هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۰:۲۶ سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۶
#22

فنریر گری  بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۲ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۸۷
از قزوین،همون کوچه خلوت که اونسری با هم بودیم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 32
آفلاین
یادمه یه روز تو نت داشتم سرچ میکردم!(بدلیل تبلیغات از بردن اسم سایت معذوریم !حتی شما دوست عزیز!)واسه هری پاتر اون روز داشتم میگشتم مال زمانی بود که شو جیکی رو لینگ با شبکه تلویزیونیی پخش شده بود که واسه کتاب 7 بود و سوالاتی رو پرسیده بودند از رولینگ!هی اون روز در اولین صفحه و اولین مورد اسم سایتی بود که زندگی من رو دگرگون کرد!آری با کلیک بر روی نوشته جادوگران وارد دنیای به وسعت خیال و تجربه هایی به وسعت یه عمر زندگی شدم!
ساعتهای زیادی از زندگی خود را در این مکان فوق العاده میگذراندم!جایی که همه مثل خودم هری پاتریست بودند و همه یک هدف داشتند!جایی که کسی برای این که یک کتاب کودکانه و تخیلی میخوندم منو به تمسخر نمیگرفت!
روزهای زیادی را به عنوان کاربری مهمان در این سایت میگزانیدم اما همیشه شوق وارد شدن و پیوستن به این گروه را در رویا های خویش میپرورندم!
و در روز 10 مهر توانستم این قانون را بشکنم و وارد این دنیای خیالی بشوم و بتوانم بهترین خاطرات زندگی خود را به حقیقت مبدل کنم!
من شناسه مایکل براون را ساخته بودم!
بعد از ان وارد بحث ها و ... شدم!چقدر لذت بخش بود که بتوان با افرادی بزرگ به بحث در مورد یک موضوع بحث کرد،بحثی شیرین که گاهی به جنگی خیالی مبدل میشد!
ورود به دنیایی دیگر در این دنیا،دنیای ایفای نقش؛و این ورود با شناسه مایکل براون صورت گرفت؛هرچند مورد تایید واقع نشد و بعد از ان توسط شناسه های؛نات،ایوان روزیه و تئودور نات شرکت کردم!و اخرین مورد را آلبوس دامبلدور تایید نمود!اسکاور فعلی!متشکر میلاد جان جهت تایید!

ورود به دنیایی که هیچ چیز از ان نمیشناختم و فقط در میا ن گروه های شناسه من اسلیترین و ایفای نقش نقش بسته بود!بعد از ان بسوی مرگخواران شتافتم و بعد از زدن 2 پست توانستم مرگخوار بشوم!متشکر آرمینتا ملی فلور جهت تایید!
و بعد از ان با پسری با نام سهیل دوست شدم!فنگ عزیز!سدریک دیگوری قدیم!پسری که با وی دوستی صمیمانه ای داشتم !و کمک های فراوانی توسط وی به من شد که از وی بینهایت سپاسگذار هستم!متشکرم سهیل جان!

بعد از ان با فرد دیگری بنام سورنا دوست شدم!ایگور کارکاروف فعلی!(فکر نکنم یادش باشه با من میچتیده!جهت یاداوری من fire_love205 هستم!سونا هم به نوبه خود چه در ان زمان چه در حال به من کمک هایی بسیار نمود !متشکرم سورنا جان!

بعد از ان شناسه دیگری با نام حیف نان ساختم تا کمی بتوانم در سایت شهرت دست و پا کنم!که اینطور هم شد و در دو روز مشهور شدم که متاسفانه کریچر عزیز من رو بلاک کرد!متین بسلامت باد!
شناسه حیف نون توانست یکی از بهترین دوست های زندگی من را به من معرفی کند!!! ارگ کثیف !!!یا به نظر من ارگ عزیز!هیچ وقت اسمش رو نگفتم تو سایت اما دختر بود و اسمش سارا بود و تنها کسی بود که توانست من رو درک کنه هرچند خیلی زود از دست دادمش!امیدوارم هر جا هستی خواهرم موفق باشی!متشکرم سارا جان!

بعدشم که لرد جدید به سایت اومد و دامنه فعالیت رو باز کرد کسی که باعث شد در سایت اسمی از من برده شود!کسی که هر چه دارم از شهرت فعلی در سایت را به او مدیونم!لوسیوس مالفوی عزیز!پیمان جان از شما هم بینهایت سپاسگذارم!

