هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
1. در مورد خز توضيحاتي بدين

یعنی ریشم خیلی خزه؟
_ آره.رئیس البته بین خودمون باشها.این ریشاتون تو کلاسهای خصوصی پوست آدمو از جا میکنه.

_ پس برا همینه که پرسی دیگه زیاد پیشم نمیاد.
_ ممکنه.

-میدونی چیه ریموس؟من میخوام برم یه ژیلت بخرم ریشمو بزنم.
_ قربان ریش زدن پوستتونو سفت میکنه.

_ میدانم.برای اونم فکر کردم.میخوام کرم پودر مامان سارا رو بزنم.میگن خیلی پوستو نرم میکنه.

ریموس یک نگاهی از رو تعجب به آلبوس کرد و گفت:
شما مگه با دخترهاهم کلاس خصوصی دارید؟

آلبوس:من؟نه ولی اونایی که دارن میگن پوستش نرمه.

ریموس:آها.فکر کردم دوطرفه کار میکنید.

آلبوس یک نگاه آستکبارانه ای به ریموس کرد و گفت:
منو دوطرفه کار کردن؟؟؟منو با عله اشتباه گرفتیا.

آلبوس یک نگاهی تو آیینه کرد و به ریموس گفت:
ریموس بپر برو از این سوپر دریانی یک جیلت بخر بیار ببینم.

ریموس با ناراحتی:
مگه من کلفتتم؟

آلبوس با مهربانی پدرانه(پدرانه یا ....)گفت:
اگر این کارو بکنی بار بعد دوباره تدریس خصوصی بهت میدم.

ریموس با وحشت فریاد کشید:
نههه...نخواستم....همون یک باری که بهم درس دادی تا یک هفته کابوس دیدم.

آلبوس که بنظر ناراحت میومد یکم لوس بازی دراورد بعد گفت:
خیلی خوب بابا.برو زود باش تدریس بعدی یک ساعت دیگس.

پنج دقیقه بعد:
آلبوس ژیلت رو تو دستاش گرفته و هویجوری بهش زل زده :
من شش بار امتحان کردم.هر شش بار همشون شکستن.حالا چکار کنم؟الان با عله کلاس دارم.شرت صورتیم رو پوشیدم تا قشنگ باشم ولی این ریش همهچیز رو خراب کرده.این ریش خز ترین چیزه روی جهانه.مامانننن.
شفاف سازی:شرت منظور تی شرته

کمکی:
سوژه جلسه بعدی:
در مورد ریش آلبوس،خطر ناک ترین جانور جهان بگین.این جانور از مار ولدی هم خطرناک تره.مثلا میتونید بگید که به پسرا زیاد حمله نمیکنه و از این جور چیزها


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۸ ۲۰:۰۴:۵۵



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۶

هدویگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۶ چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۸۷
از در خوابگاه دخترانه ي گريفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 245
آفلاین
تكليف كلاس مراقبت از موجودات جادويي:
1- در مورد خز توضيح بدهيد.(به صورت رول)
2- كلاس رو ادامه بديد.

دنيس سرش را از روي كتاب بلند كرد و به درك چشم دوخت. درك مشغول خواندن بود.نفس عميقي كشيد و گفت:
- آه چه روز كسل كننده‌ي بود!
درك بدون اين كه سرش را از روي كتابش بلند كنه گفت:
_ اره موافقم.
دنيس دوباره به صفحات كتاب نگاه كرد.

انواع خزها:
خزها به دو دسته‌ي اصلي متفاوت تقسيم مي‌شوند:

دسته ي اول-خزهاي آبي:
اكو سيستم اين نوع خز آب است و در آب‌ها قابليت رشد كردن را دارد. بهترين مكان رشد اين نوع خز‌ درياچه‌ها هستند. اين نوع بسيار ريز و داراي رنگ نارنجي مايل به قرمز هستند. البته به ندرت به رنگ سبز هم ديده مي‌شوند. اين نوع خز‌ها نه تنها بي خطر هستند بلكه فوايد زيادي هم دارند.
استفاده آنها به عنوان تميزكننده‌ي يكي از فوايد اين دسته از خز‌ها است.

دسته‌ي دوم-خز مالي‌خوليايي:
اين نوع خزها برخلاف خز‌هاي دريايي بسيار خطرناك هستند. با اين كه موجوداتي با جثه‌ي كوچك هستند ولي داراي دندان‌هاي تيزي هستند كه حتي سم تك شاخ را هم مي‌شكافد. اين خزها داراي رنگ مشكي و قهوه‌اي هستند و كاربرد چنداني ندارند مگر در كار شكارچيان! ...

