جد پیت: ها یه ورد یادم اومد....
جد پیت یه وردی زیر لب می خونه و یه چوبدستی تو دستش ظاهر می شه...
همه:
جد پیت:
جد سوسک: اینو از کجا آوردی؟
پیت: از اوستام کش رفتم...
صدای ولدی میاد که می گه... ای پیت ..... دره پیتت می کنم....
جد پیت: ..... ا.... اوستا شما اوستا نواده من هستی منو سننه...
ولدی صدایی نمی ده...