و دوستان زیاد دیگه ای که به من کمک کردند که بدلیل طولانی شدن پست نمیتونم ازشون نقد بزارم! و اگر دوستی اسمش جا موند حلا کنه مارو!
انتونین دالاهوف؛هوریس اسلاگهورن؛سلسیتنا لسترنج؛رابستن لسترنج؛بلیز زابینی؛نیوت اسکمندر؛رودولف لسترنج؛بلاتریکس لسترنج؛مانتی یاکوزا؛دراکو مالفوی؛جولیا تراورز؛سامانتا ولدمورت؛سارا اوانز؛آۀبوس دامبلدور؛سرژ تانکیان؛اناکین مونتانگ؛فراز پاتر؛هری پاتر؛مونالیزا؛کریچر؛پرفسور کوییرل؛راجر دیویس؛فلور دولاکرو؛ایوان روزیه؛جرج ویزلی؛رون ویزلی؛حسن مصطفی؛آراگوگ؛کالین کریوی؛استرجس پادمور؛رابین هود؛آرتور ویزلی؛سالازار اسلیترین؛پیوز؛مرلین کبیر؛آلیشسا اسپینت،هدویگ؛ویولت بودلر؛پرسی ویزلی؛چو چانگ؛ادوارد جک،نیمفادورا تانکس؛سوسک؛نویل لانگ باتم،چکاوک؛سر بارون خون آلود؛ریموس لوپین؛ماندانگاس فلچر؛ویکتور کرام؛و .......
کلا 123 تا اد لیست دارم اما اسم خیلی هارو نمیدونم یا فراموش کردم!
بازم میگم اگر اسمی جا موند ببخشید!
------------------------------------------
و اینم اخرین رول من در سایت!

گرگ خاکستری زوزه کنان بسوی پرتگاه پیش میرفت و اخرین یادگارهای خویش را با خود میرد!
با نزدیک شدن به پرتگاه از زندگی هم دل میکند و از دنیای بزرگ پشت سر خود فاصله میگرفت!
به لبه پرتگاه رسده بود،به آرامی پشت سر خود را نگاه کرد,با تمام وجود میخواست به جمعیت پشت سر خود بپیوندند اما ای کاش میتوانست!چه رویا هایی که در سر نداشت؛چه دوستانی که در شهر با انها بزرگ شده بود؛همیشه تازه وارد بود اما هیچ گاه طعم غربت را احساس نکرد؛گویی از اول در آن مکان زاده شده بود!اما امروز همه چیز پایان میافت!
برگشت و خود را با تمام ارزویهای خویش به پایین پرتگاه انداخت!
---------------------------------------
امیدوارم خسته نشده باشین!خب ما هم داریم کوله بارمون رو جمع میکنیم که بریم!از تمامی کسانی که بهشون قول ماموریت و فعالیت داده بودم عذر خواهی میکنم مشکل خاصی پیش اومده که ناگهانی بود و کاریش نمیشه کرد!و منم باس برم!
به قول مستر اسمیت تو ماتریکس:هر چیز شروع و پایانی داره!
و اینم پایان من!امیدوارم دوباره به سایت برگردم و طعم شیرین سایت را دوباره بچشم!
از بحث هایی که با تمام دوستان چه بحث هری پاتری و چه غیرش لذت بردم!
اگر هر اشتباهی از من دیدید خواهشن حلالمون کنید!

به امید دیدار!با آرزوی بهترین های برای جادوگران و اعضا مهربانش!
نوشته شده توسط
مایکل براون؛نات؛ایوان روزیه,تئودور نات؛حیف نون,فنریر گری بک و در اخر سید احمد شجاعی!


