هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل




پاسخ به: گورستان ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲:۰۸ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#11
چشم مرگخوارا به سمت گوینده دیالوگ چرخید.
و گوینده دیالوگ رو که گابریل بود، بالای سر الستور و در حال بازی با گوش‌های بزرگش پیدا کردن.

- تازه می‌تونم حسابی هم ارباب رو بغلشون کنم و بهشون بگم که چه عنکبوت زیبایی هستن و چه قلب قشنگ و سفیدی دارن.

الستور خیلی آروم گابریل رو از پس گردنش گرفت و از روی سرش برش داشت.
- گب... فکر نکنم بخوای اینکارو بکنی‌ها.
- چرا ال! تا حالا اشتباهی کردم که بهم بی‌اعتماد بشی؟

و الستور به تمام بارهایی که گابریل می‌خواسته ثابت کنه یک نفر قلب سفید و خوبی داره و به همین منظور با چاقوی میوه‌خوری قلب طرف رو در آورده و بعد از اینکه دیده قلب طرف قرمزه، زیر گریه زده، فکر کرد.
- باور کن اگر کاری نمیکردی که بهت بی‌اعتماد بشم، الان این مکالمه رو نداشتیم.
- ولی من میخوام ارباب رو بغل کنم و بهشون بگم چقدر قلب پاکی دارن...
- تا سه ثانیه دیگه ما رو جلوی خودتون حمل نکنید، نیشتون میزنیم.

لرد حتی در حالت عنکبوت شده هم ترسناک بود.
مرگخوارا دوباره با نگرانی به الستوری که سعی میکرد گابریل رو از حمل لرد منصرف کنه نگاه کردن.
الستور و گابریل هم به مرگخوارا نگاه کردن و بالاخره الستور در حالی که گابریل رو خیلی آروم روی زمین می‌ذاشت، گفت:
- بغل بی بغل! فقط می‌تونی سبد حاوی ارباب رو حمل کنی... بدون بغل کردن!

و گابریل که اشک شادی از چشماش سرازیر شده بود و اشکاش تشکیل رودخونه داده بود و یه اکوسیستم جدید دور رودخونه اشکیش تشکیل شده بود و مشکل کم‌آبی کشور رو حل کرده بود، سریع سبد حاوی لرد رو در دست گرفت.

- انقدر تکونمون نده! نیشت میزنیما! یا هرکاری که عنکبوتا برای دفاع از خودشون میکنن. آها! تار میزنیم توی چشمات!


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: گفتگو با مدیران ، انتقاد ، پیشنهاد و ...
پیام زده شده در: ۱۲:۲۶:۲۳ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#12
سلام بردلی!

مسائل مربوط به ایفا رو بی‌زحمت توی طرح سؤالات، انتقادات و پیشنهادات با مدیران ایفای نقش مطرح کن، مدیرای ایفا حواسشون به اونجا هست بیشتر، این تاپیک رو زیاد نمیبینیم ما.

و اما در مورد طرحت، حقیقتاً به شدت پیچیده میتونه بشه و نظم کل ایفای نقش رو به هم بریزه. به نظرم بیا و با حسن صحبت کن راجع بهش بلکه توی همون هاگ هرج و مرج انجام شه.
با عرض معذرت، ولی مخالفت میشه با اجرای این طرح، یا لااقل نیازمند خیلی فکر بیشتری هست در موردش، که خب اگر ایده جدیدی در موردش به ذهنت رسید، لطفا باهامون مطرح کن.


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸:۳۴ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#13
تصویر کوچک شده

ستاد برگزاری نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو
مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو


با توجه به اطلاعیه شماره 1 ستاد برگزاری وزارت سحر و جادو، از همین لحظه، تا تاریخ 28 اردیبهشت، ساعت 23:59:59 تمامی اعضای ایفای نقش میتوانند با پر کردن فرم پیشنهادی مربوطه تمایل خود برای کاندیدا شدن اعلام کنند.

توجه داشته باشید که سابقه‌ی شما، اعم از تاریخ عضویت و یا تجربه‌های نظارتی و یا مدیریتی تنها می‌تواند به تایید شما کمک کند، اما تضمین کننده و ملاک اصلی نیست. مطمئنا کیفیت و کمیت فعالیت و چهره شما در سایت معیارهای اصلی‌ای هستند که در نظر گرفته خواهند شد.



