به نام خدا باب اگدن برو کنارلوسکی اونزاومد. هری درحالی که زیرکوه کتاب هایی که دستش بودتلوتلومی خورد رمزدرراگفت وبه داخل سالن عمومی قدم برداشت. سالن شلوغ بود.ناگهان کسی به اوخورد.هری وکتاب هابرروی زمین افتادند.هری درحالی که بلندمیشد،عینکش راکه افتاده بودبه چشم زد.صدای دخترانه ای گفت: _اوه...هری ببخشیدحواسم نبود. _نه خواهش می کنم...چیزی شده هرمیون؟ _اه ه ه چیزی نیست چیزی نیست هری. وبه طرف خوروجی دوید. هری درحالی که سعی می کردبه سرعت کتاب هایش راجمع کند.با نگاهش تالارراجست وجوکرد.وقتی شخص موردنظرراپیداکردبه طرف اودوید.نفس نفس زنان گفت: _رون ...ه..هدویک..ن... نیومد؟ یه هفتس رفته...من نگران پیغامی ام که برامحفل فرستادم...ولدمورت یه وقت نفهمه... رون همان طورکه سرش راازروی کتاب برنداشته بود،باخونسردی گفت: _نه مگه حالاطوری شده؟ هری باخشم نگاهی انداخت،که به راحتی می توان خشم راازتوی ان خواندگفت: _نه حاج اقاخوش خیال. وباخشم به طرف خوابگاه دوید.بعدازمدتی به خواب ارام فرورفت. صبح که بیدارشد.ردایش راپوشیدوبه طرف سالن غذاخوری رفت. هرمیون راگرم صحبت باجینی یافت. درهمین موقع جغدان زیادی به داخل سالن امدند.هری بانگاهی نگران درمیان جغدهاجست جوکرد.اخرازهمه ی جغدها جغد بزرگی بود،که جغددیگری رابه زحمت باخودمی کشید.هری باچشمان گردشده به این صحنه نگاه می کرد.ناگهان فریادی کشید.هرمیون ورن به صحنه نگاه کردند.هدویک زخمی بود.زخمی بزرگ وعمیق ازطرف بال راست تاپایش وکاغذی به ان بسته شده بود.هری درحالی که به سرعت نامه رابازمی کردجغد موردعلاقه اش رابه طرف درمانگاه حمل می کرد.درنامه نوشته شده بود: پاتر.لردسیاه ازاطلاعات که دادی خوشنودمی شه ومجازات کمتری درانتظارته. هری باعصبانیت نامه راسوزاندوبه طرف درمانگاه دوید.مادام پامفری راکه دیدبالحنی که التماس دران موج می زدگفت: _مادام پامفری خواهش می کنم.می تونیدکاری براش بکنید؟ ـمااینجاحیوانات رودرمان نمی کنیم... اماشایدبتونم کاری بکنم وبه طرف کمدمعجون هارفت.معجونی رابرداشت وروی زخم هدویک ریخت.هدویک ازدردهوهوای سرداد.انقدرغم انگیز بود که هری بی اختیاربه گریه افتاد.مادام پامفری گفت: ـلوس نشو...پسرگنده بک سال هفتمی خجالت نمی کشی؟بیااینم جغدت...اه اه اه.هری که ازشرم سرخ شده بودجغدش راگرفت وبه طرف سالن دوید. به محض اینکه واردسالن شدباصدای فریادهرمیون میخکوب شد: ـپس معلومه کدوم گوری بودی؟فکرنمی کنی نگران می شم؟ببین چی بسرجغدت اوردی؟توفوضولی واسه محفل اطلاعات می فرستی؟ رون درحالی که ازپشت هرمیون بیرون می امد،گفت: ـ هرمیون بس کن.وحشت کرد.نکنه می خوای دوباره تهجخ راه بندازی؟ ـتهجخ؟ رون بابی حالی گفت: ـتعهدات همایت ازجغدهای خانگی. هرمیون خودرابه نزدیک ترین مبل رساندوکوسنی رابداشت وبه سررون زد.هری که به زورخودرانگه داشته بودنزندزیرخنده. همان موقع مک گوناگال سراسیمه واردشدوبریده بریده گفت: ـبه ...مدرررسه حملهه شده... هری باسرعت برق به طرف دردوید.صدهااینفری ومرگ خوارمشغول شکستن سددفاعی بودند.هری پیشاپیش انان شخص شنل پوش قدبلندی بود.اوولدمورت بود.تاهری رادیدبه طرف اوامدهمان طورطلسم مرگی رافرستاد.هری به سرعت ان رادفع کردودادزد: ـاواو...ریدل دیگه بابچه طرف نیستی.بهترمواظب خودت باشی. سکتوم سمپرا. طلسمی سرخ رنگ به طرف ولدمورت رفت.اوهم به سرعت ان را دفع کرد.باصدای بی روح وسردش گفت: ـپاترگنده ترازدهنت حرف می زنی.اطلاعات ارزشمندی دادی.الان نصف محفل مردن.بگم کیا؟مودی،لوپین،تانکس بازم بگم؟این طلسم خودت یادت باشه اسنیپ مرگ خواردست راست منه و تمام طلسم های اختراعی شوبه من می گه پس برعلیه من به کارنبر.سکتوم سمپرا. همان طورکه انتظارداشت هری خشک شده بود.خشم درچشمانش موج می زد.گویادررویابودوبه اتفاق های که می افتادتوجه نداشت.لبخندکریهی روی لب های ولدمورت نشست.طلسم صفیرکشان به طرف هری می رفت.به فاصله ی یک مترکه رسید. ناگهان جغدی به رنگ سفید جلوی هری امد.طلسم به جغدخوردوخون به صورت هری پاشید.ناگهان مثل اینکه هری بیدارشود.تاجغدرادیدنعره کشید: ـریدل ....این دفعه بادستای خودم می کشمت.ریپت اواکادارا. چندطلسم به رنگ سبزبه طرف ولدمورت رفت.اوازهمین می ترسید.خشم هری.به سرعت طلسم هارادفع کرد.امایکی ازطلسم هابه بازوی اوخورد.ولدمورت به ارامی به روی زمین افتاد.ولدمورت مرده بود.هری باشعف به اطرافش نگاه کرد.مرگ خوران عقب نشینی کرده بودند. 1روزبعد ـ هری نمی خوا حیونه خونگی ای داشته باشی؟ هری که سرمست پیروزی بودگفت:اره. ـچی؟ ـیاتسترتال،هیپوگریف یاققنوس. هرمیون ورون نگاه معنی داری به هم کردن.
ویرایش شده توسط لوسکی اونز در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۴ ۲۳:۳۱:۳۰
سلام پرفسور.منوتومحفل رامی دید؟ به ریش مرلین بچه ی خوبی ام..... خوب اگه دوست نداشتید هم .... هرجورخودتون صلاح می دونید..... اگه صلاح دونستیدبگیدبیام ...... تشکرصمیمانه اززحمات شما......
لوسکی.
شما هنوز جای کار دارین برای پیشرفت کردن، عجله نکنین، تا جایی که میتونین پیشرفت کنین تا سطحتون به سطح مورد قبول محفل برسه، تو ایفا هم بیش تر پست بزنین اونوقت میتونید برگردین و دوباره درخواست بدین.
تایید نشد!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۱۹ ۲۰:۳۴:۱۳
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.