هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۴۰ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
دوست - دشمن - دوئل - مرگ - وحشت - هيجان - خاك - دره گودريك - بزرگ - چوب جادو
____________
وحشت وجودش را فرا گرفته بود.بیدرنگ وبدون آن که بداند کجا میرود میدوید.حتی چوب جادویش کمکی دیگر نمیتوانست بکند.لحظه ای بزمین افتاد و بعد دوباره بلند شد.به خاکی که بر روی لباسش نشسته بود توجه ای نکرد و دوباره دوید.باید از این دره کوچک که برایش به بزگی دریا بود خارج میشد.دره گودریک نیز دیگر برایش امنیت نداشت.عاقبت دشمن شدن با لرد مرگ را در پیش خواهد داشت!!




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۲۹ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷

پرفسور پومانا اسپراوت old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۷ سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۵۷ شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
از Dark Side Of the moon
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 96
آفلاین
دوست - دشمن - دوئل - مرگ - وحشت - هيجان - خاك - دره گودريك - بزرگ - چوب جادو

مات و مبهوت به اطراف نگاه میکردم
من اونجا بودم
تو همون دره ی گودریک باید باشم
اما حس میکردم اونجا از همیشه بزرگ تر به نظر میاد
دوباره چرخیدم دور خودم و با دقت به اطراف نگاه کردم

آسمون رو به تاریکی میرفت.
سمت چپ رمز تاز که یه ساعت قدیمی و خراب بود روی یه تیکه سنگ بزرگ افتاده بود
قلبم با هیجان خاصی میتپید.
نه! وحشت نداشتم. از هیچ چیز حتی از مرگ هایی که تا به حال دیده ام
بالاخره ظاهر شد
متوجه شدم از فرط فشاری که دارم به چوب دستیم میارم یا دستم میشکنه یا چوب جادوم!
من باید بدونم که تو کی هستی؟
خیلی آروم جلو اومد
من حست میکنم
با تمام وجودم
یه نفس عمیق کشید و سعی کرد ضربان قلبش رو کنترل کنه
"هی! من باید بشناسمت! هیچ وقت آدم نمیتونه بفهمه تو دوستی یا دشمن
"بیا جلو"
نمیتونستم از لرزش خفیف صدام جلوگیری کنم
"اصلا بیا دوئل کنیم"
هیچ جوابی نمیومد
و فقط صدای نفس های غمزده ی خودم رو میشنیدم
هوا دیگه کاملا تاریک شده بود
خواستم یک قدم به جلو بردارم
حس کردم چیزی پام رو گرفت و محکم به زمین افتادم
زمین سرد رو با دستام حس کردم و آروم صورتم رو به خاک نزدیک کردم و دیگه هیچی...
اوه فکر نکنم بتونم از این کابوس با کسی حرف بزنم. همینطوریش هم ممکنه بعضی ها فکر کنن غیر عادی ام

تاييد نشد..كوتاه تر و با نظم تر بنويس!


ویرایش شده توسط Eris در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۴ ۱۶:۱۲:۲۲
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۷ ۱۴:۲۸:۰۳


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۸۷

تری  بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۵ یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۲ چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 474
آفلاین
وحشت تمام وجودش را فرا گرفته بود.هیجان او را وادار به لرزیدن کرده بود. او میدانست که دوئل را با رقیب بزرگی طی می کند پس چوب جادو را محکم گرفت و به فکر به خاک زدن و مرگ دشمن رفت...

بد نبود..با این حال تایید شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۳ ۱۸:۰۹:۳۰

Only Raven!


تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۷

s4s4


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۷:۱۲ شنبه ۵ دی ۱۳۹۴
از بي نهايت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 7
آفلاین
هيجان سرتاپايش را فرا گرفته بود.وحشت از اين كه در دويل شكست بخورد او را ديوانه كرده بود.مي دانست كه براي برنده شدن دراين مسابقه بايد تمركز كافي بگيرد و ورد مورد اطميناني انتخاب كند.
به سوي مكان مسابقات به راه افتاد.با اين كه حدود 4 سال بود كه در اين رقابت ها شركت مي كرد ولي هنوز رتبه شايسته اي كسب نكرده بود.دشمن او نام بزرگي داشت ولي از نام او نمي ترسيد.صداي گزارشگر مسابقات از دور مي آمد:
دره ي گودريك بار ديگر ميزبان اين رقابت هاست.فينال اين دوره بين كينگزلي و لسترنج است.
دويل بزرگ شروع شد.
اولين ورد را كينگزلي به سوي او پرتاب كرد و او آن را دفع كرد.او نيز چوب جادوي خود را بلند كرد و فرياد زد:استيوپفاي
ولي تاثيري نداشت.بعد از چند بار كشمكش كيگزلي از اشتباه لسترنج استفاده كرد و او را سرنگون كرد.

نياز نبود كلمات رو بزرگ كنيد، رنگي مي‌كرديد كافي بود با اين حال...تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۳ ۱۵:۰۸:۰۳
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۳ ۱۵:۱۴:۳۵

آلبرت اینشتین:
»دوچیز بی‌پایان است: اول «کهکشان»، دوم «حماقت بشر»، در مورد اول زیاد مطمئن نیستم.»


