- هوهو..هوهو..
هری،رون و هرمیون به آرامی روی برگهای زیر پاشون حرکت میکردن و تنها صدای خش خش برگها و صدای هوهو ی یک جغد اعصاب خورد کن بیناموس که هی واسه هرمیون سوت میزد!تنها منابع(!) صدابودند.
-هری..هری،من دارم میترسما..!من سکته میکنم می افتم رو دستتا!هری،من جوون مرگ میشم میمیرم میفتم تو حوض نقاشی بعد اونوقت کی بیاد به نظرت تورو بخندونه؟نگا..این اعصاب منه(
)!هری..
هری با مشت تو دماغ رون میکوبه تا اونو ساکت کنه.
هری:رون!میشه دهنتو برای یه لحظه ببندی؟اگه اون اژدها بیدار بشه،کارهرسه امون ساخته اس..راستی هرمیون کو؟
رون:اوا!مث اینکه با جغده رفت..
..
هری و رون سرجاشون وایمیستن.هری در حالی که چوبدستی اشو محکم تو دستش فشار میده و اونو جلوی خودش نگه داشته میگه:
-اگه فقط یه شوخی باشه...!
در همون لحظه صدای جیغ یک دختر از اعماق جنگل ممنوع مدرسه، به گوش میرسه.هری بیخیال دویست گالیونی میشه که از اون اژدها دزدیده بوده و میخواسته برای هاگرید ببره!کیسه ی پول رو روی زمین میندازه و میدوئه طرف درختا.
-
هرمیون؟-هری!!گراوپ!!
هری رو به رون:تو شنیدی چی گفت؟
رون:اره.مث اینکه گفت گراپ..یا همچین چی..!گراوپ؟خدای من!هری..بیا بریم دیگه!ولش کن!بذار خوش باشه! اَه!
هری استین رون رو میکشه تا بهش بفهمونه که اژدهاهِ داره با حالت تهدید آمیزی،تلو تلو خوران به سمتشون میاد.
-این یارو مسته؟
اژدها:
حالت و
حالت.
هری و رون فریاد میکشند،اژدها با آخرین قدرتش فوت میکنه و شعله های آتیش، دو سه متر جلوی اونو فرا میگیره. هری که چوبدستی اش جزغاله شده،اونو به کناری پرت میکنه.(اهم..چطوری میشه یه چیزی نابود بشه، بعد یکی اونو پرت کنه یه ور دیگه!؟)کلا این کارا از هری برمیاد!مگه یادتون رفته،اون پسریه که زنده موند!
حالا هرچی...اژدها دوباره به سمت هری و رون شعله میفرسته و بعد..
-ولشون کن!
صدای هرمیون شنیده میشه که داد میزنه. گراپ مثل بادیگاردهایی غیور (!) پشت هرمیون ایستاده و وقتی اژدها به اون دوتا نگاه میکنه(حال کنید چه اژدهای بافرهنگیه!اول فکر میکنه بعد عمل
!)،گراوپ خشمگین،خسته؛ تنها،به سمتش حمله میکنه.
هری سریع یه تکه چوب رو از روی زمین میقاپه که نوشته ی ما با عکس بخونه!
اژدها و گراوپ، هر دو به زمین می افتند...هری با کمک هرمیون،رون رو بلند میکنند و هرسه تاشون، به سمت هاگوراتز میدوند. صدای فریادی سوزناک از سمت اژدها و گراوپ میاد و هری،رون و هرمیون،بر خلاف میلشون، سرشون رو برمیگردونن به سمت صدا..گراوپ و اژدها هردو نفس نفس میزنن و خسته به نظر میرسند..
__ اخطار: اگه مشکل قلبی دارید،قسمت پایینو نخونید چون ترسنکه!__
هرمیون:بیاید بریم..هاگرید منتظره!
هری:ما پولا رو از دست دادیم!
هرمیون:بله؟
-
.
__سرکاری بود
!__
----------------------------------------------------
لاوندر عزیز!
تو خودت یه بار دیگه این پست و همه پستهایی که می زنی رو بخون؟
به نظر تو واقعا اتفاقات این پست ها می تونه در واقعیت هم رخ بده؟
اگر تو جای شخصیت های داستانت بودی واقعا این دیالوگ های پستهاتو می گفتی؟
مشکل اصلی رول نویسی تو اینه که اصلا به این فکر نمی کنی که پستهات حس ندارن...اتفاقات توش خیلی ارزشی هستن!
خودت هم می دونی... ولی تغییرشون نمی دی!
ببین هم در پست های جدی و هم طنز باید وقایع رخ داده حدالامکان به جو داستان نزدیک باشن و بشه تصورشون کرد.
بعضی وقتها یه نکاتی طنزی برای خنده دار کردن پست نوشته می شن ولی ادامه پیدا نمی کنن!
مثلا توی این پست نوشته بودی " جغد واسه هرمیون سوت میزد " خودت تصور کن واقعا می شه؟
خب این نکات پست هم که باعث ارزشی شدن پست می شه!
می دونم که برای پستهات وقت می زاری و حداقل دو سه بار می خونیشون...
ولی فقط می خونی که ببینی غلط املایی نداشته باشه نه اینکه روند داستان زیبا باشه!
خب دیگه نمی تونم چجوری بهت بگم....فقط اینو یادت باشه که هرچی می خوای بنویسی خودتو در اون شرایط بزار و بنویس.
موفق باشی.
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