فرم ثبت نام کاندیداها:


مدت زمان عضویت در بخش ایفای نقش (و حتما در صورت داشتن شناسه پیشین، آن را ذکر کنید):

شرح "سوابق اجرایی-خدماتی /فعالیت‌های آزاد" قبلی در وزارت سحر و جادو یا مجموعه‌های وابسته (آزکابان و موزه):

شرح "سوابق برجسته/خدمات نظارتی-مدیریتی" در انجمن‌های ایفای نقش:

شرح برنامه‌های آینده خود برای وزارت سحر و جادو و مجموعه‌های وابسته:

شعار انتخاباتی:


توضیحات تکمیلی:

* در خصوص برنامه‌های آینده، می‌توانید برنامه‌های جدیدتر یا خلاقانه‌تری که در جهت هر چه بیشتر فعال کردن وزارت سحر و جادو دارید را شرح دهید. صرف نظر از شوخی و ایفای نقش، ارائه و شرح برنامه‌های نوین و کاربردی نقشی کلیدی برای افزایش محبوبیت شما دارد.

* در مورد سوابق قبلی در وزارت، اگر که قبلا هر نوع سِمَت یا مقامی در وزارت سحر و جادو طی دوره‌های مختلف قبلی داشته‌اید سال، دوره و وزیر منتخب آن دوره را اعلام نمایید.

* در رابطه با سوابق برجسته در ایفای نقش، اگر که قبلا هر نوع سِمَت اعم از نظارتی یا ایفای نقشی در سایر انجمن‌های ایفای‌نقش داشته‌اید را ذکر کنید.

* از هرگونه تبلیغات و فعالیت انتخاباتی در ملا عام و در طول مدت زمان نام‌نویسی خودداری کنید.

تذکر: در صورتی که پستی به غیر از ثبت‌نام در این تاپیک ارسال شود، کاربر تا پایان دوره‌ی انتخابات از انجمن وزارت سحر و جادو معلق خواهد شد. فقط در صورتی که تمایل دارید برای انتخابات نام نویسی کنید، در اینجا پست ارسال کنید.


برنامه زمان بندی نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو:

24 تا 28 اردیبهشت: ثبت نام از کاندیداهای وزارت سحر و جادو

29 اردیبهشت: اعلام اسامی نامزدهای نهایی انتخابات
30 اردیبهشت تا 3 خرداد: فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی
4 و 5 خرداد: رای‌گیری نهایی


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: اطلاعیه های وزارت سحر و جادو !
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸:۳۲ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
#14
تصویر کوچک شده

ستاد برگزاری نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو
اطلاعیه شماره 1: آغاز مهلت ثبت نام کاندیداها


با توجه به اتمام دولت دیکتاتوری زاموژیسمی پس از دو سال پر فراز و نشیب، زمان دموکراسی دوباره فرا رسیده و نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو هم‌اکنون آغاز خواهد شد! کاندیداهای گرامی می‌توانند از همین لحظه تا پایان روز 28 اردیبهشت با مراجعه به مرکز پذیرش کاندیداهای وزارت سحر و جادو و پر نمودن فرم مربوطه، تمایل خود برای شرکت در انتخابات وزارت سحر و جادو را اعلام نمایند.

پس از اتمام مهلت ثبت نام، تمامی کاندیداها توسط شوای زوپس، تایید یا رد صلاحیت میشوند و اسامی کاندیداها تایید صلاحیت شده، در پایان روز 29 اردیبهشت طی اطلاعیه‌ای اعلام خواهد شد.

لازم به ذکر است که وزیر سحر و جادو بالاترین مقام از منظر ایفای نقش در جامعه جادویی است و اختیار تام بر دو انجمن وزارت سحر و جادو و آزکابان دارد.

