زمان:ده دقيقه بعد
مكان :در كنار استخرعمه خانم با خوشحالي به طرف اب شفاف(!)استخر حركت كرد و بعد به نارسيسا كه با انزجار به اب استخر خيه شده بود نگاهي كرد و لبخندي زد و در ميان موجي از اب پنهان شد.
مورگان به سوروس نگاه كرد كه جعبه روغنش را در دست گرفته بود و با بغض به اب استخر نگاه مي كرد.سپس دمپايي هايش را در اورد و مايوي خال خالي اش را بالا كشيد و گفت :
_سو چي شده؟ نمي خواي بپري تو اب؟
_ولم كن مورگان.حوصله ندارم. امروز بدترين خبر زندگيمو شنيدم.
مورگان با نگاهي مشكوك سوروس را متوجه خود كرد.سپس در حالي كه سعي مي كرد خود را ناراحت نشان دهد گفت:
_امروز بدترين روز زندگي من بود مورگان.نمي دوني كه چه نامه هايي دريافت كردم.
_چه نامه هايي دريافت كردي؟كي دريافت كردي؟چرا دريافت كردي؟
_دو نامه ي وحشتناك،يكي از سازمان ر.س.ل يكي هم از ليلي.
_خب چي نوشته بود توش؟ر.س. ل چيه؟چرا به تو نامه داده؟اين قضيه مشكوك به نظر مي رسه.
سوروس اهي كشيد و بعد با كلافگي به مورگان نگاه كرد و گفت :ر .س .ل كارخونه ي روغن سازي هستش كه به افتخار من تاسيس شده.ليلي هم گفته بود كه ديگه نمي خواد منو ببينه.حالا اونو ولش كن ،ر.س.ل رو بگو كه ديگه گفته بهم روغن نمي ده چون مصرفم بيش از حده.
در همين لحظه عمه خانم با صدايي نسبتا راضي فرياد كشيد :اهاي سوروس چرا نمي اي تو اب؟ خيلي اب گرميه.
سوروس اهي كشيد و زير لب خطاب به مورگان گفت : پيرزن نمي فهمه كه اگه من برم تو اب روغن موهام شسته ميشه وبعد مجبورم كه اين بسته رو هم حروم كنم.هييي.
مورگان پوزخندي زد و بعد به طرف استخر رفت و با يك شيرجه ناپديد شد.دقايقي بعد سوروس جعبه روغن را بوسيد و توي اب پريد.
نارسيسا با انزجار به اب درون استخر خيره شده بود و بلاتريكس كه ردايش را دور خود مي پيچيد سعي مي كرد كه از در پشتي خارج شود.در همين لحظه عمه خانم بار ديگر به سطح اب امد و لبخندي زد :
_هي دخترا بياين تو اب.بدون شما اصلا خوب نيستا.بياين تو.
نارسيسا دهانش را باز كرد تا حرفي بزند كه با نگاه غضبناك خواهرش ساكت شد.بلا نگاهي به نارسيسا كرد و بعد زير لب به ارامي گفت :
_يادت رفته كه هدف ما چيه؟همين الان برو توي اب.
نارسيسا با ناراحتي چشمانش را بست و وارد استخر شد.
_هي دختر تو هم بيا ديگه.
_چشم عمه خانم.البته كه من براي خشنود كردن شما هركاري مي كنم.
سپس در حالي كه در دل اورا نفرين ميكرد متوجه لرد شد كه در گوشه اي كز كرده بود و ردايش را دور خوب مي پيچيد. در همين لحظه عمه خانم بار ديگر فرياد زد :
_تامي ، تو چرا نمي اي توي اب؟بيا تو پسرم بيا تو .
لرد با ناراحتي به فكر فرو رفت .
فلش بـــــــــــك دوران كودكي :_متاسفم.شما از نسل ..
_من از نسل چي هستم ها؟ايا اصيله؟ايا اصيل نيست؟
_شما از نسل..
_اميدوارم اصيل باشه.مرلين كنه اصيل باشه.حتما اصيله.
_شما از نسل..
_اگه اصيل نباشه كه اشتباه شده.چون من خودم اصيلم.
_شما از نسل گربه سانان هستيد متاسفانه!
_چــــــــــــــي؟
پايان فلش بــــــــــك دوران كودكي.لرد با وحشت به استخر نگاه كرد و بعد به چهره ي منتظر عمه خيره شد و گفت :
_عمه جان راستش من نمي تونم بيام تو اب.
_ولي مي اي توي اب.
_
عمراده دقيقه ي بعد :_مي دوني سوروس الان احساس مي كنم كه شبيه چيز شدم..
_شبيه چي شدي؟
_شبيه اين پري دريايي هايي كه در اب شنا مي كنن و ارزو هاي مردمو براورده مي كنن.
_
لرد در حالي كه سعي مي كرد قطرات اب را از روي خود بتكاند با عصبانيت به مورگان نگاه كرد كه با پاهايش اورا خيس مي كرد.سپس غريد
_كروشيو مورگان.لازم نكرده كه پري دريايي بشي.ارباب الان حالش خوب نيست.
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۹ ۲۰:۴۸:۵۲
ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۹ ۲۱:۴۴:۲۷