روز سردی بود و باد ها از هر طرف توی گوش های زاخاریاس سوت می کشید!!
زاخاریاس بدبخت با اون آواتار اعصاب خورد کنش حال همه رو بهم می زد!
-تو رو خدا یه آواتار بهم قرض بدین!!خیرش رو ببینین!
زاخاریاس هم تنها داراییش یه کت پاره پوره بود!
اون بیچاره از همه گدایی آواتار کرد که یهو...
اون به فکرش رسید که بره پیش مک لاگن آواتار فروش که مغازه ش همیشه خالی بود!
از بس که مشتری نیومده بود،خرج خانواده ش رو با رول زنی تامین می کرد!!
پس زاخاریاس رفت توی مغازه ی اون...
-سلام مکی جان!آواتار داری؟
-خیلی هم زیاد!چه سبکی باشه؟!
-یه سبک کارتونی و حرکت دار!البته می دونم گرون می شه!
-بذار ببینم...ما کلی کارتونی و بامزه و خنده دار داریم...نظرت راجع به این چیه؟!
-مزخرفه!!بعدی!
-این چه طور؟!
-عالیه!!پولش چه قدر می شه؟!
-650 گالیون!البته برای تو 649 گالیون می فروشم!!!
-
یعنی چی؟!من چند ماه پیش نیمبوس 2000 رو خریدم 510 گالیون!تو داری می گی یه عکس خشک و خالی 650 گالیون؟!!!
-خوب باشه!شد 648 گالیون!
-
من رو بگو دارم با کی جر و بحث می کنم!!
-خوب حداقل 647 گالیون بده!!
-آقا صادقانه بگم...من حتی یه گالیون هم ندارم!
-چی؟!!برو بیرون ببینم!!پر رو!!
-صبر کن لاگن!من می تونم چند تا رول مجانی بهت بدم!اینطوری حقوقت هم بیشتر می شه!!
-باشه!قبوله پس من این آواتار رو برات می فرستم!
با این آواتار جدید خیلی رول زدنم بهتر می شه!!