برنامه زمان بندی نوزدهمین دوره انتخابات وزارت سحر و جادو:

24 تا 28 اردیبهشت: ثبت نام از کاندیداهای وزارت سحر و جادو

29 اردیبهشت: اعلام اسامی نامزدهای نهایی انتخابات
30 اردیبهشت تا 3 خرداد: فعالیت ستادهای انتخاباتی و تبلیغاتی
4 و 5 خرداد: رای‌گیری نهایی


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: آموزشگاه مرگخواری
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵:۱۲ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
#15
مرگخوارا به بلاتریکس مارمولکی آب‌نما که توی دست کتی تکون تکون میخورد نگاه کردن. به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بودن. بعد اولین مرگخوار با جهش سریعی بلاتریکس رو از دست کتی قاپید.
- اول من امتحان میکنم! اول من!

درست بود. مرگخوار اول، هکتور بود که ویبره‌هاش به خاطر هیجانش حتی بیشتر از حالت عادی شده بودن و تقریباً با چشم غیر مسلح دیده نمی‌شد.

- یکی... بیپ... منو... بیپ بیپ... از دست این بگیره.

بلاتریکس مارمولکی آب‌نما هم داشت توی دست هکتور ویبره میزد. ولی نکته مهمی که همه بهش دقت کردن، این بود که صدای بیپ هاش داشت تند میشد و به نظر می‌رسید که هکتور جدی جدی داره جهت آب رو پیدا میکنه.
مرگخوارا سریع شروع کردن به راهنمایی هکتور تا در بهترین جهت ممکن ویبره بزنه.

- من یکم دیگه... بیپ بیپ بیپ... بالا میارم!

و هکتور به موقع ویبره زدنش رو متوقف کرد. آب رو یافته بود. هکتور وظیفه‌ش رو به بهترین نحو انجام داده بود و از این بابت خوشحال بود. هکتور چندتا نفس عمیق کشید، دست و پاهاش رو چندبار کش و قوس داد، مطمئن شد که به خودش مسلطه و بعد با حرکتی نمایشی بلاتریکس مارمولکی آب‌نما رو با زاویه تندی به سمت زمین گرفت و بلاتریکس هم با تمام سرعت شروع کرد به بیپ بیپ کردن.
مرگخوارا سریع به سمت نقطه اشاره شده توسط زبون بلاتریکس رفتن...
- این که فقط یک قطره آبه.
- تازه آب هم نیست. عرق ویبره‌زننده هکتوره.

بلاتریکس گفت، با عصبانیتی به شدت منطقی و قابل درک. انقدر قابل درک که مرگخوارا از دست هکتور گرفتنش تا دوباره برای پیدا کردن آب تلاش کنن.


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: پناهگاه
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳:۴۹ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
#16
ریموس لوپین چشمای شکاکش رو بین گابریل و پاکت نامه که مقادیری هم مچاله شده‌، جا به جا میکنه.
- که اینطور...
- کاملاً! اصلاً به مظلومیت این قیافه میخوره دروغ بگه؟

ریموس جلوی گابریل دولا شد. چشماشو تنگ کرد و به عمق چشمای گابریل خیره شد. بعد شروع کرد به چرخیدن دور گابریل و بازهم از انواع زوایا به چشمای گابریل نگاه کرد.
- نه واقعاً، اصلاً نمی‌خوره. خوشحالم که بهمون ملحق شدی.

و گابریل که آغوش باز ریموس رو دید، سریع پرید بغلش و در حالی که چشماش که کاملاً باز شده بودن و صورتش که انقدر به صورت لوپین نزدیک بود که نوک دماغش تقریباً نوک دماغ ریموس رو لمس میکرد، گفت:
- من خیلی بغل دوست دارم.

ریموس کاملاً گیج شده بود. تا حالا کسی انقدر با محبت بغلش نکرده بود. ولی البته که ریموس به عنوان یکی از بالا رده‌های محفل، مجبور شد اشکی که توی چشم‌هاش حلقه زده بود رو با فین کردن خارج کنه و به خودش مسلط شه.
- خیلی خوش اومدی... محفل ققنوس بهت افتخار میکنه.

بعدش ریموس از توی جیب کتش یک بسته پر از شکلات شیری خوش‌آمد گویی در آورد و توی دستای گابریل گذاشت.
- حالا وقت شروع آموزش‌هات به عنوان یکی از مبارزان اولین و قدرتمندترین خط دفاعی علیه نیروهای سیاهیه.
- آموزش؟ چه آموزشی؟
- آموزش‌های فوق سری خفن که هیچ مرگخواری ازشون خبر نداره و هر مرگخواری رو میتونن از پا در بیارن.