ناگهان پروفسور با صداي جير جير مانندي گفت:
- وقت مطالعه تمومه!
پروفسور نگاهي به اطراف انداخت و نگاهش روي دنيس ثابت ماند. رو به بقيه ي بچه ها گفت:
_ و حالا دنيس براي ما از خز ها و فوايد اونا ميگه. ما منتظريم دنيس!
با اين حرف پرفسور همه ي بچه ها به دنيس نگاه كردند. دنيس با ترس بلند شد و نگاهي به رز ويزلي انداخت.رز سري تكان داد. دنيس سرش را چرخاند و متوجه نگاه پر نشاط مرلين مك كينن به خود شد.
دنيس صدايش را صاف كرد و گفت:
_ - خزها دو نوع هستند پروفسور!
- خب؟
- اونا... اونــــــــــــــا...
رز سرش را كمي عقب كشيد تا اينكه از زاويه ي ديد استاد خارج شد. كتاب را باز كرد و ارام زمزمه كرد:
_ بعضي از اونا بي خطرن...
دنيس كه در ان لحظه منتظر كمك بود با خوشحالي ادامه داد:
- بعضي از اونا بي خطرن. امـــــ...ـم.
رز: رنگ اونا نارنجي مايل به...
ناگهان مرلين مك كينن از جا بلند شد و در حالي كه انگشتش را به طرف رز گرفته بود رو به استاد با هيجان و تشويش گفت:
- استاد، اون داره بهش ميرسونه.
همه‌ي سرها طرف رز چرخيد. پروفسور نگاهش را به سمت جايي كه مرلين اشاره كرده بود،گرداند. لبخندي خشكي بر لبانش نشست، بدون اينكه چشم از رز بردارد گفت:
- ممنون مرلين.
مرلين پوزخندي ابلهانه به دنيس زد و نشست.
پروفسور اشاره‌اي به رز كرد و با همان لبخند ادامه داد:
- و تـــــــــــــــو ! اين كارا اخر و عاقبت خوشي نداره بچه! بلند شو و خودت توضيح بده. يك توضيح كامل!
رز از جا بلند شد...
بليـــــــــــــنگ بليـــــــــــنگ!(صداي زنگ!)
پرفسور اخمي كرد و رو به دنيس و رز گفت:
- اين دفعه رو شانس اورديد! جلسه‌ي بعد كاملآ آماده باشيد كه قبل درس دادن از جفتتون مي‌پرسم!
رز و دنيس سري تكان دادند و بينشان نگاهي رد و بدل شد. نگاهي با طعم خوش انتقـــــام! استاد سريع از كلاس خارج شد. دنيس با سر به درك اشاره كرد تا مانع خروج مرلين از كلاس شود. درك اشاره‌ي دنيس رو ديد و خنده‌اي شرارت بار بر روي لبانش نشست و به سرعت به سمت مرلين رفت...
- بـَــــــــــــــه! پس جديدآ آنتنم كه شدي...


عشق ايمان است.

عضو محفل ققنوس عضو ارتش دامبلدور


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۶

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
در مورد خز توضيحاتي بدين در رول (بدونين كه اگه خز رو هر موجودي حتي چيزي مثل گودزيلا فرض كنين هم قبوله)


خز چیز خوبی است.
خز چیز خوفناکی است.
بزرگترین دانشمندان دامبل شناس در چیستی خز درمانده اند.
خز مکمل و متمم هر کسی و چیزیست.
خز بد است.
خز....

- جیمز ! میشه دست از چرت و پرت گفتن برداری و بذاری به تکلیفم برسم !

جیمز در حالیکه با بی حوصلگی چشم از سقف خوابگاه بر میداشت رو به تدی گفت :
- نچ.
- ای بوق به...
- د آخه من چه میدونم خز چیه !؟
- خز تویی ! خز یویوته ! خز اون زخم کله باباته ...

جیمز در حالیکه زبان درازی می کرد گفت :
- اصلا من می رم برف بازی !

سپس ، بی توجه به تدی از خوابگاه بیرون رفت و در حالیکه از پله های خوابگاه پایین می رفت ، برای تفریح لگدی به در خوابگاه دختران زد و بی توجه به صدای جیـــــــــغ ... از پله ها پایین دوید.
جیمز از خوابگاه خارج شد ، اما به دنبال برف بازی نرفت ، به سمت دفتر پروفسور دامبلدور رهسپار شد.
_________________

- دامبل ! دامبل ! دامبل ! کجایی دامبل؟!

صدایی شنیده نمی شد ، همه جا ساکت بود ، حتی فوکس هم قار قار نمی کرد.
جیمز به آرامی جلو رفت ، یکی از کمد های چوبی دامبلدور نیمه باز بود ، نزدیک شد ، آخرین بار که این در نیمه باز را کاملا باز کرده بود دامبلدور جلو پریده و با « پخخخخ !»وحشتناکی او را در ریش خود جای داده بود.


با احتیاط در کمد را باز کرد ، هیچ دامبلدوری آن جا نبود ، تنها وسایل نقره ای و عجیب دامبلدور بود که در کمد می درخشیدند.
دقیق تر نگاه کرد ، قدح اندیشه هم آنجا بود و ماده ی نقره ای رنگ همیشگی در آن می درخشید .


سرش را نزدیکتر کرد ، دامبلدور کوچک ریش سفیدی را دید که داشت بندری می زد ، و در کنار او دامبلدور کوچک ریش حنایی دیگری هم داشت در میان محفلیان کوچک بندری می زد ، پیرمرد بیچاره ! دامبلدور تنها به یاد دوران جوانی اش افتاده بود...


جیمز بسیار متاثر شد ، آهی کشید و با تاسف سرش را تکان داد ، آنگاه دستش را به درون قدح فرو برد و ریش دامبلدور ریش سفید را گرفت و کشید .
دامبلدور در حالیکه هنوز بندری می زد از قدح بیرون افتاد. آنگاه بالاخره دست از بندری زدن برداشت و به جیمز خیره شد:
- سلام.
-
- جواب سلام واجبه!
-
- شونصد تا صواب واسه من نوشته شد ، ولی چون تو جواب سلاممو ندادی ، همون یه صوابتم برات نمی نویسن فرشته هات !
جیمز آهی کشید ، از روی زمین بلند شد و به سمت صندلی نقره ای دامبلدور رفت ، بر روی صندلی لم داد و سپس رو به دامبلدور پرسید :
- دامبل خز چیه؟
- اومدی باهات کلاس خصوصی بذارم؟
دامبلدور با چهره ای امیدوارانه این را پرسید.
- پرسیدم خز چیه؟؟
- منم پرسیدم اومدی کلاس خصوصیــ... جیـــــغ !
جیمز ریش دامبلدور را گرفت و کشید ، آنگاه دوباره پرسید :
- خز چیه؟!
- آها... خز... ...اممم..
- می تونی بهم بگی؟
- نه !
جیمز ناامیدانه دوباره دستش را به سمت ریش دامبلدور دراز کرد ، دامبلدور با عجله گفت :
- اما می تونم بهت نشون بدم...

