فوووت فووووت ... بنگ !!!ايگور و بليز مقادير زيادي بادكنك حاضر كردن و بالاي سر وزير ايستادن و مشغول تركوندنش هستند .
در خواب وزير ...وزير همچنان داره براي ملت سخنراني ميكنه كه ناگهان يك سري هواپيماي مخوف و جنگنده ي اتحاد خاكستري در آسمون رويت ميشن.
هواپيماها ويراژ خفني ميدن و مشغول بمب اندازي روي سر طرفداران هوكي ميشن.
فووووشت ... بنگ !!!هوكي كه اين وضعيت ظالمانه رو ميبينه به منظور مبارزه با استكبار دست راست خودشو مشت و با تمام قدرت به هوا بلند ميكنه .
در عالم واقعيتهوكي در حالي كه همچنان در خواب خودش اسيره ، از فرت عصبانيت در عالم واقعيت هم مشت خودشو بالا ميبره و محكم زير چشم ايگور پياده ميكنه.
ايگور:اخ چشمم ... اوخ چشمم ... اصلا به جهنم .. اصلا به درك .. بگير بخواب بذار بيان وزارتتو بگيرن به من چه اصلا .. من اصلا ازت قهر ميكنم ميرم خونه مامانم ...
ايگور بعد از گفتن اين حرفا در حالي كه گوله گوله اشك ميريزه به سمت در حركت ميكنه و بليزم دنبالش ميره ...
اما بشنويد از احوالات نيروي خاكستري ...سالازار ، مرلين ، بارون ، كريچر و امپراطور به طرز خفني تغيير شكل دادن تا شناسايي نشن .
به اين صورت كه به كريچر پوشك بستن و اونو توي گهواره اي انداختن و بارون خون آلود رو شبيه بادكنك قرمز رنگي كردن و دادن دست كريچر ..
ريش هاي مرلين رو چند دور ، دور بدن جادوگر پير پيچ دادن و در حكم پشمك در حلق كريچر فرو كردن ، امپراطور و سالازارم يكي از اين ماسك هاي ضد آلودگي هوا جلوي دماغشون بستن .
با اين وضعيت همگي اونها دارن به سمت وزارت حركت ميكنن.
جلوي در ورودي وزارت ..!ممد نگهبان به محض اينكه سالازار و امپراطورو ميبينه چوبدستيشو در مياره و توي دماغ سالازار فرو ميكنه ..
_اي شورشگر نا به كار خوب گيرت اوردم ... تو سالازار اسليتريني ؟!
_نه احمق .. من سالازار اسليترين نيستم .. من سالازار اسليتريني ام كه تغيير چهره داده تا تو نشناسيش و اينو توي فيلمنامه نوشته و تو داري گند ميزني به فيلمنامه ... اوكي ؟!!!!
ممد:
چند دقيقه بعد ...اعضاي اتحاد شاخ خاكستري بعد از مشقت بسيار و پيچوندن چند نگهبان خودشون رو به دفتر وزير ميرسونن.
هوكي هم چنان در خواب خودش اسيره و اون مشتشم كه به نشانه مخالفت با استكبار راه هوا گرفته بود همچنان اون بالا مونده .
سالازار:حالا وقتشه كه يه تار موشو بكنيم و توي معجون مركب پيچيده بريزيم .. و خودمون قدرت رو به دست بگيريم ..
بارون:شالاژار جون من نميدونم تو توهمم يا واقعيت اما اينطور كه من ميبينم اين بشر يه تار مو هم نداره ...
توجه همه به كله ي همچون كف دست هوكي جلب ميشه .
كريچر:حالا چي كار كنيم ؟!
امپراطور سريعا وارد عمل ميشه ، دست راست هوكي رو كه به هوا بلند شده بود ميگيره و از ارنج محكم روي ميز قرار ميده و خنجر خودشو در مياره .
كريچر:اوه اين صحنه خيلي خفنه من نميتونم ببينم ..
امپراطور:بعضي وقتها براي رسيدن به هدفامون بايد بيرحم باشيم .
امپراطور تاريكي تا جايي كه توانشو داره خنجرو بالا ميبره و بعد با تموم قدرت خنجرو پايين مياره ، شدت ضربه حدي هست كه ميز وزارت از وسط به دو نيم تقسيم ميشه و گرد و خاك عظيمي به پا ميشه ، امپراطور سريعا دولا ميشه و توي مخروبه هاي ميز شروع به جستجو كردن ميكنه و بعد از چند دقيقه با لبخندي حاكي از موفقيت بلند ميشه ، در حالي كه جسمي چند ميليمتري رو در دست گرفته.
كريچر:اين ديگه چيه ؟!
امپراطور:ناخن زايد انگشت كوچيكه هوكي با مقدار زيادي اشغال و كثافت زيرش.
ملت:
امپراطور سريعا ناخن هوكي رو داخل معجون ميريزه ، معجون كم كم تغيير رنگ ميده و به شكل لجن در مياد ...
سالازار نگاهي به جمع ميكنه : و حالا يكي از ما بايد اينو بخوره ..