هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: **همانند يك سفيد اصيل بنويسيد!**
پیام زده شده در: ۱۲:۱۰ چهارشنبه ۷ دی ۱۳۸۴
#82

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
استرجس داشت توي خونه راه ميرفت كه يك دفعه صدايي از توي در سمت چپ اون به گوش رسيد اون ابتدا فكر كرد كه اشتباه شنيده است به سمت چپ و راست خود نگاه كرد و ديد كه خبري نيست سپس متوجه در كنار خود شد با صداي نسبتا بلندي سيروس و دامبلدور رو صدا كرد
پس از چند لحظه هر دوي اونها از توي راه پله خودشون رو به استرجس رسوندن
استرجس با حركت سر به در اشاره كرد و
گفت:سيروس توي اين اتاق چيه
سيروس نگاهي به در كرد وبا تعجب
گفت:من تا حالا دري اينجا نديده بودم تو چي آلبوس تو ديده بودي
آلبوس هم با تعجب
گفت:وقتي تو نديدي ميخواي من ديده باشم
استرجس گفت:از توي اتاق صداهاي عجيبي مياد
آلبوس چوب دستيشو در اورد و
گفت:توي محفل چيزي نبايد باشه كه من ازش اطلاع نداشته باشم
هر كاري كردن در باز نشد دامبلدور هم هر چي ورد و طلسم گفت هيچ اتفاقي نيفتاد
استرجس گفت:من يك روش مشنگي بلدم با اجازت سيروس
سيروس قبل از اينكه چيزي بگه استرجس با لگد محكمي در رو باز كرد
در پشت در نماي واقعا خنده داري وجود داشت دو تا سه تا عروسك ماگلي رو گذاشته بودن زمين و اونها صحبت ميكردن
سيروس به طرف اونها رفت و با روش استرجس هر دوي اونها رو داغون كرد و
گفت:من ميدونم با فرد و جرج
آلبوس و استرجس زدند زير خنده
سيروس با تمام عصبانيت از در رفت بيرون و استرجس و آلبوس نيز در حالي كه هنوز داشتند ميخنديدند از در بيرون رفتند

**فردا**
فرد:واسه خنده اين كارو كرديم
سيروس :بيخود دفعه ديگه تكرار بشه هر جفتتونو شبيه عروسكها ميكنم
جرج:باشه بابا تسليم
سيروس حالا خوب شد


----------------------------
ادامه ندارد..........


استرجس ميتونم بگم كه كم كم داري حرفه اي ميشي!...ولي بايد بيشتر از اينا تلاش بكني!...خب تو از يكي از سوژه هاي جالب كتاب يعني اذيت و آزار فرد و جرج استفاده كردي كه به نظر من خيلي جاها تويه نمايشنامه نويسي ميتونن مورد استفاده قرار بگيرن!...نميخوام سخنراني كنم!...در كل اين سوژه رو كه به كار بردي واقعا جالب بود!
اون مدل در باز كردن مشنگي خوب بود ولي خب وقتي دري مشنگي باز بشه يعني جادويي هم باز ميشه!..اينو جاي ديگه ننوييس چون اشتباهه و فقط ميشه تويه نمايشنامه هاي طنز استفادش كرد!
يه مشكل ديگه اي كه داشت اين بود كه سيريوس با دامبلدور يه جورايي خيلي خودموني حرف ميزد!البته من خودم با اين مشكل دارم.يعني زياد معلوم نيست كه مثلا سيريوس چه شكلي دامبلدور رو تويه كتاب صدا ميكرد!...ولي خب بايد تويه نمايشنامه هاي سايت مثلا پروفسور صداش كنيم!

در كل پست جالبي بود و سوژه ي نويي رو به وجود آوردي كه بايد بگم كه وقتي يه نمايشنامه خوبه كه سوژه خوب و نو توش زياد باشه.مثل همين اذيت و آزار فرد و جرج كه خيلي وقت بود تويه سايت مورد استفاده قرار نگرفته بود و اصلا يه فرد و جرج درست و حسابي نداشتيم...در حالي كه حسابي ميتونن سوژه باشن!!