جیمز اخمی کرد :
- می گم این دیالوگ های آخر چقد شبیه دیالوگ های بابا هری و دفترچه خاطرات ریدل بود
-
دامبلدور بلند شد و دوباره به سمت کمد چوبیش رفت ، دقیقه ها گذشت...
ساعت ها گذشت...
شب شد...
جیمز بالاخره بلند شد و به دنبال دامبلدور به طرف کمد رفت ، دوباره روی قدح خم شد ، داشت بندری می زد..
اینبار او نیز با عصبانیت به داخل خاطره پرید ، ...

- مگه نگفتی می تونی نشونم بدی؟
- چی؟ آهان ! ... پس بیا بریم یه جای دیگه... 3 ساعت قبل از مرگ من...

بلافاصله صحنه تغییر کرد ، اینبار در غاری بزرگ و تاریک بودند ، بوی دریا مشام جیمز را پر کرد .
دامبلدور جلو رفت و جیمز هم در حالیکه ریش او را بدست گرفته بود پشت او حرکت کرد .
دامبلدور بالاخره ایستاد و به جایی اشاره کرد :
- اونجارو ببین !
جیمز به جایی که دامبلدور اشاره کرده بود نگاه کرد ، دریاچه ای مالامال از جنازه ، و در میان آن جزیره ی کوچکی که بر روی آن یک دامبلدور و یک هری نشسته بودند.
هری چیزی را به خورد دامبلدور می داد و او آن چیز را می نوشید ...
- خب که چی؟
دامبلدور با مظلومیتی خاص گفت : بیا بریم ... دیگه راهی نمونده ...
آنگاه از میان دریاچه رد شد و به سمت جزیره رفت ، جیمز هم به دنبال او.
بالاخره رسیدند.
دامبلدور روبروی دامبلدور دیگر ایستاد.
سپس به مایعی که او می خورد اشاره کرد.
- این خزه !
-
دامبلدور لبخندی زد و گفت :
- بله جیمز ، این مایع خزه... پدرت خز به خورد من داد ! اون منو به خزیت اعلا رسوند ! من خز شدم ! و من به خاطر خز مردم !
- ... بیشتر توضیح بده !
- تکلیفت طولانی میشه ها ! ولی باشه... این مایع سیاه رنگ خزه ، خزها به چهار صورت جامد،مایع،گاز و پلاسما در طبیعت یافت می شن... خوردن خز باعث میشه آدم بدترین لحظات عمرشو به یاد بیاره ، و احساس کنه که چقدر به درد نخوره ! که چقدر خزه ! که چقدر... خلاصه خز چیز خیلی خطرناکیه ، معمولا برای محافظت به کار می ره...یعنی همون استفاده ای که تام ازش کرده در اینجا... خز همه جا پیدا میشه ، اما همه جا دیده نمیشه... خز یه موجود زنده است و معمولا نامرئیه ، اما خب ، همونطور که خودت می بینی گاهی میشه ازش استفاده مرئی کرد.

دامبلدور دهانش را بست تا نفسی تازه کند ، برگشت تا به جیمز نگاه کند... اما او رفته بود .



كلاس رو ادامه بدين (يعني شما كلاس رو به صورت رول ادامه مي دين و مي تونين تكليف يك رو هم توي اون بزنين)


دانش آموزان به سرعت كتاب هاي خود را از كيف هاي خود بيرون كشيده و مشغول خواندن آن شدند و ...
که ناگهان در باز شد .
ایگور کارکاروف ، مدیر مدرسه وارد شد و با عصبانیت به سمت پروفسور کراوچ رفت.
- بارتی ! وزارتخونه دوباره یه نامه فرستاده ! اگه تا 1 ساعت دیگه اونجا نباشی اخراجی !
- د آخه من نمی دونم این وزارتخونه چه پدرکشتگی با من داره ! یه بار نمی ذاره کلاسمو تموم کنم !
- به من مربوط نیست بارتی ! اگه نمی خوای اخراج شی همین حالا برو !
ایگور کارکاروف برگشت و از کلاس خارج شد .
بارتی با عصبانیت زمزمه کرد :
- خدا می دونه چرا خودتو اخراج نمی کنن ؟! تو خودت مدیر دورمشترانگی اومدی واسه من شدی مدیر هاگوارتز !
سپس با نارضایتی با کمک ورد آکسیو ، دوباره کیف آگدن را اکسیو نمود و آن را زیر بغلش زد و بیرون رفت ( رجوع شود به تکلیف تغییر!)

[color=CC3300]تکلیف کمکی :[/color]

یه سر ببرینمون جنگل ممنوعه ! و با موجوداتی همچون گراپ آشنایمان دهید ! البته راجع به دامبل هم بنویس!
مثلا بنویس گراپ رو توی ریش سیاهچاله مانندش غرق کرد !

البته انتقاد من از شما اینه :
عزیز شما تکلیف طولانی میدین اونوقت می گین طولانی نوشتی !



