هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۷

بتی بریسویت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۰۶ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ شنبه ۱ فروردین ۱۳۸۸
از یه جای دنج
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 101
آفلاین
مک با چشم های تا به تایش به مشتری تازه خیره شد که آن قدر لباس پوشیده بود که فقط چشم هایش دیده میشد . با سوظن به او نگاه کرد . هوا آنقدر ها هم سرد نبود .
-بفرمایید؟
-تایبریوس مک لاگن؟
صدایش از زیر شال گردن ضخیمی که دور صورتش پیچیده بود خفه به گوش می رسید .
-بله. خودم هستم . فرمایشی بود؟
نفس راحتی کشید و کلاه ، شال گردن و پالتوی ضخیمش را که یقی اش را بالا داده بود در اورد و روی زمین انداخت . و نفس راحتی کشید .
-نزدیک بود زنده زنده توی این لباسا کباب شم! خوبه...گوش کن! من تحت تعقیبم . بتی منو فرستاده که...
-بتی؟ نمی شناسم!
طوری نگاهش کرد انگار دیوانه بود .
-بتی بریسویت از روزنامه پیام امروز .
اندکی زمان نیاز بود تا یادش بیاید کی را می گوید . فکری کرد و گفت :
- آهان! خب چرا خودش نیومد اینجا؟
-نمی تونست بیاد . اونم یه جایی مخفی شده . می خواد تغییر چهره بده و به کمک تو نیاز داره . یه آواتار جدید لازم داره .
-چرا پنهان شده؟
-تو به اون جاش چی کار داری ؟!! کارتو بکن پولت رو بگیر !
-باشه....چه طور آواتاری می خواد؟
دفترچه و مدادی در آورد و منتظر جواب زن ماند .
-ثابت و سیاه و سفید باشه ، در ضمن مثل نمونه کارهات که توی ویترین گذاشتی جینگولی مستون نباشه ها!
-همین!!!
-آره . نمیخواد از چهره ش چیزی بدونی . یه چیزی از خودت در بیار . اینطوری کمترین شباهت رو بهش داره ....یه چیز دیگه هم گفت....اممم....آهان ! یه قلم پر هم بده دستش !
-اونجوری که لو میره که !
-تو کاریت نباشه!
مک با عصبانیت به او خیره شد و دفترچه را روی پیشخوان کوبید .
-یعنی چی! من دارم با یه تحت تعقیب همکاری می کنم تو تازه باید ناز منم بخری نه اینکه هی به من توهین کنی!!!
زن هیچ چیز نگفت . تخم داکسی ها را با یک یادداشت روی پیشخوان گذاشت و شال و کلاه کرد زد بیرون . تایبریوس نگاه اخم آلودی به یادداشت انداخت .
"هفته دیگر تحویل گرفته می شود . "


[b]دامبلدوØ


Re: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۷

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
برف آرام بر روی زمين می باريد. سردم شده بود. می خواستم با عجله به خانه ام در هاگزميد برگردم كه مغازه ای پر ار آواتارهای جورواجور نظرم رو جلب كرد. وارد مغازه كه شدم مك لاگن رو ديدم! به آرامی گفتم:
- سلام!
مك لاگن كه داشت چندتا آواتار رو مرتب می كرد، با بی حوصلگی گفت:
- سلام. چيزی می خواستين؟
-آره! يه آواتار كينگزلی شكلبوت! رنگی باشه.
- متحرك باشه يا ثابت؟
- ثابت! در ضمن قشنگ هم باشه ها!
- هزينه اش هم ميشه دو گاليون.
- چه ارزون. بفرمايين.
-ممنونم، اينم آواتارتون.
- خير ببينی مك لاگن! بای بای.
با عجله از مغازه خارج شدم و در هوای برفی به سمت خانه ام رفتم.



Re: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶ شنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
كورمك درحالي كه دستاش پره، با يه پا در آواتارويزارد رو باز ميكنه و كلي هواي بهاري هم مياد تو.

توي دستش آواتارهاي سفارشي فرانك و گرابلي * ديده ميشن.

اونا رو ميكوبه روي پيشخون و ميره سراغ جعبه ي تخم داكسياي عزيزش و يه دونه بر ميداره و ميذاره دهنش**.

زنگوله هاي بالاي در به صدا درمياد و هيكل چاقي وارد ميشه و با حالت غيرقابل تحمل به كورمك سلام ميكنه:

- سلام پسرعمو بارني! آواتار من حاضره؟

- پسرعمو بارني؟ ببين تو با اين وضعت نبايد از سنت مانگو خارج بشي! باوو من آليسم

- آليس!