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۸:۰۹ شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
#17
و در همون حال که گابریل مشغول کارای خودش بود، الستور از دور سرشو به علامت تایید به سمت وینکی تکون داد و با حرکت سر و گوش‌هاش بهش فهموند که حسابی جن خوبیه.
بعد یک نگاه به اطرافش کرد، از اینکه گابریل نزدیکش نیست که بخواد دوباره وارد اتاق خون بشه مطمئن شد و خودش تنها رفت توی اتاق. نمیخواست گابریل دچار اور دوز شکنجه کردن بشه!

کف اتاق خون حالا دیگه تقریبا به طور کامل توسط یک لایه خون در حال خشک شدن و دل و روده پوشیده شده بود. البته که این موضوع حتی یک ذره هم سرعت الستور رو کم نکرد و در واقع الستور حتی تلاش کرد پاهاشو بیشتر روی خون و دل روده‌ها بکوبه و مقدار بیشتری از همه اون موارد گفته شده رو به در و دیوارها و محفلیای زندانی بپاشه.
و بعد به محفلی مورد نظرش رسید، جلوش خم شد و توی چشمای بی‌حالش نگاه کرد. بعد نگاهش به آرومی پایین رفت و به سینه و شکمش که زخمی بودن، اما با سرعتی غیر عادی در حال ترمیم بودن، نگاه کرد.
- جذابه... خیلی جذابه. واقعاً مرد قدرتمندی هستی گادفری عزیز. البته، مرد که... بهتره بگیم خون‌آشام نسبتاً قدرتمندی هستی.

گادفری سرشو بلند کرد و تلاش کرد روی الستور تف بندازه. البته که الستور به موقع خودش رو عقب کشید و تف گادفری هدر رفت. گادفری وقتی تفش با سرعتی بیشتر از سرعت حرکت صدا توی محیط به دیوار رو به روش برخورد کرد و باعث شد دیوار ترک بخوره، زیر لبش فحش بدی داد و گفت:
- دیگه ازم چی میخوای؟ میدونی که قرار نیست جیغ بکشم، و قرار نیست جیغم رو برای کسی پخش کنی و لذت ببری...
- واقعا اینطوری فکر میکنی؟

گادفری دقیقا همینطوری فکر میکرد. لااقل امیدوار بود که همینطوری فکر کنه. ولی توی لبخند دندان نمای الستور، سرمای عجیبی حس کرد. مرگخوار شیطانی با ایده‌های جدیدی برگشته بود و قرار هم نبود که بدون امتحان کردنشون از اتاق خارج بشه، بنابراین با یک حرکت سریع و نمایشی از توی جیبش چیز سیاهی در آورد و جلوی چشمای گادفری تکون تکون داد.
- به این کوچولو میگن سنگ پای قزوین... و شاید باورت نشه، از توی ریش‌های دامبلدور خارج شده. حتی من هم می‌ترسم بدون دستکش بهش دست بزنم! ولی قراره اثر جذابش رو روی دندون‌های نیشت امتحان کنیم.

گادفری ترسید. بعدش لرزید. بعد بدنش به عنوان واکنش دفاعی تلاش کرد رنگش رو بپرونه، ولی موفق نشد و به جاش گادفری پوست انداخت. لبخند الستور حتی وحشیانه‌تر شد و بدون اینکه چیزی بگه، شروع کرد به ساییدن تک تک دندونای گادفری، چه نیش و چه غیر نیش، به سنگ پای قزوین.
دندونای گادفری جیغ کشیدن. تا حالا همچین اتفاقی براشون نیفتاده بود. تا حالا چیزی به جز خون اصلا بهشون برخورد نکرده بود، و این تجربه جدید، خیلی براشون ناخوشایند بود. در حدی که از جاشون بلند شدن، دامن‌های میناهاشون رو جمع کردن و جیغ زنان از توی دهن گادفری پریدن بیرون و فرار کردن و بعدشم توی کثافت ریخته شده کف اتاق خون، غرق شدن.
ولی این کافی نبود. گادفری دوباره دندون در آورد و با درد، ولی حس پیروزی به الستور نگاه کرد.