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۴۷ شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۶

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
تکلیف اصلي :

سکوت حاکم بر کلاس موجودات جادویی که به علت بالا بودن دوز خرخونی به درجه ای بسیار خز رسیده بود با صدایی شکسته شد:
تق تق تق
بارتی که سرشو روی میز گذاشته بود، خمیازه ای کشید و گفت:
- بیا تو!
پسر کوچولویی با دستی لرزون نامه ای رو به بارتی داد.
- این دیگه چیه بچه؟
پسرک که از جذبه استاد داشت سکته می کرد،بدون اینکه به چشمای استاد نگاه کنه آب دهنش رو قورت داد و گفت:
- آقا مدیر اینو دادن!
- که اینطور .خب حالا چرا اینجا ایستادی؟ زودتر برو بیرون!
پسره مثله تیری که از کمون در شده باشه از کلاس رفت بیرون. بارتی هم نامه آقای مدیر رو باز کرد و شروع به خوندن کرد، هرچی بیشتر میخوند بیشتر به این حالت نزدیک میشد:
طبق حکم آموزشی شماره چهار میلیون و دویست و پنجاه و هفت هزار و سیصد و هفتاد و شش، از این پس کلاسهای هاگوراتس باید کاملاً به صورت عملی برگزار شده و اساتید برای جبران بی عرضگی خود در تدریس حق ندارند زمان مقدس کلاس را به صورت مطالعه کتاب توسط دانش آموزان سپری کنند. این حکم از همین امروز در کلیه کلاسهای هاگوراتس لازم الاجرا می باشد!
با احترام،
ایگور کارکاروف
مدیریت مدرسه هاگوارتس

- مرتیکه بوقی ریش بزی بی فرهنگ خز!

آلبوس سریع با یه حرکت چوبدستی یه لیوان آب قند واسه بارتی از ناکجا آباد درست کرد و با لحنی پاچه خوارانه گفت:
- استاد خودتون رو ناراحت نکنین! حالا چی شده؟
بارتی بدون اینکه آب قندو از دست آل بگیره ، نگاهی به سر تا پاش انداخت و گفت:
- به تو چه !زودتر از جلو چشمم دور شو! با همتون هستم.بیرون، بیرون! یه مشت خز و خیل ریخته توی هاگوارتس، از دانش آموزا گرفته تا اون مدیر خز!

تدی به همراه سایر بچه ها از کلاس خارج شد و به سمت تالار عمومی گریفیندور حرکت کرد. توی راهرو هنوز صدای فریاد های بارتی که مرتب بین هر چن کلمه یه خز رو اضافه می کرد شنیده میشد.
- چته پسر؟ دمغی!
- آخه این چه استادیه ما داریم پرسی جون! به هممون از دم فحش داد ما هم مثله بوق سرمونو انداختیم و از کلاس اومدیم بیرون.
- :lol2:چی؟ چون بت گفته خز ناراحت شدی؟
- آره دیگه. اصلاً نمی دونم این فحش های رکیک رو کی اختراع می کنه!
-
- زهر مار!
با گفتن کلمه عبور، هر دو وارد خوابگاه گریف شدن.
- یه لحظه اینجا بمون تا یه چیزی بت نشون بدم.
پرسی اینو گفت و سریع رفت توی اتاقش و دقیقه ای بعد با یه کتاب قطور اومد. تدی اسم طلاکوب شده روی جلد رو خوند:
- موجودات جادویی و نظریه انقراض. چه ربطی داره؟
- صفحه 27 رو بخون. تدی کتاب رو ورق زد و با خوندن مطالب اون صفحه، لحظه به لحظه دهنش بازتر شد.
- یعنی یه روزی موجودی به اسم خز بوده که از موهای تنش توی صنایع نساجی استفاده می کردن؟
- اوهوم!
- آخه این قیافه اش خیلی هم دوست داشتنیه. پشمالو، حنایی، صورتش هم مثله آهوئه. پس چرا تبدیل به فحش شده؟
- آهان! نکته همینجاست. خز یه موجودی بوده شبیه به خر، اما خیلی خوشگل و مامانی. گوشتشم توی معجون سازی کاربرد داشته. خلاصه دو قرن پیش در اثر شکار بی رویه معجون سازان از یه طرف و پارچه بافها از طرف دیگه منقرض میشه. چند سال که میگذره مردم دلشون واسه پالتو پوستهایی که از پشم خز بوده تنگ میشه. اینجا چشم بادومی ها وارد عمل میشن!
- جادوگرای چینی؟
- آره! همین خرهای معمولی رو جادو می کنن تا از لحاظ پشم دهی شبیه خزها بشن. اما کیفیتش افتضاح بود. تازه سر خیلیا رو هم شیره مالیدن و این خرها رو به اسم خز انداختن! اینجوری شد که کم کم خز از یه موجود زیبا و پر فایده تبدیل شد به چیزی زشت و بی ارزش، تا جایی که الانه وقتی میخوان ارزش چیزی یا کسی رو پایین بیارن، بهش میگن خز!
- عجب!
تدی که سخت مجذوب این ماجرا شده بود، به عکس موجود زیبایی چشم دوخت که روزگاری توی دنیای جادوگری جایگاه بالایی داشت و امروز کاملاً به فراموشی سپرده شدن، به جز برای تحقیر و توهین!

تکلیف کمکی :



پشنهاد می کنم درباره جایگاه موجودات جادویی در زندگی مشنگ ها تدریس کنید. مثلاً رولی در مورد برخورد یک مشنگ با یک موجود جادویی و دردسرهای وزارت جادو برای مسکوت نگه داشتن قضیه!


تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۶:۵۴ پنجشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
1. در مورد خز توضيحاتي بدين.
2. كلاس رو ادامه بدين.


دانش آموزان به سرعت كتاب هاي خود را از كيف هاي خود بيرون كشيده و مشغول خواندن آن شدند و همینطور مشغول خواندن بودند که ناگهان تد فریاد زد:

پرفسور! کیفتون! کیفتون داره در می ره!

کیف خز خودش را از روی میز پایین انداخته بود و به طرز مسخره ای به سمت در خروجی کلاس می دوید که با طلسم پرفسور متوقف شد و بعد دوباره روی میز برگشت.

پرفسور برگشت و به دانش آموزانش خیره شد:
کی این کارو کرد؟

همه ی بچه ها سرشان را پایین انداختند و صدای کسی درنیامد.
پرفسور کراوچ نگاهش را روی یکی از دانش آموزان متوقف کرد و آهسته پرسید:
جیمز! کار تو بود؟

پسر پاتر که از خنده ای خاموش می لرزید، ناگهان از جا پرید و با لکنت پاسخ داد:
نننه...نه پرفسور! باور کنید من کاری نکردم.

جیمز برای لحظه ای فکر کرد بارتی کراوچ لبخند می زند اما بارتی برگشت و به سمت میزش رفت:
- بسیار خوب، جیمز هری پاتر! مشخص می شه کار کی بوده! حالا صفحه ی 64 تا 67 کتاب رو با صدای بلند برای همه بخون.

صدای آهسته ی جیمز در کلاس پیچید:
- خز جانوری بسیار...

- بلندتر بخون پاتر.

- خز جانوری بسیار ریز است. گرچه اندازه ی بالغ ترین نوع این جانور به اندازه ی یک کک کوچک است، اما به دلیل پستاندار بودنش جزو طبقه بندی حشرات جادویی قرار نگرفته است.
این جانور بی رنگ است و از لحاظ شکل ظاهری، شبیه موریانه می باشد.
خز از ذرات گرد و غبار معلق در هوا تغذیه می کند و در گروه 1 طبقه بندی و.س.ج قرار می گیرد.
این جانوران کوچک به صورت گله ای زندگی می کنند و محل زندگیشان در لباس ها و لوازم کهنه است، گله ی خزها می تواند در یک جاروی پرنده ، یک ساعت مچی ، یک کیف، یک کلاه و یا هر چیز دیگری ساکن شود.
اقامت خز ها در یک جسم در مراحل اولیه باعث تکراری دیده شدن آن شی توسط جادوگران و مشنگ ها و دلزدگی آنان از شی مذکور می شود اما اگر جلوی تکثیرشان گرفته نشود باعث ایجاد حرکت در جسم مزبور خواهند شد.
مشنگ ها معمولا این حرکات بی دلیل اجسام را به حضور اجنه و اشباح در خانه شان نسبت می دهند که کاملا نادرست است.
برای از بین بردن خزها کافیست برایشان موسیقی پخش کنید ، موسیقی باعث مرگ و ریزش خزها از روی اجسام می گردد.


جیمز سرش را بلند کرد و با نارضایتی به کراوچ خیره شد.

کراوچ لبخندی زد و گفت:تا تو باشی که دفعه ی دیگه به در رفتن کیف استادت نخندی.

سپس رو به بچه های کلاسش گفت:خب. احتمالا همه تون فهمیدین که چرا کیف پرفسور آگدن شروع به حرکت کرد.حالا از همه تون می خوام دور کیف جمع بشین و سرود کریسمس رو بخونین تا کیف بیچاره ی پرفسور آگدن رو که احتمالا علاقه ای به موسیقی ندارن از خز شدگی نجات بدین.

***

براي جلسه ي آخر سوژه اي را معرفي كنيد.

می تونید در مورد این که چرا سپر مدافع همیشه تبدیل به یه جانور می شه صحبت کنید و از هر کسی بخواهید تا یه رول در مورد سپر مدافعش و ماجراهایی که بر اساس اون براش پیش اومده رو بنویسه.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۵ ۶:۵۸:۱۰
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۵ ۷:۰۳:۲۱
ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۵ ۷:۰۹:۵۱


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
نقد پستها :


گريفندور :
[spoiler=تد ريموس لوپين]
تكليف اصليت خوب و كامل بود . ظاهر پست خوب و از نظر من مشكل خاصي نداشت ... فقط حيف شد كه به توليد مثل كشيده نشد تصویر کوچک شده
خب ... قسمت دوم پستت هم مثل اولي خوب بود و مطالب جالبي داشت !

30 !
[/spoiler]

[spoiler=جيمز هري پاتر]
پستت خيلي بلنده و اين يكي از مشكلات پستته .
قسمت اول پستت خيلي بلند و كسل كننده بود و از كلاماتي چون "لي لي" خيلي استفاده كرده بودي كه كلا به نوشتت لطمه (؟!) وارد مي كرد . ظاهر نمايشي پستت خوب نبود ولي ظاهر باطني (پارگراف بندي و اينا) پستت خوب بود .
بهت مي دم 21 !
قسمت دوم پستت هم مثل اولي .

30 !
[/spoiler]

[spoiler=پرسي ويزلي]
پستت عالي بود و موارد بي ناموسي در اون ديده مي شد ...
ولي چون بعد از تدريس من زدي يكي دو امتياز كم مي شه !

