هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷:۴۶ دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳
#11
کلمات فعلی:قطار، خیس، سبک، شیشه، سرمه‌ای، خواب، بزرگ

دختر که مو های سیاهش را از توی صورتش کنار می زد با دست کوچکش به کت بلند پدرش چنگ زد.
-بابایی.

مرد قد بلند آرام به سمت پایین خم شد ، با دیدن دختر حالت پیشینش تغییر کرد و با لبخندی مهربان دختر را در آغوش گرفت و روی زانویش نشاند.
-چی شده شکوفه کوچولوم؟

دختر سرش را روی شانه ی پدرش گذاشت.
-دو تا سوال داشتم.

مرد آرام خندید و از جایش بلند شد و به سمت نیمکت پارک رفت تا روی آن بنشیدند.
-بپرس عزیز دلم

دختر با لحنی کاملا جدی در حالی که هنوز سرش روی شنه پدرش بود چشم های قهوه رنگش را به پدرش دوخت، با کمی توجه می توانستی تشخیص داد که رنگ موهایش سیاه نبوده بلکه قهوه ای تیره است و به خاطر رنگ روشن کت تیره تر به نظر می آید.
-بابایی چرا تو اینقدر جوونی که همه میگن داداشت اومده دنبالت نه بابات؟

مرد به خنده افتاد اما دخترک لب هایش را غنچه کرد و با دلخوری لب زد:
-بابا شوخی نمی کنم.

مرد لبخندی از ته دل شد و مو های دخترکش را از توی صورتش کنار زد.
-عزیز دلم، میدونی زندگی خیلی کوتاهه واسه همین من و مامانت زیاد صبر نکردیم تا پیر بشیم و از خدا خواشتیم تو رو زود به ما بده تا بیشتر کنار هم باشیم.

دختر آه کوتاهی کشید.
-باشه بابایی، سوال دومم اینه که مامان چرا میگه باید برم مدرسه؟

دختر با دیدن چهره متعجب پدرش ادامه داد:
- نه هر مدرسه ای چون خودت میدونی من الانشم کل کتابای مدرسه رو بلدم، یه مدرسه که عادی نیست و با یه قطار عجیب که وسط دو تا ستونه باید بری اونجا. من از این چیزا خوشم نمیاد دوست دارم پیش تو و مامان باشم و بیام سر کارتون.

مرد لبخند زد و به همسرش که با یک پلاستیک که درونش چند آبمیوه بود به سمتشان می آمد نگاه کرد، هنوز آنقدر دور بود که صدای صحبتشان را نشنود.

-گوش کن عزیز دلم، یادت میاد اون روز اون شیشه رو از تو اتاق مامان برداشتی و شکستی؟

-معلومه که یادمه بابایی، خودش یکهو دوباره درست شد.

-وقتی بزرگ بشی و بری اون مدسه میتونی اون قدرتتو کنترل کنی و بهترین کاراگاه دنیا بشی عزیز دلم اون موقع چیزایی بیشتری از اون شیشه رو درست میکنی.
-مثلا بلند تر کردن قد دایی؟

مرد این بار آنقدر خندیده بود که اشک از چشم هایش سرازیر شده بودند.
-آره عزیزم حتی اون.

دختر دست هایش را دور گردن پدرش حلقه کرد.
-بابایی، یه قولی بهم میدی؟
-اگه بتدنم چرا که نه، نکنه باز حوس بستنی کردی؟
-نه فقط پیشم بمونید، تو و مامانی.
لبخند مرد محو شد و دختر را بیشتر در آغوش کشید.

با شتاب از خواب پرید، صورتش دوباره خیس اشک بود اما گویی عقربه های ساعت اصلا تکان نخورده بودند. شاید تنها چند دقیقه از زمانی که به خواب رفته بود گذشته بود.پتوی سرمه ای رنگ نازکش را کنار زد و با دویدن سمت دریاچه و زندن چند مشت آب به صورتش احساس سبکی کرد.
به ماه نگاه کرد و سینه اش را چنگ زد، میدانست روزی این بغض او را خفه خواهد کرد.

کلمات بعدی: مادر، کلاه گروهبندی، بچه گربه، کوچه ناکرتن، غرق خون


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: اگه جنسیت شخصیت های هری پاتر مخالف بود اونا چه شکلی می شدن
پیام زده شده در: ۹:۱۵:۴۹ یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳
#12
سولینا اسنیپ زنی زیبا با دماغی قلمی بود و مو های مشکی لخت، اون عاشق لوکاس اوانز پدر هریت پاتر شده بود اما در این عشق ناکام موند. اون زنی جاه طلب و فداکار بود که در نهایت به دست بانوی سیاه کشته شد در حالی که هنوز عاشق بود.