- اوهوم!

- آليس؟

- اهين!

- آليس

در ميان هياهوي فرانك، گرابلي وارد ميشه و با ديد حرفه ايي يه استاد درس مراقبت از موجودات جادوويي درون فضاي اتاق رو جستجو ميكنه:

- صدايي شبيه زووزه ميشنوم مك؛ گرگينه ها هم اينجا ميان؟

- اوه پروفسور سلام! نه فرانك يه كم احساساتي شده!

- آواتار من آماده است؟

- بله پروفسور...

<<<<<<<<<<<<<<>>>>>>>>>>>>>

* چند حالت ديگه ي همين آواتار رو برات آماده كردم؛ هر كدوم رو دوست داشتي بردار:
اين و اين!

** يه نكته رو بايد بگم به همه! اگه يادتون باشه، توي كتاب گفته شده كه كورمك يه بار شرط بسته بود كه نيم كيلو تخم داكسي بخوره!


ویرایش شده توسط كورمك مك لاگن در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۶ ۲۳:۳۹:۳۱

در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
كورمك در حالي كه سعي ميكرد بازوي راستش رو از توي دست و پا جمع كنه، ميره توي قفسه ها و همه رو ميريزه بيرون تا دنبال يه آواتار براي فرانك بگرده.

- بلاتريكس اينقدر شكنجه اش كرده كه اگه بهش ميگفتم آليس هستم هم باور ميكرد احمق به جاي تخم داكسي بهم گاليون داده. حالا من اينجا رو دست كي بسپارم برم تخم داكسي بخرم؟

در حال فكر بود و چوب دستيش رو تكون ميداد كه ناگهان صداي انفجار بلند ميشود و همه ي آواتارهاي اونجا رو پودر ميكنه.

كورمك: حالا از كجا آواتار پيدا كنم؟

زنگوله ي بالاي در به صدا در مياد و ساحره ي خفن و خوش تيپ و مسني وارد ميشه

پروفسور گرابلي پلنك: تو اينجا چكار ميكني جوووون؟ تو الان بايد توي هاگوارتز باشي. مگه درس و مشق نداري؟

كورمك بعد از شنيدن مبالغ زيادي از سرزنش و دريافت تكاليف هر چه بيشتر! سفارش رو دريافت ميكنه و مبهوت تر از پيش، سعي ميكنه توي خاك و خلاي اونجا، يه جوري تخمهاي داكسي ارزشمندش رو قايم كنه! بايد بعد از اون، هر چه سريعتر دست بكار ميشد و كار آواتارسازي رو شروع ميكرد. اگه اونجا رو مرتب ميكرد، از هم انبوه آواتارهاي بي نظيرش، كفاف سليقه ي مشتري هاش رو نميداد.

در حالي كه بازوي راستش رو توي بعلش گرفته، با مهرباني به مغازه ي در هم و بر همش نگاهي ميندازه و چوب دستيش رو بلند ميكنه كه با يه ورد همه چيز به حال اول خودش برميگرده! و ميره جلوي حجره اش ميينه و درحالي كه داره روي طرحهاش كار ميكنه و اتود ميزنه منتظر مشتري بعدي ميشه!!


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۷

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
هوای سردی به سرعت به کوچه دیاگون پناه بردم، کمی که جلوتر رفتم توجه ام به اسم مغازه ای که ب هتازگی باز شده بود جلب شد:

آواتار ویزارد:محلی برای خرید آواتار

با خود گفتم:چرا تا حالا به فکرم نرسیده بود، باید برم تو...

داخل شدم، وای هوای گرم وجودم را پر کرد اما باید کارم را انجام میدادم چون میخواستم هر چه سریعتر به خانه بازگردم.

- کاری داشتید؟
-سلام.
-سلام، بفرمایید.
- یه آواتار مغرغوب میخواستم، هر چی واقعی تر بهتر.
- مشخصاتش رو میشه بگید.
- بله میخوام من باشه، یعنی یک ساحره ی نسبتا مسن با ردایی بلند، موهای کوتاه و سفید. همچنین یک چوب دستی کوتاه توی دستش باشه.
- خب، ثابت باشه یا متحرک؟
- به نظرم ثابت باشه بهتره، راستی میخوام حتما رنگی باشه.
- و دیگه؟
- اگر هم یه حیوون مثل ققنوس دور و ورش باشه ممنون میشم. تاکید میکنم هر چی واقعی تر باشه بهتره. متشکرم
- خواهش میکنم.
- بفرمایید اینم هزینش، نیم کیلو تخم داکسی.
- ممنون. خدانگهدار

از مغازه بیرون آمدم و با سرعت از آنجا دور شدم.