29 !
[/spoiler]

[spoiler=ريموس لوپين]
پست كاملا ارزشي اي زده بودي و از تو يكي بعيد بود ...
پستت كلا مشكل داشت و اينا ديگه ... كلمات رو خيلي بد به هم ارتباط دادي و جملاتت خوب نبودن .
پاراگراف بندي هم ديده نمي شد و پس از هر خط اينتر مي زدي ...
علائم نگارشي هم كه درست نبود ... در پايان يكسري از جملات اصلا "نقطه" نذاشته بودي !
كلا ارتباط بين كلمات و جملاتت درست و حسابي نبود .
موضوعاتتم مربوط به هم نبود ... آخه بزاق دهان جنس نر چه ربطي به جاذبه ي جنسي داره ؟ نه جدي ... داره ؟
1 امتياز هم به خاطر اينكه پستتو بعد از من زدي كم مي كنم .

23 !
[/spoiler]


اسليترين :

[spoiler=آميكوس كرو]
خب پستت زياد خوب نبود و از قبلي بهتر نبود و بدتر بود ... بهتره كساني مثل شما كه از نظر رول نويسي كمي مشكل دارند تكاليف فرعي رو هم انجام بدن تا امتياز كامل بگيرن !
از نظر جملاتي مشكل داشتي و پاراگراف بنديت هم كه كاملا ناقص بود و در آخر يكسري از جملاتت هم كه اصلا علائم نگارشي ديده نمي شد و در پايان يك جمله هم پس از نقطه علامت تعجب ديده شد
امتيازت نسبت به قبل كمتره !

24 !
[/spoiler]



تعداد شركت كنندگان : 5 نفر

گريفندور : 112 » 22.4 » 22
اسليترين : 24 » 4.8 » 5
هافلپاف : 0
ريونكلا : 0

*از دو گروه هافلپاف و ريونكلا كسي شركت نكرد*


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۱ ۱۹:۳۱:۱۰


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۶

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
1- خاطره ي يك روز خود را با يك موجود جادويي بنويسيد كه منجر به جفت گيري شد و اقدام براي توليد مثل كرد(قسمت آخر الزامي نيست)

- ا جیمز، یه دقیقه میای؟ سیریوس تو هم بیا.
جیمز درحالی که با تعجب به لوپین نگاه میکرد به سمتش رفت.
- چی شده؟ مشکل چیه؟
- خب چجوری بگم، ایندفعه گویا نوبته منه که غارتگران رو راه بندازم.
جیمز و سیریوس از تعجب خشکشان زد و با چشمانی گرد به او نگاه کردند.
جیمز با اشتیاق گفت: بگو بگو.
- خب... خب... من الان یه نوشته رو روی صندلی هاگرید پیدا کردم. یادش رفته بود ببره. سریع ازش کپی گرفتم. بیاین خودتون بگیرین
جیمز و سیریوس با بی حوصلگی به ورق نگاه کردند. اما ناگهان با دیدن موضوع گویی انها را برق گرفت.
میدانستند که اینبار نیز لابد هاگرید درباره یک موجود خنده دار(آنها در این باره با هاگرید کاملا تفاهم داشتند. ) متنی نوشته است اما...
لبخندی شیطانی بر روی لبان سیریوس نقش بست.
شبانگاه-- جنگل ممنوعه
در ناحیه ای کم نور در میان درخت های نوک تیز چهار نفر بر روی برگ ها درحالی که سعی میکردند صدایی تولید نکنند راه میرفتند. سرانجام ایستادند. درجایی جلوتر شی بزرگی بر روی زمین سایه انداخته بود. چند لحظه بعد شروع به صحبت کرد:
- خب، چطوری عزیزم؟ امروز نوبت اینه که کم کم ازدواج کنید. من هم همینجا میشینم و مراسم ازدواجتون رو کاملتر میکنم.
سپس با ناراحتی آمیخته با عذاب وجدان به گوشه و کنار جنگل نگاه کرد و سپس چتری صورتی رنگ را در اورد
جیمز در زیر شنل گفت: دیدی گفتم تو اون چتر یه چیزی داره؟
ناگهان جرقه های جادو دربرابرشان پدیدار شد.
لوپین با حیرت گفت: چرا از چوبش بصورت عادی استفاده نمیکنه؟
هر چهار نفر شانه هایشان را بالا انداختند( پیتر پتی گرو، هنگامی که داشتد از سالن خارج میشدند آنها را گیر انداخته بود و مجبور بودند او را نیز با خودشان بیاورند)
پس از مدتی سرانجام جسم بزرگ که حالا معلوم شده بود هاگرید است کنار رفت و موجودی که پشت ان بود پدیدار شد
یک تک شاخ در حالی که سرش را خم میکرد به سمت درختان میرفت. ناگهان همگان متوجه شدند شاخ حیوان هنگام پایین آوردن کله اش برق زده و پس از برخورد با درختان نوری را در آسمان منتشر میکنند.
- ببینم به نظر میاد اینا ماده هستن نه؟ و این یعنی اینکه...
- هیس!
آنها تک شاخ را دیدند که آرام آرام عقب رفت و سپس به آنان نگاه کرد آنگاه دو سم عقبش را بالا برد و سرش را پایین آورد. سرش در نوری غرق شد. سپس بزاقش را درون ظرفی ریخت که از قرار معلوم شاهکار هاگرید بود.
سپس آنرا بر روی دهانش گذاشت و ضمن کج کردن آن چهار نعل شروع به دویدن کرد. تازه زمانی که او را دنبال میکردند متوجه شدند یه تک شاخ ماده نیز آنجا ایستاده و با دیدن او لبخند میزند.
- هی بچه ها ببینید، با اینکارا دل جنس ماده رو بدست میارن خیلی باحاله.
سپس چوبش را خارج کرد و درحالی که سعی میکرد کاری کنید که برقش در میان نور تک شاخ حرکت کرده و مانع فهمیدن هاگرید شود وردی را اجرا کرد:
- پیکچرکپچر
چند لحظه بعد در آنجا بودند و خواستند بروند که ناگهان جنس ماده جلو آمد و تعظیم کنان شاخش را به شاخ او زد.آنگاه هاگرید لبخند زنان بیرون امد و وردی را اجرا کرد. در عرض چند ثانیه آنجا پر از غذای محبوب تک شاخ ها یعنی علف ریانزین شد.
آنگاه آنان درحالی که از چیزهایی که دیده بودند در شگفت بودند به راه افتادند. خوشبختانه این بازدید باعث شده بود در یک درس از لیلی پاتر امتیاز بیشتری بگیرند.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
خاطره ي يك روز خود را با يك موجود جادويي بنويسيد كه منجر به جفت گيري شد و اقدام براي توليد مثل كرد ( قسمت آخر الزامي نيست)


