسرت بودند با اين حركت لرد بازگشته و دوباره سر جايشان نشستند. از اين حركت ناگهاني آن ها جمعيت نيز دوباره وارد شده و بر روي صندلي هايشان نشستند.
روفس با تعجب گفت:
- ولي ارباب ما ديگه شعري نداريم... ميخوايد چيكار كنيد؟!
لرد رويش را به طرف روفس برگرداند و مستقيم به چشمانش نگريست. بعد از چند ثانيه مكس گفت:
-ارباب هميشه راه هاي خودش رو داره
لرد اين را گفت و به طرف تيم داوري رفت. دامبل نيز براي اينكه از او عقب نماند دوان دوان به سوي آنان رفت.
آنتونين:
- به نظرتون ارباب ميخواد چيكار كنه؟
ايوان همانطور كه به ميز داوران نگاه مي كرد گفت:
- معلوم نيست. ولي زماني كه ارباب اين جوري مرموز ميشه يعني يه اتفاق شومي در انتظار دامبله...
لرد پس از چند دقيقه نزد مرگخواران باز گشت. رويش را به مورفين كرد و گفت:
- مورفين! ارباب به متاع هاي تو احتياج داره.
چرت مورفين ناگهان پاره شد و با حالت خماري گفت:
- چي دايي ژون؟ آها! متاع ميخواي؟ چژوريشو ميخواي؟
- يه جوري كه طرف بره فضا
- اتفاقا" يه ورژن ژديد از اين متاع ها اومده... البته من يكي رو بيشتر نتونشتم بگيرم اونم واسه توليد انبوه گرفتم... حالا بيا همينو بگير...
مورفين از لاي دوخت ردايش يك بسته كوچك در آورد و به لرد داد. لرد نيز بسته را به آناكين داد و گفت:
- اون پير ريش پرست احتياج به يك نوشيدني داره... ميدوني كه منظورم چيه آناكين! فقط متوجه نشه!
آناكين سري تكان داد و رفت. لرد رو به مرگخواران كرد و گفت:
- قراره يك مسابقه ديگه هم الان برگزار بشه. اما اين بار قراره اون اول بخونه
نيم ساعت بعد، دامبل روي سندر افكار دامبل:
يا مرلين! من چرا سرم كيج ميره؟! خدا لعنتت كنه گرابلي! اين ستاره ها چيه بالاي سرم. بوووووووو (افكت تكان دادن سر)
دامبل همين طور در افكار خودش قوطه ور بود كه ناگهان دارو گفت: شروع كن!
او خودش را جمع و جور كرد و شروع به خوندن كرد:(با سبك سنتي)
- من همون پيـــــــــــــــــــــــــــــر خرفتـــــــــــــــــــــــم
من همون پير الف داااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالم
من همون كسي هستم كه با تقلــــــــــــــــــــــــــــــــــــب
در اين مسابقه لرد رو شكستــــــــــــــــــــــــــــــــــم
....
ناگهان داوران با چهره اي بهت زده به دامبلدور خيره شدند.
جيمز:
- باب گرابلي اين چي داره ميخونه؟
گرابلي:
- نميدونم! شعر اصلا" اين نيست!
جيمز با صداي بلندي فرياد زد:
- آقا اشتباه شده!
آقاي داور مسابقه رو متوقف كن!
تقلب شده!
ناگهان لرد از سمت ديگر با ابهت تمام از روي نيم كت برخاست و گفت:
- از قديم گفتن مستي و راستي
داوران اندكي با هم مشورت كرده و سپس داور اول گفت:
- نتيجه فردا در پيام امروز!