نمره از 100»»»»» 70....يعني متوسط مايل به خوب

*دامبلدور*


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۸ ۱۰:۰۰:۴۹

عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


**همانند يك سفيد اصيل بنويسيد!**
پیام زده شده در: ۰:۱۱ سه شنبه ۲۹ آذر ۱۳۸۴
#81

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
خب از تمام محفلي ها و غيرمحفلي دعوت ميكنم تا به اين تاپيك كه چند وقته اصلا توش پست نخورده بيان و پست بزنن تا نحوه نوشتن نمايشنامه مانند يك سفيد اصيل را ياد بگيريم!!

محفلي هاي حال حاضر ميتونن اينجا نمايشنامه بنويسن تا اشكالاتشون گرفته بشه تا در بقيه جاها بهتر بنويسن.پستها همه از دم نقد ميشن!

كساني هم كه ميخوان عضو محفل بشن ميتونن قبل از پست ثبت نامشون اينجا پست بزنن و بيشتر ياد بگيرن!

كساني هم كه نه سفيدن نه سياه ميتونن براي بهتر شدن رولشون اينجا پست بزنن!

و بايد بگم تمام پستها اينجا نقد ميشه و پستي نبايد در ادامه ي پست قبلي باشه و يه پست جدا باشه!
چون وقتي كسي زدن پست جدا از پست بقيه رو ياد بگيره خود به خود ادامه دادن پستهاي بقيه رو هم ياد خواهد گرفت.
حالا در بعضي موارد ادامه پستهارو هم ميشه نوشت!

شروع كنيد!

*ناظر انجمن*


شناسه ی جدید: اسکاور


Re: "نمایشنامه نویسی لایق یک سفید!"
پیام زده شده در: ۲۰:۴۹ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
#80

کارآگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۲۶ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۳:۱۴ شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲
از در کنار دمبول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 911
آفلاین
با توجه به اين قضيه که از وقتي سام وايز ملعون شناسه رو به رود ريک تغيير داده...به طور رسمي از نمايش نامه ها شوت شده و من فکرکنم البوس دامبلدور نفوذ بيشتري داره و شما شايد سعي کنيد اون رو تو نمايش ها جا بديد اگه اين وضع ادامه پيدا کنه من با صحبت با مديران براي بهتر جا افتادن رهبر شناسه نمايشي رود ريک رو به دامبلدور تغيير بديم من احساس مي کنم اون نتيجه اي که قرار بود از رود ريک بگيرم رو نگرفتم در اين صورت همونالبوس بشه بهتره


[size=large][color=FF0099]كتاب خاطرات من از ققنوس:[/colo


Re: "نمایشنامه نویسی لایق یک سفید!"
پیام زده شده در: ۱۴:۱۴ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
#79

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
خب اينم نقد نمايشنامه ي برتي:
بديها:
1_بزرگترين اشكالت اين بود كه نمايشنامت خيلي شلوغ و پلوغ بود و نظم نداشت,يعني خواننده حداقل بايد سه بار نمايشنامتو بخونه تا دقيق از جزييات با خبر شه.
2_طنز داشت ولي يه كم بيشترتر بهتر.
____________________
خوبيها:
1_طنز داشت,البته اينو تو بديها هم گفتم ولي اين دو تا از هم جدا هستند.
2_فضاپردازي نسبتا خوب بود.
3_داستانپردازي خوبي داشت.
4_در كل بايد بگم كه خوب بود.آفرين
_________________________
ببينيد من نقد ميكنم نگيد اين خودش بلد نيست نمايشنامه بنويسه اومده نقد ميكنه.
درسته من بلد نيستم نمايشنامه بنويسم ولي حداقل زورمو ميزنم,شما هم دست به كار شيد چون من كاري ازتون نديدم,همه ي اين رولهاتونم كه خوبه ماله قلعس.در كل شماها خيلي خوب مينويسيد ولي خودتون رو نشون نميديد.
بيايد همه جا پست بزنيد از هيشكيم نترسيد,من خودم الان به رولهايي كه اولاي ورودم به سايت زدم نگاه ميكنم خندم ميگيره كه اين اراجيف چيه من نوشتم.پس بيايد و فعاليت كنيد.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: "نمایشنامه نویسی لایق یک سفید!"
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
#78

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
از اعماق شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 203
آفلاین
معذرت ما رو پذیرا باشید. اون پست رو به منزله ی بی انصافی قلمداد نکنید. برادر سرعت اکانت منم چیزی ماورای افتضاحه. (البته بدون در نظر گرفتن دی سی های دو دقیقه یکبار)

بازهم ممنون از لطفتون.