- هی هی پرسی ؛ پاشو ، پاشو بیا اینجا ببین یه چیزه جالب !

پرسی که در سواحل قناری روی تخت نفری ای که تازه خریده بود ، با آرامش خاصی خوابیده بود ، لحظاتی قبل با خرابکاری یکی از قناری ها روی سرش از خواب پریده بود و اکنون با این حرف ماندانگاس ، کاملا هوشیار بود .

پرسی : هوووم ؟ ... چی ؟ چیز ؟ جالب ؟

ماندانگاس : نه عزیزم ، اون چیزی که تو فکر میکنی نیست ؟ بدو دیگه پرسی ، الان این صحنه جالبو از دست میدیا !

بالاخره پرسی بعد از کش و قوسی که به خودش میده از جاش بلند میشه ، دست ماندانگاس رو میگیره و به سمت جنگلی که دقیقا مقابل سواحل دریا هست میشتابن ؛ وارد جنگل میشن ، سرشون رو میدزدن تا به شاخه های بلند و نوک تیز درخت های تن پروری که خودشون رو روی زمین ولو کردن اصابت نکنه . لحظه به لحظه باریکه های نور خورشید با پیشرفتن به سوی اعماق جنگل بیشتر میشه و حالت غیر طبیعی بیشتری به خودش میگیره .


اعماق جنگل

گویا جشن بزرگی بین موجودات جادویی جنگل برگزار شده ، موجودات جفت جفت در حال انجام اعمال آکروباتیک هستن ، بعد از هر بار رقصیدن و آکروبات بازی به هم نزدیک میشن ، پرندگان با نوک ، نوک هم دیگه رو نوازش میکنن ، میمون ها با لب های پهنشون این کار رو میکنن ، ماهگوساله ها با پوزه پهنشون و به همین ترتیب دیگه ایول !

دقایق با محو شدن پرسی و ماندانگاس به قضایا با سرعت سرسام آوری سپری میشن ، جنب و جوش عجیبی بین موجودات برقرار شده ، گویا این کارها مراحل اول جشنشون بود و جشنی


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
خاطره ي يك روز خود را با يك موجود جادويي بنويسيد كه منجر به جفت گيري شد و اقدام براي توليد مثل كرد ( قسمت آخر الزامي نيست)


- هی هی پرسی ؛ پاشو ، پاشو بیا اینجا ببین یه چیزه جالب !

پرسی که در سواحل قناری روی تخت نفری ای که تازه خریده بود ، با آرامش خاصی خوابیده بود ، لحظاتی قبل با خرابکاری یکی از قناری ها روی سرش از خواب پریده بود و اکنون با این حرف ماندانگاس ، کاملا هوشیار بود .

پرسی : هوووم ؟ ... چی ؟ چیز ؟ جالب ؟

ماندانگاس : نه عزیزم ، اون چیزی که تو فکر میکنی نیست ؟ بدو دیگه پرسی ، الان این صحنه جالبو از دست میدیا !

بالاخره پرسی بعد از کش و قوسی که به خودش میده از جاش بلند میشه ، دست ماندانگاس رو میگیره و به سمت جنگلی که دقیقا مقابل سواحل دریا هست میشتابن ؛ وارد جنگل میشن ، سرشون رو میدزدن تا به شاخه های بلند و نوک تیز درخت های تن پروری که خودشون رو روی زمین ولو کردن اصابت نکنه . لحظه به لحظه باریکه های نور خورشید با پیشرفتن به سوی اعماق جنگل بیشتر میشه و حالت غیر طبیعی بیشتری به خودش میگیره .


اعماق جنگل

گویا جشن بزرگی بین موجودات جادویی جنگل برگزار شده ، موجودات جفت جفت در حال انجام اعمال آکروباتیک هستن ، بعد از هر بار رقصیدن و آکروبات بازی به هم نزدیک میشن ، پرندگان با نوک ، نوک هم دیگه رو نوازش میکنن ، میمون ها با لب های پهنشون این کار رو میکنن ، ماهگوساله ها با پوزه پهنشون و به همین ترتیب دیگه ایول !

