*-*-*-*-*-*-*-*-*-* داخل قصر خاكستري *-*-*-*-*-*-*-*-*-*
صدايش بيشتر شبيه به جيغ بود ،ثانيه اي طول نكشيد تا دختر آمد، ولي اين امكان نداشت!!!!!!!
دختر تنها نبود ، او با چند تن ديگر از ارواح كه جادوي اكتوپلازم * در دست داشتند ظاهر شد!!
آرتيكوس عصاي اسرار آميزش را بلند كرد و به حالت خواندن دعا گرفت و با چشماني بسته وردهايي زير لب زمزمه كرد!
جسيكا كه محو در حركات آرتيكوس بود به آنيتا طعنه اي زد و گفت: هي آني...آرتيكوس داره سنگ گلزباي * رو ظاهر ميكنه؟؟
آنيتا كه
شوکه شده بود گفت: درسته ، ولي تو از كجا فهميدي؟؟
جسيكا لباسش رو مرتب كرد و گفت:من اين آموزشها رو از پدرم ياد گرفتم!!! آخه اون يه جادوگر گمنام بود!!!
دنيل كه با ديدن
شبح ها به وجد آمده بود خودش رو به آرتيكوس نزديك كرد و
گفت: آرتيكوس سريعتر چون اونا دارن به سمت ما ميان!
يك دقيقه طول كشيد و سنگ قرمز رنگ شفاف و زيبا از سر عصاي آرتيكوس بيرون آمد!
آنيتا خم شد تا سنگ رو از روي زمين بردارد، آرتيكوس رو به بچه ها
کرد و
گفت: اين سنگ باعث ميشده تا موجودات به طور غير مستقيم نابود بشن!!!
سپس رو به دنيل و جسي ميكنه و ميگه: بهتره به دو گروه تقسيم بشيم!!.........من و آنيتا........دنيل و جسيكا......
سيريوس به آرتيكوس نگاهي كرد و گفت: اگه مشكلي پيش بياد چي؟؟
آرتيكوس سنگ رو از دست آنيتا ميگيره و به دنيل ميده و ميگه: اين از شما محافظت ميكنه!!خوب حالا بهتره بريم!!
حركات دستش مشخص بود كه هر كي به كجا ميرفت!
دنيل و جسي و سيريوس به سمت راست!
من و آنيتا به سمت چپ!
*-*-*-*-*-* سمت راست ، مكان: داخل راهرو *-*-*-*-*
دنيل و جسي تا آخرين دقايق ورود به راهرو بر ميگشتند و به آنيتا و آرتيكوس نگاه ميكردند!!
راهرويي طولاني و باريك كه فقط يك نفري ميشد از آن عبور كرد !
دنيل در حال سوت زدن بود و به سنگ نگاه ميكرد، ولي جسي كه غرق در هيجان و استرس بود با تعجب به قيافه ي بي تفاوت دني نگاه كرد و گفت: من حوصلم سر رفته دانيللللللللللللللللل!!
دنيل سوتش رو قطع كرد و گفت: خوب چي كار كنم ، چه طوره در مورد اين سنگ صحبت كنيم!!!
جسي كه حس ميكرد اينطوري بهتره گفت: خوب من يه بار وقتي خيلي كوچيك بودم اينو ديدم!باعث ميشه افراد دشمن از مقابلت عقب نشيني كنن!!
دنيل كه با دستش سنگ رو لمس ميكرد گفت: منم توي كتابام در موردش خوندم ولي از نزديك نديده بودمش!!
زمان به سرعت برق و باد گذشت!!
سيريوس كه همچنان به دنبال روزنه اي براي خارج شدن ميگشت با وسواس خاصي گفت: اينجا مشكوك به نظر مياد! چرا هيچ
شبحی از اينجا عبور نميكنه؟؟
همه ساكت شدند و به راه خود ادامه ميدادند تا اينكه...
نوري از انتها ديده شد ، جسي با خوشحالي گفت: ببين دني اونجارو به نظرت آخرشه؟؟؟
صداي دويدن دني و جسي در راهرو مي پيچيد!!!