لبخند الستور حتی عمیق‌تر شد. سرگرمیش هنوز ادامه داشت!
بنابراین سریع از توی جیبش چندتا کلاف نخ در آورد، و شروع کرد به گره زدن نخ‌ها به دور دندونای گادفری.
و گادفری هیچ ایده‌ای نداشت قضیه چیه، فقط خارش عجیبی رو توی دهنش حس میکرد، که خب باید میبود، ولی بود.
و بعد الستور انتهای نخ‌های گره خورده به دندونای گادفری رو به دستگیره در گره زد.
بعد با عصاش به در چندبار ضربه زد.
- گابریل عزیزم؟ بیا داخل میخوام بهت یه چیز خنده دار نشون بدم!

و گابریل که مشغول کمک به پیرمرد مهربون بود، با سرعت گلوله در اتاق رو با تمام قدرت باز کرد و وارد شد.
بلافاصله بعد از باز شدن در اتاق، دندون‌های گادفری روی هوا پرواز کردن و صدای فریادش توی خنده‌های رادیویی الستور که داشت روی زمین غلت میزد و مشت‌هاش رو به زمین میکوبید، گم شد.
و البته گابریل هم با دیدن خنده‌های الستور زد زیر خنده.

- میدونی خنده‌داریش چی بود؟ نخ‌ها... نخ‌ها... از سیر درست شده بودن! دندوناش دیگه در نمیان... باید از... از نی استفاده کنه!

و گابریل هم که از شدت خنده دولا شده بود، برگشت پیش پیرمرد مهربون که کمکش کنه.
الستور هم از اتاق خارج شد و رفت که یه جای دیگه به خندیدن ادامه بده!


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۱۸:۲۸:۱۷ شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
#18
و الستور چندتا نفس عمیق کشید، چندتا لیوان آب نوشید که توی هوای گرم تابستونی بدنش یک وقت کم‌آب نشه، بعد دوباره برگشت به داخل اتاق خون.
اطراف اتاق رو با دقت نگاه کرد.
و قربانی بعدیش رو ندید!

لبخند پلیدش از روی لب‌هاش محو شد، اخم کرد و سرشو به یک سمت خم کرد و چشماش با کنجکاوی تنگ شدن.
و باز هم کسی رو ندید!
داشت فکر میکرد که نکنه دیر رسیده و همه قربانی‌ها تموم شدن که سایه‌ش یک‌هو با هیجان به چیزی در گوشه اتاق اشاره کرد.
الستور هم به دنبال سایه‌ش رفت به گوشه اتاق و دید که روی زمین، یک لیوان کوچیک رو برعکس گذاشتن و داخلش یه داربد کوچیک داره با ترس بهش نگاه میکنه.
الستور همونطور که به داربد نگاه میکرد، به سایه‌ش اشاره کرد و گفت:
- اوه... نگاهش کن... بهش میگن پیکت. راجع به این شیطون کوچولو زیادی شنیدم.

سایه الستور مثل کوسه‌ای که قبل از حمله دور قربانیش میچرخه، شروع کرد به چرخیدن دور پیکت.

- خیلی خب، این یکی مال تو!

و الستور همونجا ایستاد، به عصاش تکیه داد و با لبخند پلیدش به سایه‌ش که کارش رو شروع میکرد، نگاه کرد.
سایه الستور، اول آستین‌های کتش رو داد بالا، و بعد ناگهان گلوی سایه پیکت رو گرفت.
و پیکت غیر سایه‌ای، یعنی همونی که زیر لیوان گیر افتاده بود با ترس به گلوش چنگ زد.
لبخند الستور سایه‌ای و غیر سایه‌ای با دیدن این صحنه حتی عمیق‌تر و وحشیانه‌تر شد.

و بعد سایه الستور، شروع کرد به گلوله کردن سایه پیکت که کاملا وحشت‌زده بود، و باهاش روپایی زد.

- من که این حرکت رو یادت ندادم. ولی قطعا میفهمم کی یادت داده و ازش تشکر میکنم.

