دامبلدور در حالي كه قدم زنان به سمت مجلس مي آمد زير لب چيزي را زمزمه ميكرد:
فيش فيشو....فيش فيش.....فيش فيشو مار نازنين....اوهوم اوهوم....فيش فيشو مار نازنين....بخز و بيا روي زيمين!....زمين...
دامبلدور به دم در مجلس ميرسه.
دامبلدور:هووومك....پس چرا كسي به استثقبال من نيومده؟
و از پله هاي مجلس بالا ميره.
جلوي در دو تا نگهبان با نيزه! وايستادن و تا دامبلدور ميخواد از در بره تو نيزه هاشونو پايين ميارن و جلوي دامبلدور رو ميگيرن.
يكي از نگهبانها:كجا؟
دامبلدور:منو به مجلس دعوت كردن.
نگهبان:دعوت نامه لطفا!
دامبلدور:بفرما!
و در دعوت نامه اين چنين نوشته:
**بسم المحاسنة المرلين الحجيم!**
پروفسور دامبلدور عزيز!
مدير محترم مدرسه علوم و فنون جادوگري هاگوارتز و ناظر هزارتا جاي ديگه!
بدينوسيله از شما براي شركت در انتخابات نمايندگان مجلس و رئيس مجلس دعوت به عمل مي آوريم.
امضا:@
دربون ساختمون مجلس!
نگهبانا:مــــــــــــــــــا
بفرماييد تو جناب دامبلدور....بفرماييد.
و تعظيمي بلند بالا ميكنه.
دامبلدور با قدم هايي بلند و لباسي يك دست سفيد كه وقار خاصي بهش ميداد وارد مجلس ميشه.
حدود 50 صندلي دور يك ميز طويل چيده شده بود و همه جا از تميزي برق ميزد.
ناگهان صداي وز وزي از سمت راست به گوش رسيد.
دامبلدور به سمت صدا برگشت و چند نفر را كه از سر و كول هم بالا ميرفتن ديد.
به سمت اونا رفت.
دامبلدور:اينجا چه خبره؟
همه به سمت دامبلدور برميگردن و دامبلدور چهره هاي آشنايي رو ميبينه.
""ناظرا و مديرا!""
-به سلام دومبول جون!
-سلام پروفسور
لوپين:سلام پروفسور خوش اومدي.
دامبلدور:سلام ريموس خب من اومدم كه نماينده بشم.
ريموس:نماينده كجاها؟
دامبلدور:نماينده كجا؟خب نماينده كل ملت جادوگري ديگه!
ريموس:اينجا ملت پلت نداريم...بگو ناظر كدوم انجمني و ميخواي نماينده چه انجمن هايي باشه؟
دامبلدور:ها؟...پس كه اين طور....خب من تويه هاگوارتز كه يه نفرم پس من نماينده هاگوارتز!بيا تو جادگري منتظريم هم كه من ناظرشم و بقيه ناظرا تاييد شخصيت ميكنن پس من نماينده اونجا هم هستم.
پيشنهاد ها رو هم با امير صحبت ميكنيم و به نتيجه ميرسيم.
در ضمن بين من و هري پاتر من به عنوان نماينده انجمن نامه از هاگوارتز هم انتخاب شدم!
ريموس:بابا يه دفعه خب ميشدي مدير انجمن ديگة!
دامبلدور:آقا بسته بسته!مثلا ايفاي نقشه ها!
يعني چي مسائل سايت رو مياريد تو نمايشنامه؟!