همانا شما به علت پست بي ناموØ


Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
#21

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
خب من زمانی که پروفسور اسپراوت بودم نمیدونستم که این تاپیک وجود داره, ولی دیشب که این تاپیک را دیدم تصمیم گرفتم با این شناسه, از اسپراوت خداحافظی کنم.اسپراوتی که برای من خیلی خاطره داشت و من واقعا به شناسه اش عشق می ورزیدم, همان گونه که اکنون به دامبلدور عشق می ورزم.در این پست من استثنائا از زبان اسپراوت, یار قدیمی خود می نویسم.اگر بد شده ببخشید به بزرگواریتون:
نفس عمیقی کشید.به این امید که بتواند هوای گلخانه هاگوارتز را تا ابد در سینه خود حفظ کند.گلخانه ای که از آن خاظره ها داشت.ناخودآگاه یاد روزی افتاد که با بیل بر سر هدویگ فرود آمد, یا زمانی که نویل با از جان گذشتگی حاضر شد تا پای جان برود و مانع از مرگ او توسط تله شیطان شد.به یا د خاطرات خوشش ا اساتید افتاد, روزی که با پروفسور مدآی مودی تصمیم گرفتند طی یک ابتکار جالب, دروس خود را به یکدیگر ارتباط دهند و عامل آن چیزی جز گیاه بنفش رنگ گاو زبان نبود.اشک در چشمانش حلقه زد, به یاد فضای مطبوع هافلپاف گذاشت, جایی که شبها بعنوان مسئول گروه با اعضای هافلپاف گرگم به هوا بازی می کردند.به یاد شیرینی بردشان در مقابل تیم کوییدیچ راونکلاو افتاد, شیرینی که هیچ وقت مزه آن از بین نخواهد رفت.او باخت تیم هافلپاف را در دو مسابقه بعد از آن را تقصیر خود می دانست, تقصیر عدم مسئولیت پذیری خود.
صحنه دیروز در برابر چمانش ظاهر شد.شاید آن صحنه دلخراش ترین صحنه تمام عمر او بود.زمانی که هیئت مدیره مدرسه که جانشین دامبلدور شده بودند, تصمیم بر اخراج او گرفته بودند.آنها چگونه می توانستند با او اینگونه برخورد کنند در حالی ک باز ماندن مدرسه هاگوارتز در زمان حفره اسرار آمیز , پس از هری پاتر و آلبوس دامبلدور, او نیز سهیم بود.آنگاه به یاد اشکال مردم دنیا افتاد,اشکالی که از بدو جهان تاکنون ادامه داشته و خواهد داشت:
انسان ها بدی را تا ابد در ذهن خود نگه می دارند, ولی خوبی را به خاطره ها می سپارند.
او نیز به حکم این قانون , محکوم به فنا شده بود.چشمانش را بست تا بسته شدن چمدانش را نبیند.زمانی که چشمانش را گشود, احساس کرد گیاهان زیبایش کمی از سبزی خود را از دست داده اند.او می خواست بماند و آنها را که درحکم بچه هایش بودند را پرورش دهد ولی متاسفانه این دیگر وظیفه او نبود.کاش دامبلدور زنده بود و نمی گذاشت هیچ وقت آمبریج بر مدرسه سلطه پیدا کند.از گلخانه خارج شد و دل برای آخرین بار به مدرسه سحر و جادوگری هاگوارتز نگاهی انداخت.
و آنگاه اسپراوت دل خود را به جاده بی انتها تقدیر سپرد.




Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۰:۳۲ سه شنبه ۹ خرداد ۱۳۸۵
#20

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
چند روز پیش که همون قضیه ی مهد کدوک و ...(باب جون شوخی کرم. حالا چرا میزنی؟)پیش امده بود یادم افتاد که تاپیکی را برای خداحافظی در گذشته دیده ام.
الان پیداش کردم.برای یاد اوری وجود این تاپیک خوب دیدم تا چند دوتا خداحافظی الکی بزنم.

میروم خسته و افسرده و زار///سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا میبرم از شهر شما///دل شوریده و دیوانه ی خویش
میبرم تا که در آن نقطه ی دور///شست و شویی دهم از رنگ گناه
شست و شویش دهم از لکه ی عشق///زین همه خواهش بیجا و تباه
میبرم تا ز تو دورش سازم///ز تو ای جلوه ی امید محال
میبرم زنده بگورش سازم///تا از این پس نکند یاد وصال
ناله میلرزد.میرقصد اشک///آه بگذار که بگریزم من
ز تو ای چشمه ی جوشان گناه///شاید آن به که بپرهیزم من
به خدا غنچه ی شادی بودم///دست عشق آمد از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس///....
عاقبت بند سفر پایم بست///میروم خنده به لب خونین دل
میروم از دل من دست بردار///ای امید عبث بی حاصل
---------------------------

دیشب امد پیشم و اتمام حجت کرد.
ساعتی با او
راه میرفتم
گفت او.گفتم
هرچه گفت آخر پذیرفتم
من نمیدانم چه صنعت کرد
دیشب آمد پیشم و اتمام حجت کرد
و مرا آخر به پایانم
با لب پر خنده دعوت کرد
من نمیدانم چه گفتم
هم خوش و خندان.هم آشفتم
بعد از آن خفتم.
-------------
از این آخری خیلی خوشم میاد.
فقط برای یاد اوری تاپیک بود.اگر خواستید برید.یه اثری از خودتون به جا بذارید.


