هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#24

نيكلاس  استبنز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶
از خوابگاه هافل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 246
آفلاین
پرفسورمكگونگال از درون اتاق گفت:بياين تو.
هري ، رون و هرميون وارد اتاق شدند .درون اتاق همه بودند.!!!!!!!!
هري از ديدن همۀ افراد محفل در آن اتاق تعجب كرد.
پرفسور مكگونگال به سمت آنها آمد و گفت:دير كردين،ديگه داشتم بدون شما جلسه رو شروع ميكردم.
هرميون گفت:ببخشيد پروفسور.
مدير مدرسه آنها را به سمت ميز خود برد و از غيب برايشان صندلي آورد و گفت:بنشينيد تا جلسه را شروع كنم.
هر با هم نشستند.افراد محفل دو به دو با هم صحبت ميكردند.
مكگونگال گفت:اوهوم.......
همه ساكت شدند و به مكگونگال نگاه كردند.
مدير صحبتهايش را شروع كرد.
:ما اينجا جمع شديم تا .............




Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#23

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
شايد هم ميبايستي همين الان راه مي افتادند؟
رون در حالي كه بسيار نگران بود گفت:شما فكر ميكنيد كه چه افراد ديگري تو اين جلسه حضور دارند؟
هرميون:نميدونم.يك كمي صبر كن الان ديگه متوجه ميشيم!
وقتي آنها به بالاي پله ها رسيدند، هري به آن دو نفر نگاهي كرد و گفت:ما الان داريم ميريم تا براي سفرمون و كشتن ولدمورت تصميم بگيريم.پس اين جلسه بسيار حياتي است.ازتون خواهش مي كنم كه با تمام وجودتون از اين جلسه استفاده كنين.
هرميون به هري نگاه كرد و گفت:باشه هري،من به تو قول ميدم.
رون:منم قول ميدم.
هري به سمت درب برگشت و سه بار به درب كوبيد.
تق تق تق
پرفسورمكگونگال از درون اتاق گفت:بياين تو.


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۵ ۱۴:۳۲:۳۱

[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#22

دستیار یک شبح


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۳ جمعه ۱۱ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۰ چهارشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۸
از کوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 137
آفلاین
نظر تو چیه رون؟
رون :نمی دونم خیلی خستمه بریم یه چرتی بزنیم
هرمین:آره
هر سه خرد و خسته به خوابگاه های خود رفتند تا آماده شن و در جلسه حضور پیدا کنن هر سه سر ساعت مقرر پایین پله ها بودند
به طرف اتاق مدیر رفتند هری نگران بودو با دستاش بازی می کرد
رون به آرامی سوت می زد و هرمیون موهاش را با انگشتانش تاب می داد.
سکوت مطلق راهرو رو فراگرفته بود.تا اینکه هرمیون سکوت رو شکست.
هرمیون: ا راستی یه چیز جالب!!
رون دست از سوت زدن کشید و :چی؟
هرمیون:می دونستین ایرانی ها از قدیم ایام حجاب داشتن
هری:یعنی چی؟؟!!
هرمیون: من باید اون جا یه لباس خاص بپوشم.
رون:مثلا" چی؟
هرمیون: به قول خودشون مانتو و شلوار و روسری
رون :پناه بر خدا
و هر دو با صدای هری سکوت کردند

هری: آبنبات عسلی
و مجسمه شروع به چرخیدن کرد هر سه به اتاق وارد شدند
هری صدای قلب خودشو می شنید حالا قرار بود چی بشه نکنه بهش می گفتن امشب باروبندیلتو ببندید تا فردا صبح به ایران برید؟
شاید هم...


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۵ ۱۴:۳۱:۵۵

با ارزوی خوشحالی برای همه جادوگرها


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#21

XXX


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۴ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
از مریخ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 241
آفلاین
هرمیون داشت همینطور ادامه میداد که ناگهان هری کتابی را که در دست داشت به سمت هرمیون گرفت و گفت:
من راه دیگه ای پیدا کردم اینجا رو نگاه کن.
و کتاب ضخیمی را که در دست داشت به سمت هرمیون دراز کرد.
هرمیون صفحه ای را که هری علامت گذاری کرده بود نگاهی انداخت و گفت خب این راحت تره اما چطوری میخواین یه فارسی زبون پیدا کنین؟
رون گفت:
راه تازه ای پیدا کردین؟ خوب به من هم بگین.
اینجا نوشته میتونیم از یه فارسی زبون که جادوگر باشه استفاده کنیم. چون امکان انتقال زبان از ایرانیا وجود داره. خیلی راحت تر میشه یاد گرفت. نظر تو چیه رون؟


من به انØ


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۹:۰۲ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#20

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
بگو تورو خدا هرميون.

هرمیون نگاه مشتاق اونا رو می دید و می خواست اون چیزی رو که یاد گرفته هم به اونا بگه.

هرمیون با حالت استاد گونه ای: خوب اولا این کار زمان می بره و شما باید دو تا زبان یاد بگیرین. اول باید حروف الفبا شونرو یاد بگیرین و بعد کلمات رو حفظ کنین. ایرانیا چند تا زبان دارن که دوتاش مهمه. یکیش فارسیه و دومی ترکی. زبان ترکی توی ایران حرف خاصی نداره و میشه هم به صورت لاتین و هم فارسی نوشت. ولی حروف الفبای فارسی نوشتنش خیلی سخته و تازه از حروف الفبای لاتین هم بیشتره.

هرمیون داشت مثل معلمی برای آنان در مورد زبان فارسی و ترکی توضیح می داد و آنها با علاقه خاصی به حرفهای اونا گوش می داد. هرمیون با حالت غرور خاصی ادامه داد.