پايان راهرو با يك دو راهي به پايان رسيد ، جسي و دنيل نگاهي به هم كردند و با هم گفتند: از كدوم طرف بريم؟؟؟
سمت راست يك راهروي ديگر بود ، ولي در سمت
چپ اتاقي تاريك قرار داشت!!
جسي با دلهره گفت: چه طوره وارده اتاق بشيم؟؟؟
سيريوس كه خود را رئيس ميدانست رو به دنيل و جسي كرد و گفت: بچه ها بهتره چوبدستي هاتون آماده باشه احتياط لازمه!!!
غيييييييييييييييييييييييييژژژژژژژژ
در با صداي وحشتناكي باز شد ، فضاي اتاق تاريك بود طوري كه هيچ چيزي ديده نميشد! حتي كورسويي براي روشنايي وجود نداشت!
دنيل : لوموس
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآييييييي...........ننننننننننه..........آآآآآآخخخخخ
خفاش ها به محض ديدن نور از اتاق خارج شدند و به دنيل و جسي و سيريوس حمله ور شدند ! و به سر و صورت آنها برخورد كردند!
دنيل رو به جسي ميكنه و ميگه: اينا دست بردار نيستند ، تو وردي بلد نيستي كه اينا دور شن؟؟؟
جسي كه داشت همچنان جيغ ميكشد گفت: بهتره با هم بگيم سيپونوكلا * !!
دنيل و جسي و سيريوس با هم فرياد سيپونوكلا را سر دادند ، طولي نكشيد كه خفاشها ناپديد شدند و از بين رفتند!!!
جسي از روي زمين بلند ميشه و ميگه: خيلي كارتون عالي بود!
دني كه هنوز در توهم داشتن قدرت بالاي جسي بود گفت: يه در ديگه اينجاست!!!
جسي و سيريوس با هم گفتند: بريم تو!!
در نتيجه در حالي كه از نبودن اشباح تعجب ميكردند وارد اتاق دومي شدند!!!
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
توضيح كلمات:
1- اكتوپلازم : نوعي اصلحه كه باعث دقت بالا در هدف گيري مي شود
2- سنگ گلزباي : اين سنگ سه كاربرد دارد : 1- براي آشكار كردن تصاوير و ياصداهاي مخفي ! 2- نوراني كردن جاهاي تاريك! 3- نيروي شما با اين سنگ قيتر عمل ميكند!
3- سپيونوكلا : اسم نوعي كرم موجود در صدف
@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
خارج از رول:
از گلوري عزيز به خاطر ادامه ندادن پستش معذرت ميخوام!
آخه من نميدونم صداي جيغ شبه چه ربطي به ولدمورت يا وزارت سحر و جادو داره!!! به خاطر همين ادامه ي پست آرتيكوس رو زدم!
ضمنا به خاطر جذابتر كردن موضوع اعضارو به دو دسته تقسيم كردم!....خواهر و برادر باهم ........غريبه ها با هم!!!
جسیکای عزیز
خیلی خوب تونسته بودی موضوع رو ادامه بدی و فضاسازی ها و توصیفاتت در حد عالی بود ولی میخواستم ازت یک چیزی رو بپرسم : شما وقتی رولت رو مینویسی قبل از اینکه بخوای آن لاین بشی و بفرستیش یک دوباره خوانی و ویرایش روش انجام میدی یا نه؟؟ اگر نمیکنی که حتما این کار رو تو برنامه ت قرار بده چون خیلی مهمه ولی اگر میکنی بهتره با دقت بیشتری این کار رو انجام بدی چون چندتایی غلط املایی و نگارشی داشتی که خیلی بده چون روی نوشته ت تاثیر بدی بر جای میگذاره .از جمله این ایراداتت چندتایی اشتباه در زمان های افعال یود ..من به صورت قرمز برات درستشون کردم تا خودت هم متوجه بشی کدوم ها رو میگم تا درصدد رفع این مشکل باشی.
در کل اگر این ایرادها رو نادیده بگیرم رول خوب و قشنگی بود و با جدا کردن دو گروه به نحو مطلوبی ماجرا میتونه ادامه پیدا کنه .
در مورد پست گلوری هم نگران نباش .توضیحات لازم زیر پستش داده شد تا به اونها عمل کنه و بقیه باید از پست شما ادامه بدن
سیریوس