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۷

فرانك  لانگ باتم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۲۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۴۶ شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۸
از ریش مرلین آویزون نشو!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 79
آفلاین
وارد مغاره شد.
صدای خش داری از پشت یک کپه آواتار به گوش رسید که میگفت : چی میخوای؟
- یه آواتار میخواستم لطفا
- خوب اینو که میدونستم، چه جوری باشه؟
- خوب ... یه جادوگر نسبتا چاق و قد کوتاه که یک دستش جارو و دست دیگر چوبشه.
- رنگی؟
- آره
- متحرک؟
- آره. راستی یه ردای کوییدیچ قرمزم تنش باشه.
- گرون در میادا!
- چه قدر مثلا؟
- 5 گالیون اخ کن
- اووووه مگه سر آوردی؟ نمیخوام اثلا
- خیلی خوب صبر کن ... 3 گالیون و 5 نات خوبه؟
- 2 گالیون کن سر راس شه
- 3 گالیون خیرشو ببینی
- اممم ... باشه
- حد اکثر تا فردا آماده ست. 1 گالیونشو باید الان بدی.
باشه. بفرمایید.
- به نام؟
- فرانک لانگباتم.
- جون من تو فرانکی؟!
- آره خوب.
- بابا منو نشناختی؟ منم پسر عمو بارنی
- بارنی تویی؟

- اصلا گالیونتو پس نگیری ناراحت میشم.
- نه جون تو باید همون سه گالیونو حساب کنی
- اصلا. را نداره
.
.
.


من رفتم.

خیلی زوق زده نشید چون از دستم راحت نشدید، شناسه ی جدید من : نیمفادورا تانکس.


Re: آواتار ويزارد
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ دوشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۷

تایبریوس مک لاگنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ سه شنبه ۱ تیر ۱۳۹۵
از پیاده روی با لردسیاه برمیگردم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 314
آفلاین
آمدي پرنده ي زيباي ذهن؟

بيا كه با آمدنت

ريشه ي عميق آن ترنم ماندگار،

از قلبم كنده شد...

بيا كه با رنگ و بوي تازه ي رخسارت

حس آبي همه ي آن دوران طلايي و پر اميد

بر قلمم جاري ميشود...



جادوگران و ساحره هاي عزيز!

آواتــــــــار ويزارد شروع به كار كرد.
اينجا همونطور كه از اسمش پيداست، محلي است، براي درخواست آواتار از سوي شما و ساخت اون توسط من و شركاي احتمالي!

چند تا نكته به ذهنم ميرسه:

(1) درخواست هاتون رو به صورت رول مطرح كنيد. نمونه ي چند درخواست رو براتون ميذارم كه مطالعه كنيد. البته هرجوري كه ميتونيد بنويسيد. ولي حتما در قالب رول باشه:

يك
دو
سه

(2) اگه كسي فكر ميكنه ميتونه در زمينه ي ساخت آوتار كمك كنه، عالي ميشه.

(3) آواتار هر كسي اختصاصي خودش هستش و تا اونجايي كه ذهنم ياري كنه، براش ميكشم. ولي كارهاي تركيبي هم انجام ميگيره(اگه شما اصرار داشته باشيد)

البته كارهاي كارتوني يا فانتزي اي كه اينجا تهيه ميشه، كپي رايتش مال منه

(4) توضيحات زير در رولي كه مينويسيد، به من كمك زيادي ميكنه:

- توصيف چهره ي ايفاي نقش تون(اون چيزي كه از خودتون تصور كرديد!!)
- همراه داشتن وسيله ي خاصي مثل: يويو، چماق، چوب جارو و ...
- رنگي بودن يا سياه و سفيد بودن...
- متحرك بودن يا ثابت بودن...

و هر چيزي كه به ذهنتون ميرسه. مگر اينكه بخواييد، آزادانه براتون طراحي كنم؛ مثل نمونه هايي كه در آخر پستم گذاشتم.

(5) اينجا از همه ي گروه هاي مرگخوار و محفلي و خاكستري و ارغواني و آبي و زرد و سبز و ... حمايت ميشه!

(6) هر كي آواتار ميخواد، بايد برام نيم كيلو تخم داكسي بياره

(7) اين هم دو تا از نمونه ي كارهام:

آواتار زنوفيليوس لاوگود رو نگاه كنيد؛

اين رو هم، گلگوي عزيز از طريق پيام شخصي سفارش داده بود. اميدوارم خوشش بياد.