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۸۴
#19

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
خب با سلام:
بنده همین الان دیدم که جایی به نام اینجا هم وجود داره و چون امروز خبری بس تکان دهنده به من گفته شد مجبور شدم اینجا اون رو عنوان کنم....
دوستان عزیز، جادوگران محترم، ساحره های مهربان، هموطنان گرامی، مادر بنده از امروز به تاریخ نامعلومی تهدید کرد که مرا ممنوع الکامپیوتر میکند...به گفته وی من اوقات زیادی از وقتم را پای پی سی (pc) و نت میگذرانم و این در درس و نمرات من تاثیر منفی دارد....غافل از اینکه بداند من حیوانی بوده ام که شب امتحان ریاضی ترم به زیبایی تمام 3ساعت نت بودم و صد البته که 20 هم شدم
به هر حال با توجه به تهدید وی که من شک دارم عملی شود (مادر بنده هر سال از این جملات واقعا اسف انگیز استفاده میکند ولی تا به حال این عمل را انجام نداده) گفتم در اینجا اعلام بکنم که ممکن است تا 21 دی از دیدار شما دوستان و این تم زیبای جادوگران و نوشته جذاب پروفسور لاوین خوش آمدید معذور شوم....در واقع نگی که نگفتی
با تشکر از هر کسی که این پست مزخرف که پایه و اساس درستی هم ندارد را خواند.
پ.آوریل.لاوین


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۸۴
#18

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
خب با سلام:
بنده همین الان دیدم که جایی به نام اینجا هم وجود داره و چون امروز خبری بس تکان دهنده به من گفته شد مجبور شدم اینجا اون رو عنوان کنم....
دوستان عزیز، جادوگران محترم، ساحره های مهربان، هموطنان گرامی، مادر بنده از امروز به تاریخ نامعلومی تهدید کرد که مرا ممنوع الکامپیوتر میکند...به گفته وی من اوقات زیادی از وقتم را پای پی سی (pc) و نت میگذرانم و این در درس و نمرات من تاثیر منفی دارد....غافل از اینکه بداند من حیوانی بوده ام که شب امتحان ریاضی ترم به زیبایی تمام 3ساعت نت بودم و صد البته که 20 هم شدم
به هر حال با توجه به تهدید وی که من شک دارم عملی شود (چی فکر کردین؟ انقد نق میزنم و غر میزنم که برم خونه خاله ام اگه نخواد اجازه هم بده مجبور میشه من جانوریم که دومی ندارم!!!!) گفتم در اینجا اعلام بکنم که ممکن است تا 21 دی از دیدار شما دوستان و این تم زیبای جادوگران و نوشته جذاب پروفسور لاوین خوش آمدید معذور شوم....در واقع نگی که نگفتی
با تشکر از هر کسی که این پست مزخرف که پایه و اساس درستی هم ندارد را خواند.
پ.آوریل.لاوین


[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۴
#17

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
سلام!

به قول استار فکر نکنیم من دارم می رم من فقط دنبال یکجا می گشتم که بگم تو ایام امتحانا خیلیا می رن و اینجا بهترین جا برای اینکه بگن دارن می رن البته وقتی یک مدیر دید این پستا پاک بشه چون شما گفتید بدون اطلاع نرید منم فرصت رو غنیمت شمرده امدم اینجا بگم!

من فلور دلاکور از 9دی به مدت تقریبا یک ماه نمی تونم به سایت بیام

دلایلم برای فعالیت نکردن در این یک ماه اینکه امتحان ترم دارم و نهایی هستم و چون معدلم تو کنکور تاثیر داره باید خر بزنم و اینکه تو این چند مدت درست درس نخوندم پس یک ماه نیستم تا با سری پر از همه چیز بازگردم!

شخصیت فلور دلاکور رو برام نگه دارید من هر جوری شده روز بعد امتحانا تو جادوگرانم مطمئن باشید!

اینم اطلاعیه به خاطر این امتحان ماگلی که همه از دستش فراری و عاجرن و سخت است این کارهایه ماگل ها!

یادم رفت بگم
دلبستگی من به جادوگران بیشتر از اون چیزیه که فکرشو می کردم برای همین حتما خودمو می رسونم

تا بازگشتی دوباره خدانگهدار


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۱۱:۵۷ یکشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۴
#16

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
به کوری چشم کسی که این پست را دیلیت کرده بود از رشیوم پیداش کردم.
تعدادی فحش آب نکشیده نثار پاک کننده پست های این تاپیک بادا.