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: اگه جنسیت شخصیت های هری پاتر مخالف بود اونا چه شکلی می شدن
پیام زده شده در: ۲۲:۴۶:۴۷ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
#13
باید بگم عشقشون به بچشون عوض نمشه ولی نارسیوس هنوز مهربونه


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۱۶:۳۹ دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۳
#14
کلمات: درگاه جهنم، مارهای سمی، معشوق ملکه، جلاد قوی هیکل، گودال مذاب، جادوی باستانی، اسیر عشق.

کتابی در دست داشت و ورق می زد، اسم کتاب با گردی طلایی رنگ و حرف فرو رفته و درخشان بر بروی آن نوشته شده بود.

موهای بلند دختر روی شانه هایش ریخته بود و غرق کتاب به نظر می آمد، ناخودآگاه کلماتی که میخواند را به زبان می آورد و طنین صدای آرام در اتاق خالی میپیچید.

-معشوق ملکه یک گدا بود، گدایی که با تمام قلب عاشق بود و توانایی اش در جادو با وجود فقر مثال زدنی بود. ملکه به علت مرگ پدر بدون ازدواج بر تخت نشسته بود و در بازدیدی از بازار با مرد آشنا شده بود.

مدتی بعد ملکه هر بار به بهانه ای به دنبال دیدن مرد بود و اسیر عشق شده بود، مرد هم با تمام وجودش دل به ملکه ی عادل و دانا بسته بود.

حسودان کور دل که توانایی دیدن پادشاه شدن مرد را با وجود پاکی اش نداشتند دسیسه ای چیدند. مرد به خیانت متهم و در میان چشم های اشکبار ملکه محکوم به مرگ شد. البته برملا کردن جادوگر بودنش نیز به این قضیه دامن زد.

شب پیش از اجرای حکم ملکه مخفیانه به سلول مرد رفت. مرد با دیدن ملکه پشت در لبخند بی جانی زد و پشت در آمد.
-می دونستم تو حرفم رو باور میکنی، من هرگز خیانت نکردم نه به تو و نه به کشورمون.

ملکه سرش را پایین انداخت.
-البته، من تمام شواهد رو برسی کردم اما تو بدخواهانی داری. گوش کن فردا میخواهند تو را به وسیله مار های سمی اعدام کنند، میتوانیم کاری کنیم مردم باور کنند تو عادی هستی و پاکی پس نمیتوانی جادو کنی. تو باید با نواختن فلوتی که به تو میدهم آنها را خواب کنی و از دست آنها جان سالم به در ببری.

مرد لبخند زد و صورت ملکه را نوازش کرد.
-ممنونم عزیزم.

فردا صبح، مرد میان چشم های حیرت زده مردم مار ها را با فلوت خواب کرد و از مرگ رهایی یافت.

بار دیگر او را به زندان انداختن و این بار ملکه هنگامی که پیش مرد آمد غمگین تر به نظر می آمد.

-می خواهند فردا تو را به دست جلاد قوی هیکل بسپارند تا تو را بکشد. من نمیتوانم او را راضی کنم تو را نکشد .

مرد لبخندی زد و دوباره گونه ملکه اش را نوازش کرد.
-اشکالی ندارد مطمئنم راه دیگری هم هست. هرچند من با مردن در راه رسیدن به تو هیچ ابایی ندارم.

قلب ملکه فشرده شد اما مرد ناگهان فکری به ذهنش رسید.
-اسم اون جلاد چیه؟

ملکه کمی فکر کرد و اسم جلاد را به مرد گفت و دید مرد آرام میخندد و خدا را شکر میکند.
-چی شده؟
-اوه خدای من باور نمیکنی، اون زندگی اش رو به من مدیونه!

مرد برای بار دوم از چنگال مرگ رهایی یافت و همه ی مردم بر این باور بودند او بی گناه است. بدخواهان موقعیت خود را در خطر میدیدند پس بدون مشورت و شباه پیش از آنکه ملکه برسد مرد را به گودال مذاب بردند و او را در آنجا پرتاب کردند.

مرد با چشمانی اشکبار برای بار آخر جادویی باستانی را زیر لب زمزمه کرد و تمام مرد ها را پیش از مردن کشت و روحش را برای چند ثانیه پیش ملکه برد.

چشم های ملکه با شنیدن ماجرا پر از اشک شد و از غصه بر روی زمین افتاد اما روح مرد آرام لبخندی زد.
-عزیزم من هم ناراحتم که نمیتوانم دیگر کنار تو و در این دنیا باشم اما...لطفا بعد از من زندگی کن.
- اما من، نمیتونم!
اما دیگر روح مرد رفته بود، چند روز گذشت و حال ملکه با خوردن هر چیزی بهم میخورد، پزشک دربار هنگامی که او را معاینه کرد متوجه شد ملکه باردار است.

