مرلین با غل و زنجیر به دیوار بسته شده..تیکه های ریشش روی زمین دورش ریخته شده...
اشکای مرلین روی ریشا میریزه...
-به به..ببین کی اینجاس....مرلین(به سبک اون یارو زن بده تو فیلم مرلین...مرررررررررلین!)
مرلین:بلا...بلا ببین ریشم چی شده...

بلا..تو که دوست من بودی...
بلا:خوب..مرلین یادته همه چیو می نداختی تقصیر من؟! یادته پیام هامو پاک کردی؟! حالا نوبت انتقامه...
مرلین:نه..نه...بلا...تو نمی تونی این کارو بکنی...تو مهربون تر از این حرفایی...
بلا یه شیلنگ می کشه میاره....دهن مرلینو باز می کنه...
مرلین:نه نه.....
بلا:افرین پسر خوبی باش...اینو بزار تو دهنت...حرفم نزن...
بلا شیلنگ رو می زاره تو دهن مرلین و شیر آب رو باز می کنه...
دو ساعت بعد...
دل مرلین هی باد می شه...هی باد میشه...
10 ساعت بعد...
بلا:خوب مرلین...فکر کنم کافی باشه...
بلا شیلنگ رو در میاره...چوب دستیشو تکون میده و از غیب به آفتابه ظاهر میشه و یه در که روش نوشته دستشویی...
چشمای مرلین برق می زنه..میاد که بدووو طرف دستشویی....
ششتتتترقققق...به طرف عقب کشیده میشه..
بلا:تلاش نکن..می بینی که با غل و زنجیر بسته شدی!

ببینم چقدر می تونی دستشوییت رو نیگر داری!
مرلین با حسرت آفتابه رو نیگا می کنه...