بسم روح السیریوس
الذين يجاهدون في سبيل المرلین صفا کانهم بنيان الآفتابه
بيانيه شماره 1 راهيان پادگان

با سلامي به سردی بوسه های دمنتور در خاطر زمستانيم ، به گلبرگ دلهاي بهاري دوستان

گواهي مي دهم که خدمت نظام در نزد ماگل ها ، جبر است ، ظلم است و حتي از آواداکورا هم بدتر است و مرلین را گواه مي گيرم که تمامي جد خود را براي رهايي از آن انجام دادم و در اين راه از توسل به هر طلسمی و رو انداختن به هر نامردی و حتی سیاهان روزگار جادوگری نيز کوتاهي نکردم لکن خواست سرنوشت و دست قضا و قدر و فطرت پليد برخي بزرگان کوچک ، دست به دست هم دادند تا اراده من که ولدی را به زانو در میاورد نيز سر تسليم در مقابل واند گران سربازي فرود آورد و اينجانب نيز در شمار راهيان پادگان درآيم.
اکنون که اين سطور را خدمت عزيزان مي نگارم بانگ رحيل برآمده و پرچم مرا به خود فرا مي خواند و تمام وجودم را درد جانسوز هجرت از ديار جادوگری فراگرفته و ياد ياران چون ارتش از هم گسيخته از برابر ديدگانم رژه مي روند. شايد ساعاتي بعد دست من از آويزه تکنولوژي روزگار کوتاه گردد ( البته شاید) و علاوه بر آن هدویگ را هم از دست بدهم و ديگر نتوانم عرض ارادت قبلي و قلبي خود را نثار اذهان سرشار از خلوص جادوگران کنم پس فرصت را مغتنم شمرده و از تک تک عزیزان حلاليت مي طلبم چرا که سربازي را بدتر از آزکابان و مرگ تدريجي روح و روان مي دانم.
با دلي ناآگاه و ضميري تاريک و قلبي محزون از خدمت شما ساحران و ساحره های عزیز مرخصي گرفته و با برگه اعزام در کف به پادگان مي روم. وصيت من به شما جوانان اينست که چه من در ميان شما باشم ويا در پادگان باشم مگذاريد حرکت کاروان جادوگری با شبيخون نظام ماگلی متوقف شود و منتهاي سعي خود را در خلاصي از آن بنماييد که خير این دنیا و آن دنیا پشت پرده (veil) در رستگاري از نظام است.
در پايان از تک تک عزيزان التماس ورد های نیرو بخش داشته و اميد وافر دارم که گاهگاهي با سلامي يا پيامي با جغدی یا حتی شده در چت باکس این حقیر را ياد کنيد و( فقط دختر ها بخوانند) نمید مرا از یاد مبرید (نامرد مگه نگفتم فقط دختر ها بخوانند ( که مبادا زنگار فراموشي ، دلي را که عمري به ياد شما جلا يافته ، فراگيرد.
بي شک حضور ناخوانده من در يادهاي شما موجب تسلي خاطر بازماندگان خواهد گرديد.

کل من ماگل ها فان و يبقي وجه جادوگران والا کرام ( ترجمه: هر کسی از ماگل ها باشد نابود خواهد شد و هر کسی در کشتی جادوگران لنگر اندازد نجات خواهد یافت البته به غیر از این ویکتور کرام)

سرباز کوچک وطن : هری پاتر
.


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۵:۴۶ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۴
#15

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
فقط خواستم بگم جهاد در سبیل مرلین رو به نفع خودمون تموم کردیم الان میریم سراغ ریشش


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۵:۲۴ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۴
#14

سوسك بي همتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۳ چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۱ سه شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۳
از چاه فاضلاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 715
آفلاین
دوستان بهتر نيست در اين تايپيك از همينگونه بحث ها بشه؟ مثلا در مورد بازگير دامبل كه مرد اسمش چي بود؟ فكر كنم ريچارد هريس مطلب بنويسيم. فكر كنم اين طوري خيلي بهتر باشه.


سلطان سوسك بي همتا!


Re: تالار یادبودها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۶ دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۳
#13

آرش


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۳۶ پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۷:۵۳ دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۱
از ته قلب معشوق
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3
آفلاین
سلام به همه ي بچه هاي خوب بافرهنگ مودب و باحال سايت جادوگران
يادمه وسطاي تابستون بود كه دوستم گفت : آرش مي خواي جادوگر شي ؟
بهش خنديدم ! گفتم زيادي جو هري پاتر گرفتت !
گفت : جدي ميگم ! منم كه اصولا كنجكاوم تو اين مسائل رفتم ببينم چه طوري ! تا اينكه اومدم اينجا !
يه مدت كه گذشت ديدم واقعا به سايت دلبسته شدم !

ولي خوب آدم هميشه هدف هاي بزرگتري داره كه حاضره براي رسيدن به اونا زحمت ها و رنج هاي زيادي رو متحمل بشه و از چيزاي زيادي بگذره .
من از اينجا درساي زيادي گرفتم ...

من اينجا جادوگر شدم ... آره يه جادو درونم شكوفا شد ... اونم عشق ... بود ......








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.