الستور کاملا در مقابل اقدامات شکنجه‌گرانه و وحشیانه سایه‌ش که سایه پیکت، و در نتیجه خود پیکت رو تبدیل به توپ کرده بود و به اطراف پرتاب میکرد، رفتار حمایت کننده‌ای داشت که واقعا دلگرم کننده بود.
ولی بعد بلاخره سایه الستور از فوتبال بازی کردن با سایه پیکت و خود پیکت خسته شد و مرگخوار و سایه‌ش در حالی که میخندیدن، پیکت رو که شدیدا سرگیجه داشت و تراشه چوب بالا میاورد رو همونجا توی لیوان کوچیکش رها کردن و از اتاق خارج شدن.
البته که چند دقیقه بعد که خنده‌هاشون تموم شد، سایه الستور سریع به داخل اتاق برگشت و یه علامت شوم خیلی کوچولو و مینیمال هم به پیکت هدیه داد!


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲:۰۶ شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
#19
الستور بیرون اتاق خون وایساده بود. در واقع به دیوار تکیه داده بود و از صدای جیغ محفلیای در حال شکنجه و آشوب به وجود اومده و دعوای مرگخوارا برای ورود به اتاق، لذت میبرد. حتی برای چند ثانیه چشماشو بست و تصور کرد که توی یه سمفونی پر شکوه از جیغ و درد نشسته و داره از موسیقی لذت میبره، که البته این افکارش با کشیده شدن پایین کتش، کاملاً پاره شدن.

- اَل! اَل! نفر بعدی آلنیس اورمونده!

الستور سریع چشمای سرخ فامش رو باز کرد. گوش‌هاش به سمت عقب خم شدن و مثل گوزنی که لگد خورده، بدون هیچ حرفی به سمت در اتاق خون رفت. مرگخوارا هم کار منطقیو کردن و از سر راهش کنار رفتن. گابریل هم همونطور که پایین کتش رو نگه داشته بود و روی زمین کشیده میشد، به دنبالش رفت.
الستور درحالی که وارد اتاق خون میشد، با لبخند گرمی به گابریل گفت:
- اینبار نه گابریل عزیزم. همین جا بمون و اگر کسی خواست بیاد داخل، فقط بزنشون. پشت سر هم.

و البته که عصاش رو هم به گابریل داد و وارد اتاق شد.
یک ثانیه بعد، زیر نورهای قرمز داخل اتاق، الستور جلوی آلنیس ایستاده بود که روی کف خونی اتاق افتاده بود و دست و پاهاش بسته بود.

- انتظار چنین نمایش ضعیفی رو ازت نداشتم.

آلنیس سرش رو بلند کرد و به الستوری که یکبار در گذشته نجاتش داده بود، با چشمای پر از خشمش نگاه کرد.
- و الان اینجایی که شکنجه‌م کنی تا سرگرم بشی؟
- اوه عزیزم... انقدر توقعت از من پایینه؟

الستور زیر خنده زد، که البته صدای خنده رادیوییش به شدت بیرون اتاق شنیده شد. مرگخوارا بیرون اتاق گوش‌هاشون رو به در چسبوندن. به‌هرحال هر مرگخوار خوبی باید سعی کنه از روش‌های شکنجه هم‌قطارهاش یاد بگیره و اون روش‌هارو بهبود ببخشه!

مرگخوار که از بین لب‌هاش صدای استاتیک و نویز شدید رادیویی شنیده میشد، بدون توجه به خون و کثافت روی زمین، جلوی آلنیس روی زمین زانو زد، لب‌هاش رو به صورت آلنیس نزدیک کرد و به آلنیس گفت:
- جیغ بزن.

آلنیس سرشو کج کرد و چشماشو تنگ. انتظار داشت الستور یه حرفی در توجیه خودش، یا حتی در تحقیر آلنیس بزنه. ولی غافلگیر شده بود.

- دوباره تکرار نمیکنم... جیغ بزن.

