ماجراهای تلخ اندر شیرین الف دال.
سوژه اول:گشت و گذاری تاریک در جنگل ممنوعه.------------------------------------------------
- دهه، اهه،اوهه ایهه دیهه دهههاوهه
- مرض، چته هی آواز میخونی؟ خب نوموخوام بزارم بمونه. میفهمی نوموخوام. موخوام با خودم بیارمش. نوموخوام.
- نمیخوره کسی که بزار تو این صندوق کسی کاریش نداره
- چی چی کارش نداره. هاگرید تازه یه موجودات کشف کرده چوب جذب میکنن. بزارم این تو یهویی میخورنش. نه من موخوام بیارمش. اصلا به تو چه؟
در آن سو- بابا،تد، اونو بده من، باید بهت تزریق کنم تا بتونی زیر نور ماه دووم بیاری.
- آره؟ فک کردی نمیفهمم؟ فک کردی نمیفهمم چون زنوف دیگه بابام نیست میخواد منم ریونی کنه؟ هان؟ تو خودتم ریونی هستی. آی هوار کمک
- چته چرا داد میزنی، خب باشه اصلا نمیخواد حداقل بدش به من.
- نچ نمیدم. میخوای لابد بریزی تو غذام. عمرا بهت بدم. آی کمک.
- هوارشو یادت رفت. خب حالا که اینطور شد آچیو.
فلیت:
پس چی شد؟
تد: هههه، این پدر جدیدم یه طلسم یادم داده که از نوع خونم بهتر استفاده کنم. عمرا بتونی چیزی رو از من کش بری. یوهاهاها
درهمان لحظهزنوف: خیلی نامردی تد، به همین زودی منو فراموش کردی، شد ریموس جدید.خیلی نامردی. اصلا الان به عله میگم بلاکت کنه در عوض منم تو کتاب هفت به مسئولین وزارتخونه زنگ نمیزنم
و تلیف رو برمیدارد.
1 ساعت بعد- خب حالا همه آمادن؟
-بــعــله( به شیوه مهدکودکی بخوانید)
- مرض، چهاردست و پای همتون نعله. بهتون یاد ندادن درست بگید بله؟ خیلی خب. حالا راه بیفتید بریم. قراره مثلا تو جنگل بریم تحقیق راجع به حیوانات مختلف.
هوگو: بابا خب این چه مرضیه. مستندشو نشون میدادید تو اتاق هم گرم بود هم مبلاش نرم بود هم حال میکردیم دیگه.
زنوف به دلیل خرخونی شدید در درس عربی: الطفل الخفه خون!
- خب حالا همه راه بیفتید. چوباتونم آماده باشه، تو جنگل حسابی تاریکه. برای روشن کردنم از لوموس استفاده نکنید. از لواندرموس استفاده کنید. نورش بیشتره.همین دیگه. حرکت میکنیم.
----------------
خب فکر میکنم مشخصه خط مشی داستان قراره تو جنگل بعضی از جانوران مورد بررسی قرار داده بشن. این جانوران بهتره ناشناخته باشن یعنی کلا خودتون بسازیدش.
ضمنا ناظرین محفل لطفا برای پستهای اینجا امتیازی لحاظ نکنند چون این تاپیک متعلق به الف داله امتیازاتش هم برای اعضای الف دال ثبت خواهد شد.
آلبوس یادت باشه قول همکاری دادی ها.