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۳۲ دوشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۸۷

سيامك


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۴ دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۹ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از اذكابان,سلول مركخواران
گروه:
کاربران عضو
پیام: 16
آفلاین
ارام به جلو حركت كرد.نه وحشتي در وجودش بود نه ترسي.خاك و سنك و درختان دره كودريك معصومانه به نكاه مي كردند.باور نمي كرد.يعني ممكن بود اين همان جا باشد.همان جايي كه بدر ومادرش روزكاري زندكي كرده بودند.زندكي كرده بودند.جقدر عجيب بود.حالا هيجانش به اوج مي رسيد.اما دوستشان,كسي كه به او اعتماد كرده بودند,انها را به دشمنشان فروخته بود و باداش اعتمادشان مرك بود.با اين فكر جوب دستي اش را در جيبش لمس كرد.وبه طرف خانه ها به راه افتاد.

دوست عزيز طبق قوانين مشخص شده پست بزنيد، کلمات بايد رنگي باشه... تاييد نشد


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۳ ۱۵:۰۳:۳۲

تازه وارد بدون نام و نشان.
به ياد لوبين,تانكس,فرد,مودي,دابي جن ازاد,سيريوس,دامبلدور,


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۷

مریم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۵ شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۶:۱۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از همونجایی که داداش آلبوسم هست دیده :دی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
چوب جادو در دستانش می لرزید. هیجان ناشی از دوئل بر وحشتی که از مرگ داشت غلبه کرده بود. به دشمنش نگاه کرد که با قامت بلند و ردای سیاهی که بر تن داشت به او پوزخند می زد. نفس عمیقی کشید و با گام هایی محکم به سمت او حرکت کرد...
چند دقیقه بعد با آرامش به سمت دره گودریک حرکت می کرد. همه چیز تمام شده بود!

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۲/۳ ۱۴:۵۳:۲۴

هرچی داداشم بگه


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷

سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۱ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!!! :@
گروه:
کاربران عضو
پیام: 296
آفلاین
وحشت سراسر وجودش را فرا گرفته بود.
كسي او را از دره گودريك تا به اينجا تعقيب ميكرد.
چوب جادويش را محكم در دستش فشرد.
با هيجاني آميخته با ترس و وحشت به عقب بازگشت . خود را براي دوئلي بزرگ و شايد حتي مرگ آماده كرده بود.
به سمت دشمنش حركت كرد...در نزديكي او ايستاد و سعئ كرد تا چهره رقيبش را شناسايي كند...پس از چند ثانيه او را شناخت!
خود را بر خاك انداخت ...با التماس از او تقاضاي فرصتي مجدد نمود.
نوري سبز رنگ تاريكي شب را شكافت!!
او با حقارت جان سپرد....


ویرایش شده توسط بارنی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۳۰ ۱۸:۲۵:۲۴
ویرایش شده توسط بارنی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۳۱ ۱۵:۳۰:۴۷

im back... again!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷

نیکلاس   فلامل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۴ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۳۸ جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
عزیزم
وقتی چوب جادو رو برای دوئل تو دستات میگیری. دیگه دوست و دشمن معنی نداره!
اولین دوئل من در دره گودریک هیجان خاصی رو برام بهمراه داشت.
ولی صورت رقیبم پر از وحشت و ترس بود. یه جورایی هنوز برای کارهای بزرگ آماده نبود.
برای همین پوزه اش رو به خاک مالیدم و به فراسوی مرگ فرستادمش.
سعی کن همیشه اینچنین عمل کنی.


ویرایش شده توسط نیکلاس فلامل در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۳۰ ۱۳:۵۸:۱۸

شناسه ، شناسه ، شناسه.

هنگامی که به دنبال من آمدی تا تو را برای خودم انتخاب کنم ، حس خوبی نداشتم ، اما به خاطر خودت ، انتخابت


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بازي با كلمات نوع ديگري از داستان نويسيست براي كساني كه به نوشتن علاقه دارند.
با بكار بردن 10 كلمه يه داستان كوتاه و زيبا بنويسيد.

مقررات:
1-از 10 كلمه تعيين شده حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود.
2-از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...).
3-كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.
4-برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست).
5- داستانها نباید بیش از ده خط شود.

كلمات جدید:

دوست - دشمن - دوئل - مرگ - وحشت - هيجان - خاك - دره گودريك - بزرگ - چوب جادو




Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۵۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷

فابيان  پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۰ سه شنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ سه شنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۷
از خوابگاه هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 69
آفلاین
سیلی- باخت- ترس- خنده- دردناک- تمرین- بزرگ- مسابقه- سنت مانگو - شانس"

پس از باخت قبلی به او یک سیلی درد ناک زده بود اما در این مسابقه با تمرین بیش تری حاضر شه بود و ترس کمتر و شانس بیشتری داشت در دل به یکی از رقیبان که در سنت منگو بستری بود خندید و گفت:ببینم کی به این افتخار بزرگ رسید .

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۳۰ ۱۳:۳۴:۴۴

عشق واقعي تنهايي را به يگانگي مبدل مي سازد . اگر ديگري را دوست ميداري ، اگر مي خواهي ياريش كني ، كمك كن تا يگانه شود . نه نبايد او را اشباع كني .Ø







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.