هرمیون:ببیند خیلتونو راحت کنم تا من اینجام نمیزارمت کون بخوری
سیریوس به جمیز:من میدونم این کله وزوزیو چه طوری سر گرمش کنم ببین فقط
ببینم هرمیون حوصله ت سر رفته
هرمیون:آره سیریوس کاشکی که کتاب داشتم الان میخونم
سیریوس:من یه کتاب خوب در مورد تارچخه مدرسه دارمسترانگ دارم میخوای بخونی
هرمیون:واقعا دستت در نکنه سیریوس :bigkiss:
سیریوس:قابلی نداره
سیریوس لوپینی مرین سر کمد لوپین
سیریوس:میگم جمیز ما چقدر خری ما لوپین یه چیز بیشتر بلدی نیست بزار
جمیز:چیه
سیریوس:مهتابی دیگه
جمیز:آهان باز شو !جان مادرت باز شو !جون مادر سیریوس باز شو
سیریوس:مادر من
من که رو مادرم حساس میکشم
جمیز:بابا بیخیال جاروی هریو به چسب
سیریوس:کاشکی برای خودم نگرش میداشتم جو گیر شدم یوهو دادم بهش
نیم ساعت بد
سیریوس و جمیز:
یو هوووووووووو
جمیز:بچه مشنگ رو دیدی
سیریوس:آره
جمیز:اونم مارو دید
بچه مشنگ:آه دو تا آدم دارن پرواز il:میکنن
بابا مشنگی:برو بچه انقدر کامپوتر بازی کردی مخت تاب ورداشته
بچه مشنگ:نه به جون کامپوتر راست میگم
بابا مشکنگی:اه پس بریم ببینم
بچه مشنگ:به خدا الان اینجا بودن
بابا مشنگی:دنگ دونگ دیش نفهم بزغاله که فکردی من خرم
بچه مشنگ:
سیرویس:ببین ما کار اشتباهی کردیم بیا از دلش در بیارم دورسته
دم اتاق بچه مشنگ
جمیز:بیا این شملات بگیر بخور
بچه مشنگ:مسی
سیریوس:آخی چقدر بچه نازیه
جمیز:وا!این بچه چرا دماغش انقدر بزرگه هست ببین قبلا انقدر بود
سیریوس:خاک بر سرت اینکه شکلات دماغ گنده کنه چیکار کنیم
جیمز:لوپین!زنگ بزنه به لوپین
سیریوس از جیبش فدنک در میار یکم پودر فلو میریزه ((لوپین برام پیداکن))
_الو لوپین هستم بفرمایید
سیریوس لوپینو میکشه میاره تو اتاق یارو
سیریوس:ببین لوپین ما داشتیم از اینجا در می شدیم که دیدم یه آدم خیلی بدی اینکار کرده ما نبودیم
لوپین: آره جون خودت..کوچلو مچولیوس
سیریوس واقعا متاسفم اما باید خاطرات پاک کنیم
خاطرات پاکوس پوخ!
یک ساعت بعد
لوپین: کحابیدم برم سر کارم
محفل ققنوس_مرکز فرماندهی
هرمیون:واقعا دستت درد نکنه چقدر جالب بود :bigkiss:
سیریوس:قابل نداره :ylash:
جمیز به سیریوس