من تونستم کل حروف الفبای اونا رو یاد بگیرم و اونا 32 حرف دارن و رسم الخط جالبی دارن جوری که حروف به هم وصل می شن و شکل قشنگی از خودشون بوجود می آره.

هرمیون داشت همینطور ادامه می داد که...........


من برگشتم


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۳:۲۱ سه شنبه ۴ بهمن ۱۳۸۴
#19

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
....
هري با مسخرگي:بس كن هرميون!معجون كه نميتونه كاري كنه كه زبان ايراني رو ياد بگيريم.
هرميون انگار بهش توهين كرده باشند گفت:اگه به حرفهاي من اعتماد نداري ميتونستي زودتر بگي.
و بعد كتاب رو محكم بر روي هر دو جلدش بست و آماده شده بود كه از گروه آنها جدا بشه.
هري با ديدن ايستادن هرميون گفت:هرميون بشين!
هرميون با يكدندگي گفت:نه!من يه مطلب از اين همه كتابي كه گشتم در مورد چگونگي زبان ايراني پيدا كردم ولي تو اينجوري جواب من رو ميدي.
هري با حالتي حاكي از عذر خواهي گفت:ببخشيد رفتن ولدمورت به ايران عصبيم كرده.لطفا بگو چطوري ايراني رو سريع ياد گرفت؟خواهش ميكنم!
هرميون نگاهي به صورت عذرخواهانه هري كرد و گفت:باشه به شرطي كه هر كاري ميگم غر نزنيدها!
رون كه بدون دخالت در مشاجره بين هري و هرميون به آنها نگاه ميكرد ولي در اينجا جواب داد:قبوله!به خدا خسته شدم از بس توي اين كتابا گشتم!بگو تورو خدا هرميون.
.....


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۷:۵۷ دوشنبه ۳ بهمن ۱۳۸۴
#18

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
رون:چي خوبه؟؟؟ ها؟؟؟؟
هري: خوب اونا مطمئنن دیگه و میشه به همشون اطمینان داشت و کارمون تو شکست ولدمورت راحت تر میشه.
هرمیون:ولی هنوز ما یک کار قبل از رفتن به ایران باید داشته باشیم و اون یاد گرفتن زبانشونه.

هری در فکر فرو رفته بود که چطوری می تونن سریع زبان ایرانیایو یاد بگیرن.
هرمیون مشغول مطالعه شده بود و کتابها را ورق می زد. رون به صورت معصوم هرمیون نگاه می کرد.

کتابخانه مثل همیشه ساکت بود و فقط چند میز آنطرف تر دو نفر داشتن در مورد کتابی که پیش رویشان بود صحبت می کردند.

ناگهان هرمیون گفت: آهان پیدا کردم این معجون باعث میشه زبان ایرانیا...........


من برگشتم


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#17

نيكلاس  استبنز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶
از خوابگاه هافل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 246
آفلاین
اگه ولدمورت اونا رو به طرف خودش بكشونه چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هري:نميدونم...شايد؟؟؟؟!!!!
هرميون:نه بابا!!!اونا قبلا وفاداريشونو ثابت كردن.!
هري:چي شد؟چطوري؟!!!
هرميون:اونا قبلا به دامبلدور قول شرف دادن كه طرف محفل هستند.
رون:تو اينا رو از كجا ميدوني؟؟؟؟
هرميون:خوب من وقتي كه داشتم به كتابخونه ميرفتم اينا رو از زبون مكگونگال شنيدم.اون داشت با لوپين صحبت ميكرد كه من شنيدم.
هري:خوبه.....؟؟؟؟
رون:چي خوبه؟؟؟ ها؟؟؟؟
هري:.........




Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۱۳:۵۸ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#16

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
هرمیون: این کتاب نشان می ده که ایرانیا خيلي به خانوادشون تعصب دارن.
رون :چطور مگه؟؟؟
هرميون:خوب تو اين كتاب نوشته كه جادوگران ايراني قدرتمندترين سلاح رو كه دامبلدور گفته بود دارن.
كه همون عشق باشه.اونها به همديگه عشق ميورزند و همديگرو دوست دارن،ولي خدا نكنه كه با كسي دشمني پيدا كنن!!!!!
هري: مگه چيكار ميكنن؟؟؟؟؟؟
هرميون:خوب اونها تا اون طرف رو از بين نبرن اروم نميشينن
رون كه از تعجب دهانش باز مانده بود گفت:جدي ميگي؟!!!!!! پس واي به حالمون.
هري:چرا واي به حالمون؟؟؟؟ها؟
رون:مگه نميبيني هرميون چي ميگه؟اگه ولدمورت اونا رو به طرف خودش بكشونه چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۵ ۱۴:۳۴:۳۹

[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستانهای ده خطی: هری پاتر در ایران
پیام زده شده در: ۸:۲۲ یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴
#15

لوسیوس مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ دوشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۲ پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲
از تهران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 229
آفلاین
هری و رون به طرف کتابخونه رفتن تا شاید هرمیون اطلاعاتی یافته باشه.

هرمیون مثل همیشه رفته بود تو کتابها.
حدود 10 کتاب این ورش بود و 10 کتاب اون ورش.
هری و رون آروم رفتن به طرف هرمیون و رون از پشت چشای هرمیون رو گرفت.
هرمیون جوری رفته بود تو کتابها که اصلا متوجه اومدن اونا نشده بود.
هرمیون گفت:اوه رون ولم کن.
هری گفت: اوه اینجا رو نگاه کن ببین چی پیدا کرده.
هرمیون: این کتاب نشان می ده که ایرانیا..................


من برگشتم







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.