بعد خیلی آروم به نوک بینی آلنیس ضربه زد.
و آلنیس هم، نه از روی ترس، بلکه فقط به خاطر اینکه چندشش شده بود، شروع به جیغ زدن کرد.
الستور صاف ایستاد و شروع کرد به قهقهه زدن، و سایه‌ش هم از فرصت استفاده کرد و علامت شوم رو روی ساعد دست چپ آلنیس تتو کرد.
و مرگخوارا همچنان در سکوت صدای جیغ‌های آلنیس و قهقهه وحشیانه الستور رو میشنیدن.
البته که چند دقیقه بعد الستور از اتاق خارج شد، پاپیونش رو مرتب کرد، عصاش رو از گابریل گرفت، به بقیه مرگخوارا نگاه کرد، شونه‌هاشو بالا انداخت و دوباره با همون لبخند مورمورکننده و پلیدش رفت به دیوار تکیه داد.


Smile my dear, you're never fully dressed without one


پاسخ به: اتاق خون!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴:۲۹ شنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
#20
و الستور دوباره تصمیم به ورود به اتاق می‌گیره. یک نگاه به دکوراسیون اتاق میکنه، با ناامیدی عصاشو چندبار به کف اتاق میکوبه، و باعث تغییر دکوراسیون اتاق میشه، که این تغییر دکوراسیون شامل پر شدن اتاق از نورهای سبز و قرمز و پخش شدن لکه‌های خون روی زمین، دیوارها و حتی سقفه.
و مرگخوار با آرامش به عصاش تکیه میده و به محفلی که رو به روش به دیوار اتاق بسته شده، نگاه میکنه. اصولا الستور باید اولین دیالوگ رو میگفت و یه گفت‌گوی عمیق و شاید حتی دردناک رو به تنهایی روی شونه‌هاش حمل میکرد. ولی محفلی بسته شده به دیوار، با لحن مبارزه طلبانه‌ای گفت:
- الستور! دوباره همدیگه رو دیدیم!
- هاه... من که تو رو یادم نمیاد.

گابریل خیلی آروم از لای در اتاق میاد داخل و با حرکت سریعی میره روی کول الستور وایمیسه و از بین گوش‌های بلند و گوزن مانند الستور، به زندانی نگاه میکنه.
- اوه... اون خیلی پسر خوبیه ال!

الستور بدون توجه به گابریلی که مشغول بازی با گوش‌هاشه، سرشو خم میکنه و با چشمای تنگ شده به اسیر محفلیشون نگاه میکنه.
- خب اگه اینطور بود که من قطعا به یاد میاوردمش.
- بابا تو همین دو هفته پیش من رو خوردی!
- پس خیلی بدمزه بودی.

گابریل بالاخره از روی شونه‌های الستور پایین میاد و به محفلی زندانی نزدیک میشه.
- من اینو میشناسم! یوآنه! خیلی روباه خوبیه!
- دیدی؟ من معروفم مرتیکه! با اون صدای پر نویز قدیمی و عقب‌مونده‌ت!
- هاها... چی گفتی؟

گابریل یک نگاه به چشمای الستور انداخت که کاملا سیاه شده بودن، به جز مردمک‌های قرمزشون که با درخشش ترسناکی به یوآن نگاه میکردن. و بعد چراغ‌ها شروع کردن به سوسو زدن. و بعد گابریل فقط توی تاریک و روشن شدن اتاق، تونست ببینه که الستور مثل گوزن خشمگین به سمت یوآن هجوم میبره.
گابریل پلک زد.
و بعد الستور بود.
ولی یوآن نبود.
در واقع فقط لکه بنفش رنگ لزجی روی دیوار، و جایی که یوآن بهش آویزون شده بود، باقی مونده بود.

- هاها... به نظر میرسه که یکم زیاده‌روی کردم.

یک ثانیه بعد، الستور و گابریل از اتاق خارج شدن، و مرلین که زیر لب فحش‌های بد بد به الستور میداد به خاطر زیاده‌رویش، وارد اتاق شد. مرلین آب دهانشو انداخت کف دستش، بعد کف دستش رو مالید به محل پخش شدن یوآن روی دیوار. باز دوباره چندتا فحش داد و دایره لغات یوآن رو بزرگ‌تر کرد و حتی تا حدی روباه محفلی رو تراماتایز کرد، بعدشم کم‌کاری الستور رو جبران کرد و شخصا به یوآن یه علامت شوم داد.
و در نهایت، مرلین کبیر، از اتاق خارج شد تا نفر بعدی بیاد!


Smile my dear, you're never fully dressed without one






هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.