جلد هفتم کتابهای هری پاتر:"هری پاتر و چهل دزد بغداد."


Re: "نمایشنامه نویسی لایق یک سفید!"
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
#77

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
ببخشيد برتي جان ولي خيلي بي انصافي,من اگه ميتونستم حتما نقد ميكردم,اونايي كه با من چت ميكردند ميدونستن كه سرعت كامپيوترم افتضاح شده,در هر حال ببخشيد من تا بعد از ظهر پست شما رو نقد ميكنم.
در ضمن از قبلم ناظر بودم.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: "نمایشنامه نویسی لایق یک سفید!"
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
#76

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
از اعماق شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 203
آفلاین
دو روز بعد
آقای سر رودریک شما ناظر شدی دیگه اینورا نمیای؟ بابا ما خفه شدیم از بس در پی نتیجه اینجا رو نگاه کردیم.
لطفا اگر نمی تونی بیای بگو تا ما کس دیگه ای رو برای نظر دهی انتخاب کنیم.


جلد هفتم کتابهای هری پاتر:"هری پاتر و چهل دزد بغداد."


Re: "نمایشنامه نویسی لایق یک سفید!"
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
#75

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
از اعماق شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 203
آفلاین
ممنون از لطفتون...اینم نمایشنامه، لطفا نظرتو بگو
-----------------------------------------------------

برتی با سر و روی عرق کرده و مضطرب بالای سر پاتیل جوشانش ایستاده.اتاق پر از بخارهای رنگ و وارنگ و بوهای عجیبه. معجونی به رنگ قرمز گریفیندوری، مملوء از حبابهای سبز چمنی داخل پاتیل صداهای دلخراشی از خودش در میاره.
برتی:خوب، حالا برای آخرین مرحله باید یه دندون از هر کدوم از اعضا بندازیم توی معجون. فقط امیدوارم اشتباه نکرده باشم. خوب...حالا.؛ اکسیوتیث

در جاهای دیگه
چو:جدی میگم...خودم دیدمش...اوی اوی اوی دندونم.

لی:آره مری... اونوقت یه کف گرگی زدم تو صورتش اینجو...آی...

شوالیه:ای دلاوران...کماندوهای سرخ پوش گریفیندور...آی...این دندان مال بنده به کجا میرود؟

نویل:نه...نه...نکن...خرررر...پففففففف.

رومیلدا:آواداکد...اوخ

هنری:ببخشید؟چرا دندونای من امروز 31 هست؟

مری:فک کنم یکی از دندونام گم شده...


توی اتاق برتی
یه مشت دندون پرواز کنان وارد معجون میشن و با افتادن هر دندون معجونه به رنگ قهوه ای سوسکی در میاد و پف میکنه.
برتی:عالیه...حالا چند تا لیوان میخوایم. و معجون...

تق... تعدادی لیوان پر از معجون به سمت صاحبانشون حرکت میکنن.

برتی:هووممک...اکو(echo) ...ساکنین محترم قلعه ی روشنایی توجه کنید.برتی صحبت میکنه توجه کنید...لیوانایی که هم اکنون به سمت شما پرواز میکننحاوی معجون تله پاتی می باشند...دقت کنید.اول لیوانا رو سه مرتبه بر خلاف جهت عقزبه های ساعت بالای سرتون بچرخونید...بعد با دست راست بگیرید.یه پاتونو بالا ببرید و در حالی که گردنتونو به جلو و عقب حرکت میدید،پایین تنه تونو بندری برقصونید. بعد سه ثانیه بی حرکت بایستید و بعد معجونو یه نفس سر بکشید.
مراقب باشید که در حین انجام عملیات معجونتون نریزه. حالا شروع کنید.