ملکه دستش با فهمیدن این قضیه دستش را روی شکمش گذاشت و با چشم هایی پر از اشک زمزمه کرد:
-قول میدم از آخرین یادگاری ات مواظبت کنم هرچند بدون تو در درگاه جهنم باشم.

دختر کتاب را بست و آن را در قفسه اش قرار داد، نفس عمیقی کشید و پوزخندی زد. آن کتاب در واقع دفترچه خاطرات بود، دفترچه خاطرات جد بزرگش از سمت مادر.

کلمات بعدی: تنفر، رنج ، آزادی، آینده، اسنیچ طلایی، خودکشی، اشک


ویرایش شده توسط ساکورا آکاجی در تاریخ ۱۴۰۳/۱/۲۱ ۱۵:۵۷:۱۴

It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: اگه جنسیت شخصیت های هری پاتر مخالف بود اونا چه شکلی می شدن
پیام زده شده در: ۹:۲۳:۰۷ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳
#15
درالا مالفوی بهتر بوددددد می شد.
خب ایشون یه دختر مغروره با مو های بلند بلوند.
تقریبا رفتارش تغییر نمیکرد بجز این که از هریت بیشتر بدش میومد و هر روز هریت با مقداری ژل چسبناک در موهایش بیدار می شد.
به عنوان یه دختر خاندان مالفوی فکر نمی کردن بتونه وارث خوبی باشه اما خودشو ثابت کرد و بهترین مالفوی شد.


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: اگه مي رفتيد هاگوارتز و وقتي مي رسيديد مي گفتن اشتباه شده و بايد برگرديد چيكار مي كرديد؟
پیام زده شده در: ۹:۱۹:۴۷ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۳
#16
به نام خدا بر میگشتم و میرفتم پی کارم. خود آموز جادو یاد بگیری راحت تره


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۰:۵۷:۵۵ شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳
#17
کجا؟ دستشویی دخترونه طبقه دوم


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: محدوده آزاد جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۵۵:۵۱ شنبه ۴ فروردین ۱۴۰۳
#18
کلمات فعلی: مدفن گل های سرخ، جام شراب، سنگ قبر، داغ بردگی، علامت شوم، زاغ سفید، فرار شبانه.

قطعا فرار شبانه از میان نگهبان هایی که علامت شوم روی دست هایشان نقش بسته بود، ساده نبود اما افسوس چاره ای نبود.

در دلش برای بار هزارم شانس را لعنت کرد و از میان جسم های خواب مرگخواران رد شد. هنگامی که از کنار یکی از نگهبان های تاس که سرش داغ بردگی بر خود داشت رد می شد ناخودآگاه دستش را روی دهانش گذاشت، از این نشان متنفر بود.

به محض رسیدن به فضای آزاد نفس را با آسودگی بیرون داد و چرخ زنان روی سبزه ها رقصید، خنکی هوا دست هایش را که در قسمت هایی با باند سفید بسته شده بود نوازش می کرد.

مقصدش را می دانست، مدفن گل های سرخ زندگی اش. کنار قبر دو نفره شان نشست و انگشت هایش را نوازش وارانه روی سنگ سرد کشید.

-هی من اومدم مامان، این دفعه دیر نکردم بابا.

لبخند زد و از بطری ای که درست کنار قبر پنهان شده بود توی جامی از کیسه اش که با طلس گسترش داده بود، بیرون آورد ریخت.

-همیشه بابا عادت داشت این طوری دستش بگیره اما بهش لب نزنه یادتونه؟

آرام خندید و جام شراب سرخ را کمی کج کرد، انگشت باریکش را روی لبه ی جام کشید و به مایع سرخ خیره شد.

-هنوز هم علاقه ای بهش ندارم، برای مست شدن نیازی به خوردنش ندارم.

نفس عمیقی کشید و شراب را به بطری و جام را به کیفش برگرداند. به سنگ قبر تکیه داد و چشم هایش را بست. زاغ سفیدی روی درخت روبرویی نشسته بود و گویی به او لبخند می زد.

-کاش میتونستم بیام پیشتون، ولی بهت قول دادم بابا. من بر خلاف تو سر قولم هستم، اینو بهت نشون میدم.

بلند شد و مسیر خانه گریموندلند را در پیش گرفت، هرچند می دانست بعد از آن دوباره پیش از طلوع آفتاد به خانه ریدل برخواهد گشت.

کلمات بعدی: آتش، کوویدیچ، زمان برگردان، مشت، اسنیچ طلایی، چوبدستی


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: کی, کِی, کجا، با کی، چیکار؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷:۳۷ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
#19
با کی؟ با پاتریشیا وینتربورن


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww




پاسخ به: سه نشانه
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴:۵۸ چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۴۰۲
#20
سیریوس بلک

_________________________________________

جن خونگی مونث

آشپزخانه

خدمتکار اصیل زاده ها


It's all game...want this or not you are player. soo let's play!wwwwww








هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.