دقایق با محو شدن پرسی و ماندانگاس به قضایا با سرعت سرسام آوری سپری میشن ، جنب و جوش عجیبی بین موجودات برقرار شده ، گویا این کارها مراحل اول جشنشون بود و جشنی چند مرحله ای خواهند داشت ! اکنون حیوانات به هم نزدیک میشن ، موجی از عواطف در چشم های بد ترکیب و بی ارزششون که حاکی از عشق و علاقه اونها به هم هست رویت میشه .

صدای گوشخراشی شنیده میشه که توجه همه رو به خودش جلب میکنه ، گرگینه نسبت بزرگی بالای یکی از درختان بلند به حالت شاهانه ای جا خوش کرده و موجودات طوری بهش خیره شدن که گویی در کنفرانسی بین المللی به سر میبرند !

گرگینه : عاااووووووووو ، عووو عا عاوو ، عیو عایو عیوی ، آی عیویای و عیایایا ، ای عایاو و عووووو عاوووو

ترجمه شده توسط مدیر مدرسه ( ygrin: ) : جفت گیری کنید ، صاحب بچه شوید و از جشن لذت ببرید ، باشد تا برای همگان عبرت شود .

همهمه عجیبی بین موجودات رخ میده و جفت ها با خشنودی به هم دیگه توجه میکنند .

ماندانگاس : وای پرسی ، صحنه مورد علاقه ما !

پرسی : ای جونم ، دارن نزدیک میشن به هم


سگ ها روی دو پا ایستادن و هم دیگه رو در آغوش گرفتند ، ماهگوساله ها دو پای جلوییشون رو روی شونه یکدیگر گذاشتند و در آغوش هم به سر میبرند ، میمون ها هم دیگر رو در آغوش کشیدند .


ساعتی بعد

صدای نوزادان :

ماهگوساله : مــــــــــا ، مــــــــــا

میمون : باو ماو آو

گرگینه : عاووووو ، عوووووو

صدای نوزاد پرسی و دانگ : اووووو ، اوووو


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۱/۲۱ ۱۵:۵۲:۵۷

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
جلسه چهارم كلاس مراقبت از موجودات جادويي



بارتي كراوچ همچون هميشه وارد كلاس نشد ... اينبار به همراه كيفي بدستش وارد كلاس شد كه از فرط خز شدگي خيلي خز شده بود و داشت پست اين كلاس رو ارزشي مي كرد كه گذاشتيمش روي ميز .

- سلام دانش آموزان عزيز . امروز ...
- ببخشيد استاد اين كيفتون چقدر آشناس ... به نظرتون جاي ديگه اي بوسيله ي ما ديده نشده ؟
- چرا ماندي جان . اين كيف پروفسور آگدنه كه من چون باهاش فاميلم امروز اونو به من قرض داد كه يكم از خز شدگي در بياد . ولي مي بينم كه خزيت هميشگي خودش رو بين شما داره !

از كنار ميز به حركت افتاد و به سمت در كلاس رفت و دوباره بازگشت و در همين حين گفت :
- خب امروز مي خوايم در مورد خز بين جادوگران صحبت كنيم .
- استاد مگه خز موجود جادوييه ؟
- بله آرشام عزيز ! خز يه موجوديه كه مشنگهاي عزيز فكر مي كنن اون يه گياهه . ولي در اصل يك موجود جادويي هست و كلا چيز خوبي هم هست . كسي سؤالي داره ؟
- مگه شما درس دادين كه ما سؤال بپرسيم ؟
- خب ... نه . گفتم شايد سؤالات متفرقه داشته باشين مثلا در مورد اينكه من چند سالمه يا چند تا بچه يا چند تا زن دارم و اين حرفا همون چيزايي كه همه ي دانش آموزا مي پرسن . خب ... حال مي ريم سر اصل مطلب !

روي صندلي استادي خود كه خيلي نرم بود نشست و به كتاب موجودات جادويي و زيستگاه آنها چاپ پنجاه و چهارم () نگاه كرد و رو به دانش آموزان گفت :
- حالا بشينين صفحه ي 64 تا 67 رو بخونين و خلاصه ي اون رو به من بدين !

دانش آموزان به سرعت كتاب هاي خود را از كيف هاي خود بيرون كشيده و مشغول خواندن آن شدند و ...



تكاليف :

اصلي :
1- در مورد خز توضيحاتي بدين در رول (بدونين كه اگه خز رو هر موجودي حتي چيزي مثل گودزيلا فرض كنين هم قبوله) (10 امتياز به خاطر قدرت تفكر شماس) (مثلا داستان يك روز خاطرتونو بنويسين) (البته از اغراق بيش از حد خودداري كنيد كه اگه هر چيزي از حد خودش بگذره باعث لوس شدن مي شه )
25 امتياز !

2- كلاس رو ادامه بدين (يعني شما كلاس رو به صورت رول ادامه مي دين و مي تونين تكليف يك رو هم توي اون بزنين)
5 امتياز !

كمكي :
1- مشكلات تدريس رو بگين (زياد خلاصه و كوتاه نباشه . حداقل دو مورد)
5 امتياز !

2- براي جلسه ي آخر سوژه اي را معرفي كنيد (البته بايد در مورد اون توضيح هم بدين ... مثلا : اگه بگين در مورد آلبوس بنويس غلطه ... بايد بگين در مورد آلبوس بنويس و اين موارد رو بيار و اينا)
5 امتياز !

----------------------------------------------------------------------------------------------
بدليل اينكه كامپيوتر خراب شد مجبور شدم يه پست كوتاه بنويسم ... پستاي كساني هم كه پست زدن به زودي نقد و امتياز دهي مي شه ...
*سريع نوشتم كه يه دفه كامپيوتر قاط نزنه همه چيز بپره*








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.