چو:مشکوکه! شوالیه:چه مسخره. نویل:آهین؟ لی:یادم باشه ویرایشش کنم. رومیلدا:چه بیکار... مری:هیجان انگیزه.

همه به ترتیب عملیات رو انجام میدن. برتی هم بهکذا...

بعد از چند لحظه
همه:
صدای انفجار----------جیغ های گوش خراش----------سرمای استخوان سوز---------تاریکی مطلق-------------حال تهوع و.....
چند ساعت بعد
یاران قلعه به هوش میان و شروع به خاروندن دماغشون میکنن. کهیرهایی به بزرگی یک نات نوک دماغ همه در اومده.
چو:قیافه م به ریخت...این چیز بد ترکیب بنفش رنگ دیگه چیه؟ مگه دستم بهت نرسه برتی...
رومیلدا:باز مال تو خوبه ؛ مال من سبز فسفریه.
لی:همه ی دردسرای ما زیر سر این برتیه.

برتی با کهیری به رنگ آلبالویی جلوی در ظاهر میشه.
برتی: خوب بچه ها...همه تون به شکر ریش مرلین مرحوم حالتون خوبه...امممم...چرا اینجوری نگام می کنید؟ آهان اینا؟... فک کنم جزء عوارض جانبیش باشه... فکر اینجاشو دیگه نکرده بودم...نگران نباشید خوب میشن. من اومدم اینجا که با هم کارکردشو امتحان کنیم...(7 تا چوبدستی بالا میره) اممم...ولی مث اینکه سرحال نیستید.نه؟ خوب پس من میرم سر فرصت مزاحمتون میشم.خوب؟(7 تا نور زرد رنگ به سمت برتی شلیک میشه) اوه...
تق...برتی غیب میشه.

همه:برتییییییییی....


جلد هفتم کتابهای هری پاتر:"هری پاتر و چهل دزد بغداد."


Re: "نمایشنامه نویسی لایق یک سفید!"
پیام زده شده در: ۲۲:۵۱ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
#74

سدريك ديگوري


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۴ شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
از لبه ي پرتگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 523
آفلاین
نقل قول:

من اصلا نمیفهمم فضاسازی رو چه جوری باید بیارم تو نمایشنامه!لطفا یکی بیاد به من یاد بده!!

اونم که از همه چی سریع گذشته بودم برای این بود که هیچ سوژه ی جالبی نداشتم.....در واقع به جز فضاسازی من تو نمایشنامه هام اشکالی ندارم جز این که سوژه ی درست و حسابی ندارم و نمیتونم داستانو به خوبی ادامه بدم.یعنی میشه گفت...داستان نویسیم خوب نیست!

اون جمله ی چو....یعنی در جواب شارزاس بود که میگفت برای تفریح اومدیم.میدونم چیزهای خیلی بهتری میتونستم جاش بذارم ولی اون موقع اصلا فکرم کار نمیکرد!

ببين مهم همينه كه تو بتوني يه سوژرو تو ذهنت بپروروني,براي اينكار اگه چيزي به فكرت نميرسه ميتوني از سوژه هاي تكراري استفاده كني ولي بايد عوضش كني.در ضمن فضاسازي خيلي راحته,بايد محلي رو كه كار داره و افراد و اشيايي كه درونش هستن رو خورده خورده نشون بدي,مثلا چگونگي وضع هوا و زمان رو مشخص كني.
______________________________
برتي بات عزيز,اين چون نمايشنامه نبود من نميتونم نقدش كنم,اين يك گزارش بود.
ولي در كل گزارش خوبي بود و طنزم همراهش بود.