در كنار درياچه ي نقره ايي قدم ميزنم
و با بغضي که مدتهاست گلويم را ميفشارد، رو به امواج خروشانش مي ايستم
و در افق،
طرح غم انگيز نگاهش را ميبينم،
كه هنوز هم اثر جادويي اش را به قلب رنجورم نشانه ميرود..
كه هنوز نتوانستم مرگ نا به هنگام و تلخش را باور كنم..
كه هنوز بند بند اين تن نا استوار به نيروي خاطره ي لبخند اوست كه پابرجاست..
با يأس يقه ي ردايم را چنگ ميزنم و در برابر وزش تند نسيم،
وجودِ ويرانم را از هر چه برودت و نيستي حفظ ميكنم..
از سمت جنگل ممنوعه، طوفاني به راهست
و حجم نامشخصي از برگ و شاخه ي درختان مختلف را به اين سو ميآورد..
اخم ميكنم تا مژگانم دربرابر اين طوفان،
از چشمان اشكبارم محافظت كند..
شايد يك طوفان همه ي آن خاطره ي تلخ را از وجودم بزدايد..


Re: آواتار فروشی آبجی لی لی
پیام زده شده در: ۱۰:۲۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۴

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
ایوانا در را باز میکند و وارد میشود:

ــ آبجی لی لی این آواتار من خیلی بیریخته!

لی لی ــچیکار کنم؟!

ایوانا ــ هیچی فقط یه آواتار خوب جادوگری برام درست کن!

لی لی ــ میشه ۸ گالیون!!

ایوانا در حال تفکر ـــ ای خدااااااااااااا چرا همه از من زیاد میگیرن!!!

ایوانا ــ خیلی خوب مشکلی نیست اما نمیشه تخفیف بدی؟!

لی لی ــ باشه ۷گالیون و ۹۰ نات!!

ایوانا ــ زحمت کشیدی !همون ۸ گالیون خوبه!!فعلا بای

لی لی ــ خدا حافظ!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



!!Let's rock 'n' ROLE



Re: آواتار فروشی آبجی لی لی
پیام زده شده در: ۱:۲۳ سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۸۴

اقدس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۳۵ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
مردي وارد مغازه مي شه شنل سياهش توي هوا موج مي خوري به لب ميز مي رسه شنلشو از رو صوزتش بر مي داره
مرد بسيار خوش تيپ و با جذبه است
ليلي:با خودش مي گه ااااااااا عجب مرد خوش تيپيه :bigkiss:
صدايه جيمز تو سرش مياد كه مي گه:خانم در ضمن روسريتو بكش جلو
مرد :مي گه خانم ببخشيد من يه آواتار مي خوام چه قدر در مي اد؟؟
ليلي:قابل نداره حالا باشه انشا الله بعد كه مي بينمتون پولش مي گيرم
مرد:مورد نداره
ليلي:خوب مشخصات تون چيه؟
مرد:ابرو پر پشت پشت عينكي با قاب سيمي چشماني زرد مي لنگم وقاري خاص تويه راه رفتنم دارم خيليم خوش تيپم
خوب با من كاري نداريد؟....خانم.....خانم؟ .....حالتون خوبه؟
ليلي: چي ؟....حان؟...نه




Re: آواتار فروشی آبجی لی لی
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ دوشنبه ۳ مرداد ۱۳۸۴

دنیل واتسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۶ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۵۹ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
از فراسوی مرزهای پنهان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 162
آفلاین
دنی مثل همیشه سوار بر اسکیت برد ( جارو ) وارد مغازه می شه و میگه : سلام دورگه عزیز اگه می شه یه آواتر خوشگل برام بساز شنیدم کارت حرف نداره
دورگه : مشخصات رو بده ولی به این زودیا آماده نمیشه .
دنی : مهم نیست فقط می خوام یه چیز متفاوت داشته باشم .چیزی که تا حالا هیش کی تو سایت نداشته. یه چیزی شبیه خودم آخه من نمی تونم از خودم عکس بگیرم با اون مولکولای لعنتی
دورگه :
دنی : بابا نترس من شبح نیستم اگه بودم تو روز روشن اینجا چیکار می کردم
دورگه : پس تو چه جور جونوری هستی !!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟
دنی : اولان که جونور نیستم و انسانم ثانیان مگه تو نمی دونی موقع تولد من ماه و خورشید باهم تو آسمون بودن قدرتشونو به من دادن و منو عجیب غریب کردن .
دورگه :
{ لطفان زود آمادش کنین شاهزاده دورگه عزیز و از خانم محترم لیلی هم نهایت تشکر را به عمل می آورم }


[size=medium][color=3333FF]هر انسانی آنچه را که دوست دارد نابود می کند !
بگذا







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.