[size=medium][color=0000FF]غم و اندوه را مي ستايم زيرا همواره همراه من بوده Ø


Re: "نمایشنامه نویسی لایق یک سفید!"
پیام زده شده در: ۲۲:۲۱ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
#73

برتی بات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ جمعه ۹ تیر ۱۳۸۵
از اعماق شهر لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 203
آفلاین
آقا یه هفته ما نبودیم چقد اتفاق افتاده.
منم هستم لطفا ایرادات من رو هم بگید البته اگه حوصله کردید چون کار من همه ش ایراده. ولی خوب از بین نمایشنامه های افتضاحم، من این یکی رو میزارم اینجا:
تجمع ملت در مقابل وزارتخانه


در پی حضور مکرر کسی که نباید اسمش را برد در اماکن عمومی ، ملت غیور وشهید پرور جادوگر در اعتراض به غیبت کارمندان وزارت سحر و جادو از محل حادثه ، در مقابل درب های وزارتخانه تجمع کردند.
ارتباط مستقیم قلم پری* داریم با خبر نگارمان در میان معترضان:

وزارت سحر و جادو امروز شاهد سیل جمعیت معترض است. تظاهر کنندگان از ساعت 9 صبح امروز در مقابل وزارتخانه اجتماع کرده اند و ظاهرا قرار است که این عمل را تا زمان رسیدگی به اعتراضات ادامه دهند.
گروه های معترض اعم از دانش آموزان ، رقاصان واعضای گروه Hco ونیز عوام ،ببخشید، مردم عادی ، خواستار ایجاد اقدامات هر چه بیشتر به منظور جلوگیری از حضور مرگبار لرد... و مرگ خوارانش هستند.
صحبتی داریم با چند تن از تظاهر کنندگان ؛ آقای سرژ تانکیان یکی از شاهدان فجایع اخیر هستند که هم اکنون با فریاد ، اعتراض خود را بیان می کنند.

خ:آقای تانکیان صحبت شما با وزیر چیست؟

سرژ تانکیان:Boom...Boom...Every time you drop your bomb you kill the...*

خ:مگه تظاهرات ضد جنگه؟

متاسفیم که ایشون اینقدر سرگرم فریاد و اعتراض هستن که متوجه حضور ما نمی شوند. به طرف پسر بچه ی 15-14 ساله ای میرویم تا صحبت های او را بشنویم.

خ:آقای محترم...هدف شما از حضور در میان معترضان چیست؟

پسر بچه:من؟پیام امروزه؟..جدا؟...می نویسین حرفامو؟....یه لحظه... هی نیکلاس، دیدی بت گفتم من بالاخره مشهور میشم؟...به تو که امضا نمیدم...نیکلاس داری می خونی؟....دلت بسوزه...

با عرض پوزش... ظاهرا لحظاتی قبل بیانیه ای از سوی کارمندان وزارتخانه در میان مردم پخش شده و گویای این پیام است:"متفرق شوید..اینجا ایستادنتان سماق مکیدن است. چرا که، ما اهل هاگزمید نیستیم گیلدی تنها بماند."
هم اکنون آقای ساخاریاس اسمیت روی شانه ی کسی ایستاده و سعی دارد با مردم صحبت کند.

زاخاریاس اسمیت: ملت جادوگر توجه کنید...توجه کنید...امروز اینجا تجمع کرده ایم تا اعتراض خود را به گوش وزیر برسانیم ؛ ولی آنها گوش نکردند...پس ما هم خشانت بارانه برخورد میکنیم. پته شان را روی آب میریزیم...من از همینجا اعلام میکنم ، اینهایی که میگویم حقیقت دارد. ما به همه می گوییم که خودشان مسئول ترور فلان کس...ای الهه ی نااااز...بی بند و باری....کاین غم جانگداز...تقلب در انتخابات...در بزمم بنشین*....................بییییییییییییییق*

متاسفانه ارتباط ما با خبرنگارمان ،پیش تابستان، قطع شد. ولی به راستی چه کسی باید پاسخگو باشد؟
---------------------------------------------------------------------------------------------
*: تکنولوژی پیشرفته رو حال می کنید؟ ارتباط مستقیم قلم پری!!!
*: بخشی از آهنگ Boom از سیستم آو ا دون ، با مضمون اعتراضات ضد جنگ.
*:پارازیت
*:سانسور





ببخشید خیلی بی ربط بود به جنگ سیاه و سفید. ولی لطفا نقدش کنید.


جلد هفتم کتابهای هری پاتر:"هری پاتر و چهل دزد بغداد."







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.